شهریار
(۱۲۸۵ ـ ۱۳۶۷)
درنگی
از
میم حجری
چو استاد دغل سنگ محک بر سکه ما زد
ترا تنها پذیرفت و مرا از امتحان وا زد
سپس در چشم تو تهران به جای مملکت جا زد
چو تهران نیز تنها دید با جمعی به تنها زد
ترا تنها پذیرفت و مرا از امتحان وا زد
سپس در چشم تو تهران به جای مملکت جا زد
چو تهران نیز تنها دید با جمعی به تنها زد
تو این درس خیانت را روان بودی و من کودن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
معنی تحت اللفظی:
وقتی استاد شیاد که درس خیانت می داد،
به امتحان گرفتن از ما شاگردن پرداخت، تو قبول شدی و ما مردود.
بعد تهران را در چشم تو به عنوان ایران نمودار ساخت
و سپس بر تهران تنها حمله ور شد.
تو درس خیانت را ازبر بودی و ما آذری ها به دلیل خریت از درس خیانت غافل مانده بودیم.
حالا انصاف داشته باش، تو خر بودی و یا ما آذری ها.
شهریار در این بند طنز آمیز شعر،
نتیجه نهایی تحقیر خلق ها توسط تهرانی ها را تفرقه «ملی» و نکبت و فلاکت ناشی از آن می داند.
درست به این دلیل، تهرانی ها را به خیانت بر کشور محکوم می سازد
و
همه کاسه ها و کوزه های عقب ماندگی کشور را بر سر آنها خرد و خراب می کند.
شهریار اما علیرغم اینکه شاعر تمامعیاری است،
قادر به درک تفرقه و تحقیر خلق ها توسط یکدیگر نیست.
شهریار نمی داند که شعور (تحقیر خلق ها)، انعکاس وجود (فرماسیون اقتصادی فئودالی حاکم بر جامعه) است.
مشخصه مرکزی مهم فئودالیسم، ملوک الطوایفی بودن آن است.
در این فرماسیون اقتصادی، هر فئودالی در اقلیم خاص خود، پادشاهی و یا خانی است که همه خلق های دیگر را بیگانه جا می زند و فکر و ذکری جز حمله به اقلیم خوانین دیگر و قتل و غارت خلق های دیگر ندارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر