شهریار
(۱۲۸۵ ـ ۱۳۶۷)
درنگی
از
میم حجری
به دستم تا سلاحی بود راه دشمنان بستم
عدو را تا که ننشاندم به جای از پای ننشستم
به کام دشمنان آخر گرفتی تیغ از دستم
چنان پیوند بگسستی که پیوستن نیارستم
عدو را تا که ننشاندم به جای از پای ننشستم
به کام دشمنان آخر گرفتی تیغ از دستم
چنان پیوند بگسستی که پیوستن نیارستم
کنون تنها علی مانده است و حوضش چشم ما روشن!
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
معنی تحت اللفظی:
آذری ها مسلحانه مانع تجاوز دشمنان به کشور شده اند و تا دشمن را به جای خود ننشانده اند، دست از مقاومت برنداشته اند.
تهرانی های دشمن کام اما آذری ها را خلع سلاح کرده اند
و
رابطه شان را با آذری ها به طرزی گسسته اند که پیوستن مجدد محال گشته است.
نتیجه اش این است که اکنون اثری از وحدت و پیشرفت نیست.
ای تهرانی انصاف داشته باش،
آذری ها خرند ویا تهرانی ها.
محتوای این بند شعر شهریار از تهرانی های کذایی
ماجرای تراژیک ستارخان و باقرخان است
که
طبقه حاکمه پس از تبدیل سلطنت مطلقه به سلطنت مشروطه،
کلافه شده و نمی داند که با سپاه ستارخان و باقرخان چه کند.
مدتی از آنها برای سرکوب ناآرامی ها در اقصا نقاط کشور استفاده می شود.
(چه بسا حتی آنها در سرکوب عاصیان، شکست می خورند و سرشکسته و رسوا به تهران برمی گردند.)
تا اینکه بالاخره تصمیم به خلع سلاح آنان گرفته می شود و به بهانه مقاومت، به گلوله بسته می شوند و قال قضیه کنده می شود.
شهریار
از فرط نادانی،
میان تهرانی های انتزاعی و ارتجاع فئودالی علامت تساوی می گذارد.
در خلع سلاح ستارخان و باقرخان
چه بسا همرزمان سابق آنها شرکت داشته اند و بعد بر سر گورشان، اشک تمساح ریخته اند
که
اشعاری انتقادی هم در این زمینه سروده شده است.
مثلا توسط
نصرت الله نوح
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر