۱۴۰۳ شهریور ۷, چهارشنبه

درنگی در «آخرین ترانه من» از الهه (۲)


بهار غلامحسینی

(الهه)

  (۱۳۱۳ –  ۱۳۸۶) 

 

درنگی 

از 

میم حجری

 

آخرین ترانه من

کریم فکور

این آخرین ترانه من است

این آخرین نشانه من است.

شد شانه ام ز بار غم تهی

چون دست او به شانه من است.

معنی تحت اللفظی:

این آخرین ترانه و آخرین نشانه من است.

بار غم از شانه ام افتاده است.

برای اینکه دست او بر شانه من است.

الهه

(خواننده این ترانه)

 از اعضای حزب توده خفته در خون بوده است.

دلیل تمایل ما به تحلیل این ترانه او، اما نه سمتگیری سیاسی الهه،

بلکه محتوای تئوریکی این ترانه است.

در این بند اول این ترانه (تصنیف) 

 روابط میان ـ انسانی در جامعه ما و معاییر ارزشی حاکم در آن،

تبیین می یابند و به ذهن و ضمیر شنونده رخنه داده می شوند.

عمر شاعر به آخر رسیده است

و

همچنان و هنوز دلش به حمایت این و آن خوش است.

یعنی هنوز روی پای خود نایستاده است.

یعنی هنوز به استقلال نظری و عملی (خودمختاری) دست نیافته است.

تازه ماهیت و اصالت دستی هم که بر شانه او ست، روشن نیست.

ای بسا دست ها بر شانه ها  که نه به نیت حمایت، بلکه به قصد گرم و نرم و خام و خر کردن و سوار شدن اند.

ایراد ضمنی و اصلی این ترانه اما این است که خواننده اش، زنی است.

در نتیجه،

 این خرافه به خواننده القا می شود که بار غم زنان فقط به شرط حمایت نران

 می تواند از شانه شان برداشته شود و نه به همت زنانه خود زنان.


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر