سرگی لئونیدوویچ روبین اشتاین
برگردان
شین میم شین
فصل دوم
کردوکار روانی و واقعیت عینی
ادامه
۳۳
· جست و جوی متدهای (اسالیب) عینی در روان شناسی بر این مبنا بی پایه و یاوه است.
۳۴
· اگر کسی به «ذوب» روانی در فیزیولوژیکی به مثابه وحدت سوبژکتیو و اوبژکتیو اقدام کند، در واقع امکان اوبژکتیو را، یعنی امکان شناخت پسیکولوژیکی علمی را مستثنی می دارد.
· (فاتحه ای بر آن می خواند.
· مترجم)
۳۵
· چنین درکی از رابطه (مناسبت) روانی با فیزیولوژیکی باید باطل اعلام شود.
۳۶
· انتقال تضاد (در مقابل هم قرار دادن) «سوبژکتیو و اوبژکتیو»، به روانی و سوبسترات (جوهر) مادی اش، (بسط و تعمیم دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت به صورت دیالک تیک روانی و جوهر مادی آن. مترجم)، به معنی نفی و انکار پسیکولوژی (روان شناسی) به مثابه علم، یعنی به مثابه دانش است.
۳۷
· در واقع، اما کردوکار انعکاسی مغز به طور کلی (هم در تشخص (کاراکتریزاسیون) پسیکولوژیکی اش و هم در تشخص فیزیولوژیکی اش)، واقعیت عینی است.
۳۸
· فقط از این طریق راه شناخت پسیکولوژیکی هموار می گردد و اولین پیش شرط لازم برای تشکیل علم پسیکولوژیکی (علم روان شناسی) فراهم می آید.
۳۹
· تلاش غلط در انتقال تضاد سوبژکتیو و اوبژکتیو به رابطه روانی و فیزیولوژیکی، مثال بارزی برای ایلوستراسیون (مصورسازی) از تز آغازین ما ست که بنا بر آن، روانی (به مثابه فکری، سوبژکتیو و غیره) در هر سیستم مختصات، مشخصه مفهومی در خور خود با آن سیستم را حفظ می کند.
· (مراجعه کنید به فصل اول.)
۴۰
· تثبیت هر کدام از این تعینات به مثابه چیزی عام (یونیورسال) و بسط آن بر روانی به طور کلی و در سیستم مختصات دلبخواهی، غلط است.
۴۱
· مفهوم سوبژکتیو ضد مفهوم اوبژکتیو است.
۴۲
· سؤال اکنون این است که «اوبژکت» و «اوبژکتیو» چگونه باید درک شوند؟
۴۳
· در حال حاضر، مفهوم «اوبژکتیو» به طور واضح و روشن مورد استفاده قرار نمی گیرد.
۴۴
· منظور خلایق از خواص اوبژکتیو (عینی) وجود، واقعیت عینی و غیره، خواص واقعی وجود، واقعیت و این و یا آن پدیده «آن سان که است»، است.
۴۵
· این برداشت در مغایرت با آن است که این خواص چگونه برای این و آن سوبژکت نمودار می گردند و چگونه توسط آن استنباط و ادراک می شوند.
۴۶
· تضاد میان اوبژکتیو و سوبژکتیو اینجا به معنی مرزبندی میان «آنچه که واقعا است» و «آنچه که در شناخت منطبقه سوبژکت نمودار می شود»، است.
۴۷
· اگر شناخت با اوبژکت مربوطه اش منطبق باشد و یا گام به گام به انطباق با آن، نزدیکتر شود، مشخصه (کاراکتریستیک) اوبژکتیو به خود شناخت منتقل می شود. (چنین شناختی شناخت عینی قلمداد می شود. مترجم)
۴۸
· تضاد میان اوبژکتیو و سوبژکتیو در این مورد، بسان تضاد میان شناخت منطبق با اوبژکت و شناخت نامنطبق با اوبژکت است.
۴۹
· اما با توجه به شناخت منطبق با اوبژکت و یا شناخت عینی، در مقابل هم قرار دادن شناخت با اوبژکت به جای خود می ماند.
۵۰
· تردیدی نیست که در وجود، همیشه، همه چیز اوبژکتیو (عینی) است.
· اوبژکتیو (عینی) به معنی اول آن.
· یعنی همه چیز همان است که است.
· بی اعتنا به اینکه به طور کلی شناخته شود و یا نشود.
۵۱
· از این امر که وجود «اوبژکتیو» است، اما هرگز نباید نتیجه گرفت که مفهوم «وجود» مساوی با مفهوم «اوبژکت» است.
۵۲
· نتیجه حاصله از آن، برعکس است.
۵۳
· وجود برای شعور سوبژکت، همیشه واقعیت عینی است که ضد شعور است.
(ما با دیالک تیک وجود و شعور (ماده و روح)
سروکار داریم.
شعور
انعکاس وجود است.
شعور
ثانوی است.
شعور
تابع وجود است.
وجود اوبژکتیو (عینی) است.
در حالیکه شعور سوبژکتیو است.
مترجم)
۵۴
· هر جا سر و کله شعور پیدا شود، آنجا سر و کله تضاد (در مقابل هم قرار دادن) نیز پیدا می شود.
۵۵
· هر جا سر و کله شعور پیدا شود، وجود هم در این مشخصه در مقابل آن قد علم می کند.
۵۶
· شعور، بدون رابطه (مناسبت) اش با وجود (وجود به مثابه واقعیت عینی)، امکان ناپذیر و محال است.
۵۷
· وجود، مثلا جهان اما می تواند بی اعتنا به سوبژکت و بی اعتنا به تبدیل شدن به اوبژکت (موضوع) شناخت شعور سوبژکت، می تواند وجود داشته باشد.
· یعنی بدون اینکه در این مشخصه وارد شود.
۵۸
· گذاشتن علامت تساوی میان مفاهیم «وجود» و «اوبژکت»، یعنی به رسمیت شناسی وجود فقط در فرم اوبژکت، همانطور که قبلا ذکرش گذشت، عیب و نقص اصلی ماتریالیسم ماقبل مارکسیستی (ماقبل ماتریایلسم دیالک تیکی و تاریخی) بوده است.
۵۹
· این بدان معنی است که ما میان مفاهیم اوبژکت و وجود تفاوت قائل می شویم.
· وجود مقدم بر شعور است.
· وجود اولین است و شعور ثانوی است.
(مفهوم اوبژکت
یکی از زیر مفاهیم مقوله وجود (ماده) است.
به همان سان که مفهوم دختر یکی از زیرمفایم مفهوم آدم است.
دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت
یکی از دیالک تیک جامعتی است.
یعنی
یکی از دیالک تیک های جامعه شناسی و ماتریالیسم تاریخی است.
در طبیعت از این دیالک تیک خبری نیست.
یعنی مقوله وجود (به مثابه عالی ترین مفهوم ماتریالیسم دیالک تیکی، به مثابه عالی ترین مفهوم فلسفی، به مثابه عالی ترین مقوله فسفی) به مراتب کلی تر و عام تر از مفهوم اوبژکت است.
ضد دیالک تیکی مقوله وجود، یعنی مقوله شعور و یا روح (عالی ترین مفهوم فلسفی) هم به مراتب کلی ترو عام تر از مفهوم سوبژکت است.
مترجم)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر