۱۴۰۳ تیر ۲۱, پنجشنبه

درنگی در لاطائلات اجامر وطنی و اجنبی (۹)

سیلونه در دههٔ ۱۹۲۰ میلادی

ینیاتسیو سیلونه 
(۱۹۰۰ ـ ۱۹۷۸) 
سیلونه دوران کودکی را با فقر و تنگدستی گذراند و در زمین‌لرزه سال ۱۹۱۵ ایتالیا پدر و مادر و پنج برادر خود را از دست داد. 
در ۱۹۲۱ به حزب کمونیست ایتالیا پیوست و با دستگاه فاشیستی موسولینی به مبارزه پرداخت.
 در ۱۹۲۷ سفری به شوروی کرد و پس از بازگشت از آن سفر   راه مستقلی در پیش گرفت.
 
در این سرزمین سرنوشت خوشی نداریم، فکر کنم تو هم با من موافق باشی
اما تا زمانی که زن و مردی به هم می گویند:
 «دوستت دارم ؛ دوستم داری؟!»، 
 شاید هنوز بشود به آینده امیدوار بود!  
اینیاتسیو سیلونه
 
درنگی
از
میم حجری
 
کسی که یأس و امیدش به آینده 
وابسته به تحویل خرکی و الکی و خرکنکی دروغ توسط زن و نر به همدیگر باشد،
هنوز آدم نیست.
چنین خری تفاله یک آدم است.
یأس و امید به آینده 
باید عینی و علمی و قانونمند باشد و نه ذهنی و خرافی و بند تنبانی.
 
کسی که از کسی بپرسد:
«دوستم داری؟»
بدبخت ترحم انگیزی است که توان تمیز «هر» از «بر» را ندارد.

چون نمی داند که محتوا و معنی «دوست داشتن» کذایی چیست.

مبنای عشق و نفرت، 
منافع مادی و روحی و روانی است.
 
به همین دلیل، عشق و نفرت با هم دیالک تیکی را تشکیل می دهند و چه بسا به همدیگر تبدیل می شوند.
 
خودپرستی (اگوئیسم) 
تمایل طبیعی و غریزی بنیادی ئی است:
اگر اشتراک منافع در بین باشد، 
کفه عشق در ترازوی دیالک تیکی عشق و نفرت
سنگینتر می شود
و
اگر اختلاف منافع در بین باشد، 
کفه نفرت.
 
فرق بشر با خر
کسب لیاقت خوداندیشی و شناخت محیط خویش و همنوع خویش است.
در این صورت،
دیگر نیازی به سؤالات بند تنبانی نمی افتد.

مارکسیسم 
را
رسولان پرولتاریا
برای همین آفریده اند.
برای خروج از طویله خریت و ورود به عالم آدمیت.

محتوای طرح سؤال «دوستم داری»، در تحلیل نهایی،
التماس عشق و محبت از همنوع است.

عشق و نفرت
بر خلاف خرد و خوداندیشی
طناب مطمئنی برای فرو شدن در چاه زندگی نیستند
و
فقط به درد خران و خردستیزان و خر پروران می خورند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر