میم حجری
یا در واقع نقش تعین کننده با آن بخش از پدیده است که مطلق است نه نسبی. مانند روند تضاد که پیوند نسبی است و مبارزه مطلق است.
ناصر
پدیده؟
هر چیزی، هر پدیده ای، هر روندی و هر سیستمی
ساختار دیالک تیکی
دارد.
یعنی از اقطاب (قطب های) متضاد تشکیل یافته است.
قطب هایی که با هم اند و در عین حال بر ضد هم اند.
مثال:
بورژوازی و پرولتاریا دو قطب دیالک تیک بورژوازی و پرولتاریا هستند:
یعنی همبا و همستیزند.
یکی بدون دیگری وجود ندارد.
نفی بورژوازی
با انقلاب سوسیالیستی
ضمنا به نفی پرولتاریا
منجر می شود.
در جامعه سوسیالیستی
نه بورژوازی وجود دارد و نه پرولتاریا.
اعضای برابرحقوق جامعه وجود دارند.
مثال دیگر
دیالک تیک ماهیت و پدیده (ذات و ظاهر)
نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از ان ماهیت و ذات است.
یعنی
ماهیت مقدم بر پدیده است.
ذات مقدم بر ظاهر است.
اگر ذاتی نباشد، ظاهری هم نخواهد بود.
تضاد
به تنهایی وجود ندارد.
هیچ چیزی به تنهایی وجود ندارد.
تضاد در دیالک تیک وحدت و تضاد وجود دارد.
کسانی که با توسل به تضاد در صدد درک و توضیح مسائل اند
یا گمراه اند و یا عوامفریب اند
و
از فلسفه مارکسیستی بی خبرند.
اهل عرفان
هم
بر عکس این جماعت
همه چیز هستی را در وحدت می بیند.
هر دو جریان
متافیزیکی اندیش (ضد دیالک تیکی اندیش) و خردستیزند.
همه چیز هستی
خصلت و ساختار دیالک تیکی دارند.
همه چیز میدان دیالک تیک های بیشمار است.
دیالک تیک = وحدت اضداد
مثلا دیالک تیک جذب و دفع
دیالک تیک عرضه و تقاضا
دیالک تیک سوخت و ساز
دیالک تیک پروتون و الکترون.
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
نسبی و مطلق
هم
به تنهایی وجود ندارد.
دیالک تیک نسبی و مطلق وجود دارد.
مثلا دیالک تیک حقیقت نسبی و حقیقت مطلق وجود دارد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر