۱۴۰۱ آذر ۲۶, شنبه

درنگی در اندیشه ای (۵۸۳)


میم حجری

 

گاهی ما به زندگی ـ تکانی (به تقلید از اصطلاح خانه تکانی، گردگیری از پتو و پالتو و غیره) کامل مبادرت می ورزیم و تغییرش می دهیم تا به جایی برسیم که به آنجا تعلق داریم.
فرنگی گمنام


فرنگی ایدئآلیست است و همه چیز را وارونه می بیند.
اولا
هر کس در هر جامعه جایگاه اجتماعی خاص خود را دارد.
بچه بورژوا
بورژوا زاده است.
جایگاه اجتماع اش
به طور عینی تعیین شده است و نه به دلخواه او.
از این رو
برای تلاش به رسیدن به جایی که بدان جا تعلق دارد،
نیازی ندارد.
بچه پرولتر هم به همان سان.

ثانیا
تحولات بزرگ و کوچک در زندگی افراد و موجودات و حتی اشیاء
در 

دیالک تیک اوبژکتیو ـ سوبژکتیو
از سویی
و
در 

دیالک تیک تغییرات کمی و کیفی
از سوی دیگر

صورت می گیرد:

 
مثلا جوشش آب در سماور
آب سماور
اندک اندک گرم می شود (تغییر کمی می یابد)
پس از رسیدن به حد عینی مقرره
ناگهان دستخوش تغییر کیفی می شود (بخار و یا گاز می شود.)

تغییرات هم در وهله اول اوبژکتیوند و نه دلبخواهی و سوبژکتیو.
پرولتر زاده هر چه تظاهر کند و زور بزند
بورژوا نمی شود.
مگر اینکه به تصادفی و یا ترفندی بورژوا شود.
مثلا به گنجی برخورد بکند و کارخانه دار و یا دامدار و غیره شود و به استثمار پرولتاریا قادر گردد.


پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر