شین میم شین
باب دوم
در احسان
حکایت سوم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)
بخش اول
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
یکی در بیابان سگی تشنه یافت
برون از رمق در حیاتش نیافت
کله دلو کرد، آن پسندیده کیش
چو حبل اندر آن بست دستار خویش
به خدمت میان بست و بازو گشاد
سگ ناتوان را دمی آب داد
خبر داد پیغمبر از حال مرد
که داور گناهان از او عفو کرد
الا گر جفاکاری اندیشه کن
وفا پیش گیر و کرم پیشه کن
کسی با سگی نیکوئی گم نکرد
کجا گم شود، خیر با نیکمرد
کرم کن چنان، که ات بر آید ز دست
جهانبان در خیر برکس نبست
به قنطار، زر بخش کردن ز گنج
نباشد چو قیراطی از دسترنج
برد هرکسی بار در خورد زور
گران است، پای ملخ پیش مور.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر