(۷۳۲ هجری قمری ـ ۸۰۸ هجری قمری)
(۱۳۳۲ میلادی - ۱۴۰۶ میلادی)
میم حجری
اگر تاریخ ابن خلدون جلد اول را خوانده باشی
می بینی
به زعم این تاریخ نویس عرب زبان
آن چه به نام اعراب حتا مذهب شان وجود دارد
به همت ایرانیان بوده
است و خود جز شمشیر زدن و دزدی هیچ نداشتند.
به نظر ناصر آقاجری به تبعیت از ابن خلدون
دار و ندار اعراب و حتی مذهب شان (اسلام)
محصول کردوکار ایرانیان بوده است.
خود اعراب
اهل جنگ و دزدی بوده اند و بس.
همان طور که ذکرش گذشت،
در حوزه های علمیه هم همین طرز «تفکر» اسکولاستیکی ناصر
تدریس می شود:
ذکر نقل قولی از مرجعی، همان
و
«هنر نزد ایرانیان است و بس»، همان.
اگر تیز بنگریم،
شیخ و شاه و ناصر
در این طرز «تفکر» اسکولاستیکی
به هم می رسند.
البته
ذراتی از حقیقت در این ادعای ابن خلدون و ناصر وجود دارد.
ولی فقط ذراتی از حقیقت و نه کل حقیقت.
حقیقت اما فقط به مثابه کل، حقیقت است.
در عرب بودن حضرت محمد که شکی نیست.
اگر هم قرآن را ایرانیان کذایی نوشته باشند،
بیوگرافی حضرت محمد را که ننوشته اند.
اینکه حضرت محمد شترچران حضرت خدیجه بوده و بعد به نمایندگی از طرف او به تجارت می پرداخته و در ۴۰ سالگی پس از آشنایی با عابدی در جایی رسول الله شده است و برای تبلیغ اسلام و در واقع برای تحصیل امکانات مالی با تعداد انگشت شماری از پیروان خود
به رهزنی شروع کرده است.
کاروان های تجاری و غیره را مورد شبیخون قرار داده است و به چپاول دار و ندارشان مبادرت ورزیده است.
بعد که نیرو گرفته است،
به جنگ افروزی پرداخته است و اقوام همسایه را مورد حمله قرار داده است و به بهانه تبلیغ اسلام، کودکان و زنان و جوانان و حتی پیران شان را اسیر و به بردگی مجبور ساخته است و در صورت مقاومت به حیدر کرار فتوای قتل عام داده است
که
به روایاتی در شب واحدی ۱۰۰۰ گرد گردنفراز را که تن به بیعت یعنی تن به بردگی نداده اند، گردن زده است.
این کردوکارها را که حتی به قول ناصر ایرانیان انجام نداده اند.
سؤال اکنون این است
که
رسالت حضرت محمد چه بوده است و اسلام چیست؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر