هاینریش گمکوف
برگردان
شین میم شین
فصل بیستم
۱۵
درگذشت کارل مارکس
غم مرگ جنی، برای مارکس، تحمل ناپذیر بود.
به توصسه پزشکان برای استراحت به مناطقی سفر کرد که آب و هوای ملایم داشتند.
مارکس
در مدت ده ماهه پس از مرگ جنی
به
جزیره وایت، الجزایر، موناکو در فرانسه جنوبی، آرگنتوئیل در حوالی پاریس، وه وری در دریاچه ژنو
رفت.
درد ناشی از مرگ همسر
اما
مارکس را رها نمی کرد.
نامه مارکس به انگلس در این روزها تکان دهنده است:
«ضمنا.
تو می دانی که کمتر کسی از ناله و زاری (چسناله) خوشش می آید.
ولی دروغ خواهد بود، اگر اعتراف نکنم که تار و پود فکرم را خاطرات همسرم فرا گرفته است
که
بهترین بخش زندگی ام بوده است.»
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۵، ص ۴۶)
مارکس
از
ماه نوامبر سال ۱۸۸۲
دوباره در ونتور بود و حتی در صدد تداوم بخشیدن به کار علمی بود.
تدارک انتشار چاپ سوم جلد اول «کاپیتال» او را به خود مشغول می داشت.
بعد
مثل سال های قبل
به
بررسی های مته متیکی (ریاضی) پرداخت.
در ۱۱ ماه ژانویه سال ۱۸۸۳،
ضربه دیگری بر مارکس وارد آمد:
جنی
دختر بزرگش و عزیزترین دخترش
به طور غیرمترقبه در گذشت
و
۵ فرزندش بی مادر ماندند.
مارکس به محض شنیدن خبر مرگ دخترش
در هم شکسته و بی حال
به لندن بازگشت.
الئانور و لنشن دموت و انگلس
تمام تلاش خود را برای سر حال آوردن مارکس به خرج دادند.
ولی فایده نداشت.
در ۱۴ ماه مارس
مارکس
خاموش و بی درد
درگذشت.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر