تحلیلی
از
۴
«انگار تا که من برسیدم
وارونه شد جهان
ناراستی پدید
پیوندها نهان
معنی تحت اللفظی:
انگار با رسیدن من، جهان وارونه شد و نتیجتا پیوندها محو شدند و ناراستی آشکار گشت.
این تصور سهراب مجروح است:
سهراب
فاجعه را ایراسیونالیزه می کند،
یعنی با توسل به پندار باطل درک می کند و توضیح می دهد:
او بر آن است که با رسیدنش جهان وارونه گشته و همین وارونگی جهان سبب شده که عدم صداقت بر تخت بنشیند و
پیوندهای موجود بین پدر و پسر
کشف نگردد.
منظور سهراب از این گفتار چیست؟
سهراب منظور خود را در ادامه این بند شعر، بیشتر توضیح می دهد:
۵
پور و پدر برابر هم تیغ می کشند
اما
پائی نه در میان
دستی نه پیشگیر
معنی تحت اللفظی:
پدر و پسر بر ضد هم می جنگند و همه می بینند و ضمنا از همه چیز خبر دارند.
اما نه کسی پائی جلو می گذارد که مانع این جنگ پدر با پسر شود و نه کسی دستی به قصد پیشگیری از این فاجعه دراز می کند.
سهراب
با این شیوه استدلال،
دیالک تیک داخلی ـ خارجی
را
به شکل دیالک تیک واره هیچ و همه چیز بسط و تعمیم می دهد:
یعنی خود و پدر خود را به آب زمزم می شوید و تبرئه می کند و همه تقصیرات را به گردن غیر می اندازد.
انگار خود و پدرش نه انسان های اندیشنده، بلکه اشیاء بی شعورند، نه سوبژکت عمل، بلکه اوبژکت عمل اند، نه فاعل، بلکه مفعول اند.
۶
ما این شیوه استدلال متافیزیکی را خارجی سازی می نامیم.
این شیوه استدلال سهراب
ـ در بهترین حالت ـ
به معنی وارونه سازی دیالک تیک داخلی و خارجی است.
چون در دیالک تیک داخلی و خارجی همیشه نقش تعیین کننده از آن داخلی است.
۷
امروزه و چه بسا از دیرباز
همین شیوه استدلال را هم سلطنت طلب ها با سرسختی و سماجت تام و تمام به کار می برند و هم سر تنت طلب ها.
بدین طریق
سرنگونی سلطنت در ایران و روی کار آمدن عجوزه های عهد عتیق،
به گردن امریکا
یعنی
نزدیک ترین تکیه گاه دربار
انداخته می شود،
یعنی به گردن قطب خارجی دیالک تیک داخلی ـ خارجی انداخته می شود و خود و طبقات ارتجاعی و ضد انقلابی درونی، یعنی عامل داخلی به آب زمزم شسته می شود.
تراژدی سلطنت طلبیسم اما این است که کعبه ای جز کاخ سفید نمی شناسد.
۸
سرتنت طلب ها هم شکست سوسیالیسم واقعا موجود را به گردن امپریالیسم می اندازند و گربه چف و لاشخورهای همدست او را خائنین مزدور در آب نمک خفته آن می دانند.
بدین طریق
نقش مخرب قطب داخلی در دیالک تیک داخلی ـ خارجی به باد فراموشی مطلق سپرده می شود.
و درست به دلیل همین وارونه سازی دیالک تیک داخلی ـ خارجی،
چند و چون رهایش اجتماعی به معمائی لاینحل بدل می شود و برای حضرات همان نقشی باقی می ماند که برای سگ های علاف کنار جاده ها باقی مانده است:
ول گشتن و بر هر رهگذر سواره و پیاده پارس کردن.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر