۱۴۰۱ آذر ۱۳, یکشنبه

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۷۱)

 Siyavash Kasraei.jpg 

تحلیلی 

از

شین میم شین

 

 

۴

«انگار تا که من برسیدم

وارونه شد جهان

ناراستی پدید

پیوندها نهان

 

معنی تحت اللفظی:

انگار با رسیدن من، جهان وارونه شد و نتیجتا پیوندها محو شدند و ناراستی آشکار گشت.

 

این تصور سهراب مجروح است:

سهراب

 فاجعه را ایراسیونالیزه می کند،

یعنی با توسل به پندار باطل درک می کند و توضیح می دهد:

او بر آن است که با رسیدنش جهان وارونه گشته و همین وارونگی جهان سبب شده که عدم صداقت بر تخت بنشیند و

پیوندهای موجود بین پدر و پسر

 کشف نگردد.

 

منظور سهراب از این گفتار چیست؟

 

سهراب منظور خود را در ادامه این بند شعر، بیشتر توضیح می دهد:

 

۵

پور و پدر برابر هم تیغ می کشند

اما

پائی نه در میان

دستی نه پیشگیر

 

معنی تحت اللفظی:

پدر و پسر بر ضد هم می جنگند و همه می بینند و ضمنا از همه چیز خبر دارند.

اما نه کسی پائی جلو می گذارد که مانع این جنگ پدر با پسر شود و نه کسی دستی به قصد پیشگیری از این فاجعه دراز می کند.

 

سهراب

 با این شیوه استدلال،

دیالک تیک داخلی ـ خارجی

را

به شکل دیالک تیک واره هیچ و همه چیز بسط و تعمیم می دهد:

یعنی خود و پدر خود را به آب زمزم می شوید و تبرئه می کند و همه تقصیرات را به گردن غیر می اندازد.

انگار خود و پدرش نه انسان های اندیشنده، بلکه اشیاء بی شعورند، نه سوبژکت عمل، بلکه اوبژکت عمل اند، نه فاعل، بلکه مفعول اند.

 

۶

ما این شیوه استدلال متافیزیکی را خارجی سازی می نامیم.

این شیوه استدلال سهراب

 ـ در بهترین حالت ـ

 به معنی وارونه سازی دیالک تیک داخلی و خارجی است.

چون در دیالک تیک داخلی و خارجی همیشه نقش تعیین کننده از آن داخلی است.

 

۷

امروزه و چه بسا از دیرباز

همین شیوه استدلال را هم  سلطنت طلب ها با سرسختی و سماجت تام و تمام به کار می برند و هم سر تنت طلب ها.

 

بدین طریق

سرنگونی سلطنت در ایران و روی کار آمدن عجوزه های عهد عتیق،

به گردن امریکا

  یعنی

 نزدیک ترین تکیه گاه دربار

 انداخته می شود،

یعنی به گردن قطب خارجی دیالک تیک داخلی ـ خارجی انداخته می شود و خود و طبقات ارتجاعی و ضد انقلابی درونی، یعنی عامل داخلی به آب زمزم شسته می شود.

 

تراژدی سلطنت طلبیسم اما این است که کعبه ای جز کاخ سفید نمی شناسد.

 

۸

سرتنت طلب ها هم شکست سوسیالیسم واقعا موجود را به گردن امپریالیسم می اندازند و گربه چف و لاشخورهای همدست او را خائنین مزدور در آب نمک خفته آن می دانند.

بدین طریق

نقش مخرب قطب داخلی در دیالک تیک داخلی ـ خارجی به باد فراموشی مطلق سپرده می شود.

 

و درست به دلیل همین وارونه سازی دیالک تیک داخلی ـ  خارجی،

چند و چون رهایش اجتماعی به معمائی لاینحل بدل می شود و برای حضرات همان نقشی باقی می ماند که برای سگ های علاف کنار جاده ها باقی مانده است:

ول گشتن و بر هر رهگذر سواره و پیاده پارس کردن.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر