شین میم شین
باب اول
در عدل و تدبیر و رأی
حکایت نوزدهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۵۳)
بخش سیزدهم
چو برکندی از دست دشمن، دیار
رعیت به سامانتر از وی بدار
که گر بازکوبد در کارزار
برآرند عام، از دماغش دمار
وگر شهریان را رسانی گزند
در شهر بر روی دشمن مبند
مگو:
«دشمن تیغزن بر در است
که انباز دشمن به شهر اندر است.»
به تدبیر، جنگ بد اندیش کوش
مصالح بیندیش و نیت بپوش
منه در میان راز بار هر کسی
که جاسوس همکاسه دیدم بسی
سکندر که با شرقیان حرب داشت
در خیمه گویند در غرب داشت
چو بهمن به زاولستان خواست شد
چپ، آوازه افکند و از راست شد
اگر جز تو داند که عزم تو چیست
بر آن رأی و دانش بباید گریست
کرم کن، نه پرخاش و کین آوری
که عالم به زیرنگین آوری
چو کاری برآید به لطف و خوشی
چه حاجت به تندی و گردنکشی
نخواهی که باشد، دلت دردمند
دل دردمندان برآور ز بند
به بازو توانا نباشد سپاه
برو همت از ناتوانان بخواه
دعای ضعیفان امیدوار
ز بازوی مردی، به آید به کار
هر آنک، استعانت (کمک) به درویش برد
اگر بر فریدون زد، از پیش برد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر