۱۳۹۷ آبان ۲۲, سه‌شنبه

تفاوت عظیم میان اسم و ایسم (۱)


تحلیلی
از
 ملیحه سراب

این مطلب
حاوی یکی از افوریسم هایی (کلام قصار) است
که
از
مارکس منتشر شده است.

ظاهرا
میان مارکس و روگه
بحثی 
در جریان بوده است.

مارکس برای اثبات موضع نظری خود
از
مفاهیم غرور ملی و شرم ملی
بهره برمی گیرد.

۱
در 
قاموس مارکس
حتی
اگر کسی ذره ای غرور ملی نداشته باشد،
علیرغم آن
در درون خویش
شرم ملی احساس خواهد کرد.

این ادعای خوشبینانه ای است.

ولی
تعمیم پذیر نیست.

مارکس
 احتمالا
قیاس به نفس کرده است.

کسی که ذره ای غرور ملی ندارد،
حتما
نباید شرم ملی داشته باشد.

اصلا
پیش شرط شرم کردن
چیست؟

۲
مارکس
 در چالش نظری با حریفی 
در نامه ای خطاب به او می نویسد:
«شرم کردن خصیصه ای انقلابی است.
اگر 
انقلابی هستی، شرم کن.»
 
 کسی که ذره ای غرور ملی ندارد،
بیشک
نمی تواند انقلابی باشد.


بنا بر منطق ته نشین شده در این اندیشه مارکس
چنین کسی
نمی تواند لیاقت و توان شرم کردن داشته باشد.

۳
روی کسب لیاقت و توان شرم کردن
باید
کار کرد.

شرم کردن
را
نباید
دستکم گرفت.

پیش شرط مارکس 
(انقلابیت)
برای کسب لیاقت و توان شرم کردن
رد خور ندارد.

چون
کسب لیاقت انقلابیت
خود
به
کسب عمیق شعور
و
تشکیل شخصیت
نیازمند است.

۴
یکی از انقلابیون بزرگ تاریخ
حضرت علی بوده است.

برای اینکه حضرت محمد و او 
در رأس انقلاب برده داری (شاید هم فئودالی) قرار داشته اند 
و
گذار جامعه از فرماسیون اقتصادی در حال تجزیه و تلاشی اشتراکی آغازین
 به
 فرماسیون اقتصادی برده داری
را
در گذر از شط عظیم خون همنوعان
 رهبری کرده اند.

به روایتی
حضرت علی
در شب واحدی
۱۰۰۰ تن از همنوعان خود
را
که
حاضر به بردگی نبوده اند، 
گردن زده است.

احتمالا
درست به دلیل انقلابیت
چه بسا
لب چاه های کور
نشسته است 
و
شرم عمیق خود
را
در
 درد دل با چاه ها
 گریسته است.

۵
کسب لیاقت و توان شرم کردن
با
کسب شعور و شخصیت
دست در دست می رود.

می توان گفت
که
پیش شرط شرم کردن
رسیدن 
به 
هومانیسم و ناتورالیسم و سوسیالیسم
(انسانگرایی، طبیعت گرایی و جامعه گرایی) 
در
هر پله توسعه جامعه ای 
است.

شرم کردن
احتمالا
در
بستر دیالک تیک پراتیک و اتیک (اخلاق)
تشکیل می شود:

حضرت علی
به عنوان مثال
برای اجرای حکم بی چون و چرای تاریخ و نجات جامعه از زوال
به جنگ با همنوعان خویش
و
قتل و غارت و برده کردن آنان
 مجبور می شود.

اما
بعد از انجام وظیفه و رسالت تاریخی صرفنظرناپذیر خویش
مجبور به کشمکش و کلنجار
با
اتیک انقلابی خویش 
می شود.

شرم 
نتیجه همین دیالک تیک پراتیک و اتیک است.

در این زمینه می توان مثال های متعددی از تجارب شخصی عرضه کرد.

مثلا
همنوعی
از
فرط بینوایی
یاری می طلبد.

ولی
آدم
به کودکان خود می اندیشد که وابسته به حمایت او هستند.

در نتیجه همنوع بینوا
را
از حمایت خود محروم می سازد.

ولی
علیرغم آن
بعدها
حتی دهها سال بعد
از فرط شرم زجر می کشد.

ادامه دارد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر