ویرایش و تحلیل
از
میمحا نجار
۱
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
معنی تحت اللفظی:
پیش شرط شنیدن پیام سروش (جبرئیل)،
محرم اسرار بودن است.
منظور خواجه از پیغام سروش چیست؟
نظری به بیت اول همین غزل می اندازیم:
دوش با من گفت ـ پنهان ـ کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
خواجه
هر چه هندوانه دم دست دارد،
زیر بغل پیر می فروش می چپاند.
قبل از همه او را کاردانی تیزهوش جا می زند.
بعد
او را به مقام سروش (جبرئیل) ارتقا می دهد.
ضمنا
هر بار
هندوانه بزرگتری هم زیر بغل شخص شخیص خویش می چپاند.
چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟
۲
دوش با من گفت ـ پنهان ـ کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
نه، با هر کسی، بلکه فقط با خواجه همگویی پیشه می کند.
آنهم
در گوشی با خواجه حرف می زند.
چرا در گوشی و چرا فقط با خواجه؟
۳
دوش با من گفت ـ پنهان ـ کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
اولا
به این دلیل
که
هر کسی لیاقت شنیدن سخنان نغز کاردان تیزهوشی را ندارد.
فقط خواجه و امثال نخبه و برگزیده خواجه اند که حایز چنین لیاقتی اند.
یعنی کاردان و تیزهوش هستند.
خواجه را می توان یکی از مسببان اصلی اشاعه وسیع خودستایی در ایران دانست.
جلال آل احمد و احمد شاملو و خمینی و غیره
میراث خواران خواجه اند.
احتمالا
در اثر خواجه است
که
هر شاعر بند تنبانی
در بیت اخر جفنگش
هندوانه ای زیر بغل بد بوی خود می چپاند.
۴
دوش با من گفت ـ پنهان ـ کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
خواجه در این بیت آغازین غزل
ضمنا
از نصیحت و رهنمود و اندرز کاردان تیزهوش،
رازی می سازد.
به همین دلیل
کاردان تیزهوش اندرز خود را
در گوشی (پنهان) به اطلاع خواجه می رساند
تا کس دیگری نشنود.
سؤال
اما
این است که اگر اندرز کاردان تیزهوش رازی بوده و فقط به گوش خواجه رسانده شده و هر کسی لیاقت شنیدن اسرار ندارد،
پس چرا خواجه آن را از بلند ترین منازه های شعر جار می زند؟
۵
دوش با من گفت ـ پنهان ـ کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
آماج خواجه
خر کردن خواننده و شنونده غزلیات خویش است.
به همین دلیل زیر بغل تک تک خوانندگان و شنوندگان غزلیات ایراسیونالیستی و ایرئالیستی (ضد عقلی و ضد واقع بینانه) خویش
هندوانه می چپاند.
یعنی آنها را هم به مقام محرم اسرار ارتقا می دهد.
این هنوز چیزی نیست.
۶
وان گهم (آنگاه به من) در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد
و
ـ بربط زنان ـ
می گفت:
«نوش!»
خواجه با کاردان تیزهوش و پیر می فروش
چنان و چندان یگانه و صمیمی است
که
فقط اندرز خشک و خالی نمی شنود.
بلکه ضمنا جامی مملو از می
دریافت می کند.
این هم هنوز چیزی نیست.
چیز این است که حتی زهره رقاص ـ بربط زنان ـ وارد معرکه می شود
و
به خواجه توصیه می کند که بنوشد.
حالا می توان بیت مورد بحث غزل خواجه را فهمید:
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
۷
هندوانه بعدی که خواجه زیر بغل کاردان تیزهوش و یا پیر می فروش می چپاند،
جبرئیل قلمداد کردن او و ضمنا پیامبر قلمداد کردن مستور خویشتن خویش است.
هر کسی لیاقت دریافت وحی الهی توسط حضرت جبرئیل را ندارد.
اول
باید
محرم اسرار شد،
بعد لیاقت و توان شنیدن پیام سروش را کسب کرد.
خواجه
چنین کسی شده است.
۸
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
خواجه در این بیت غزل،
دوئالیسم آشنا و بیگانه
را
به شکل دوئالیسم محرم و نامحرم بسط و تعمیم می دهد.
دوئالیسم آشنا و بیگانه
یکی از دوئالیسم های معروف فرماسیون اقتصادی فئودالی در سراسر جهان است.
آشنا و یا محرم اسرار
کسی است که در چارچوب اقلیم و یا قلمرو فئودالی به سر می برد و سرسپرده خان و سلطان مربوطه است.
بر پیشانی هر کس که در خارج از این قلمرو فئودالی باشد،
مهر بیگانه (نامحرم) زده می شود.
معیار این تشخیص و طبقه بندی،
معیاری جغرافیای است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر