۱۳۹۵ بهمن ۱۸, دوشنبه

سیری در شعری از حمید مصدق (12)


زیر خاکستر
تحلیلی از
شین میم شین 

در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده، هنوز

·       معنی تحت اللفظی:
·       در قمار غم عشق، دل مرا بردی و من دستم از دل خالی ماند و همچنان و هنوز، همان عاشق بازنده ام، که بودم.

·       در این بند شعر، استنباط شاعر از عشق و دیالک تیک عشق آشکار می گردد:  

1
در قمار غم عشق

·       شاعر شاید برای اولین بار، مفهوم «قمار عشق» را توسعه می دهد و به شکل «قمار غم عشق» تحریف می کند:

2
در قمار غم عشق

·       قمار عشق را می توان فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک عشق، یعنی دیالک تیک عاشق و معشوق تلقی کرد.

·       شاعر اما دیالک تیک عشق را به شکل دیالک تیک غم عشق تحریف می کند.
·       در نتیجه، این تصور به خواننده و شنونده شعر حقنه می شود که گویا قمار عشق میان عاشق و معشوق، نه بر سر خود عشق، نه بر سر علاقه و مهر متقابل، بلکه بر سر غم عشق، صورت می گیرد.

·       قاعدتا اما کسی که دنبال غم عشق می گردد، بلحاظ پسیکولوژیکی، بیمار است.
·       بیمار روانی است.
·       دچار بیماری روانی مازوخیسم (خود آزاری، خود ستیزی)  است.

·       این یکی از خیانت های فرهنگی ـ پسیکولوژیکی شعرای قرون وسطای فئودالی به جامعه ما ست.

·       این جماعت، غم عشق را ایدئالیزه کرده اند و خود عشق را تحقیر نموده اند.
·       یکی از دلایل عفونت روانی در سکنه ایران همین مازوخیسم تبلیغ شده در شعر قرون وسطای فئودالی است.

3
در قمار غم عشق

·       عاشق و معشوق در ویرانه ی فئودالی ایران، نه دنبال عشق و علاقه متقابل میان خود و همنوع خود، بلکه به دنبال خود آزاری اند و از خودستیزی کیف خر می کنند.
·       هدف و آماج این جماعت بیمار، نه برخورداری از لذت عشق، بلکه تحمل ریاضت و ذلت و خفت و خواری ناشی از به اصطلاح عشق است.
·       عشق در ایده ئولوژی فئودالی، اسباب تخریب خانه خرد و خود مختاری و شخصیت خلایق است.
·       به همین جهت عشق توأم با رسوائی است.



رسوای زمانه منم.
الهه

4
در قمار غم عشق
دل من بردی  

·       خردستیزی شاعر اکنون برملا می گردد:
·       در قمار غم عشق، موضوع (اوبژکت) قمار، دل است.

·       دل هم نه به مثابه مخزن عشق و یا نفرت، بلکه به مثابه مخزن غم و یا شادی است.

·       قمار غم عشق، میان شاعر و جانان، بر سر دل عاشق و معشوق صورت می گیرد.

·       معشوق در قمار غم عشق، نه غم عشق را، بلکه دل شاعر را برنده می شود، دلی که مملو از غم است.

·       این اما به چه معنی است؟

·       دل مملو از غم کسی، به چه درد معشوق می خورد؟

5
در قمار غم عشق
دل من بردی  

·       دلیل این پارادوکس، بیماری روانی معشوق در ایده ئولوژی فئودالی است.

·       دیالک تیک عاشق و معشوق در ایده ئولوژی فئودالی، دیالک تیک قربانی و جلاد است.
·       دیالک تیک مازوخیسم و سادیسم است.

·       عاشق، کشته مرده ی خود آزاری است و معشوق، تشنه به خون عاشق خویش و همنوع خویش است.
·       معشوق در ایده ئولوژی فئودالی،  مظهر جلاد به تمام معنی است.

·       جانان ـ احتمالا ـ به همین دلیل با شاعر، به بازی قمار غم عشق می پردازد تا دل مملو از غم او را با خود ببرد و از مشاهده زجر روحی و روانی مستمر شاعر لذت برد و کیف خر کند.

6

در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده، هنوز

·       جانان دل برنده، رفته است و عاشق دل بازنده مانده است.
·       عاشقی که بیدل است.
·       عاشق بیدلی که فریادش از محنت عشق، گوش فلک را کر کرده است.

·       شعر،  بهترین وسیله برای تبلیغ خریت و خردستیزی (ایراسیونالیسم) است.

·       شاید از یک میلیون نفر کسی یافت نشود که بسان سید احمد کسروی به افشای این خریت و خردستیزی پوئه تیکی ـ استه تیکی خطر کند.
·       یادش به یاد باد.  
·       نفرین عالمیان بر اجامر جلاد باد.

7


«آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش»
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقی است
آتشی سرکش و سوزنده، هنوز  

·       معنی تحت اللفظی:
·       آتش عشق پس از مرگ، خاموش نمی شود (حافظ؟)  
·       اگر پس از مرگم، گورم را بکنند، خواهند دید که در زیر خاکستر جسمم، هنوز آتش سرکش و سوزنده عشق باقی است.

·       شاعر دل در قمار غم عشق از دست داده، حتی پس از مرگ و کفن و دفن، دست بردار نیست:
·       زیر خاکستر جسمش، آتش سرکش و سوزنده عشق ادامه حیات می دهد.

·       حق با کریم و یا با رسول کریم است که گفته است:
·       الشعراء کذاب.
·       شاعر جماعت مشتی دروغگو هستند و بس.

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر