زیر خاکستر
تحلیلی
از
شین
میم شین
در
قمار غم عشق
دل
من بردی و با دست تهی
منم
آن عاشق بازنده، هنوز
·
معنی تحت اللفظی:
·
در قمار غم عشق، دل مرا بردی و من دستم از دل خالی ماند
و همچنان و هنوز، همان عاشق بازنده ام، که بودم.
·
در این بند شعر، استنباط شاعر از عشق و دیالک تیک عشق آشکار
می گردد:
1
در
قمار غم عشق
·
شاعر شاید برای اولین بار، مفهوم «قمار عشق» را توسعه می
دهد و به شکل «قمار غم عشق» تحریف می کند:
2
در
قمار غم عشق
·
قمار عشق را می توان فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک عشق،
یعنی دیالک تیک عاشق و معشوق تلقی کرد.
·
شاعر اما دیالک تیک عشق را به شکل دیالک تیک غم عشق
تحریف می کند.
·
در نتیجه، این تصور به خواننده و شنونده شعر حقنه می شود
که گویا قمار عشق میان عاشق و معشوق، نه بر سر خود عشق، نه بر سر علاقه و مهر
متقابل، بلکه بر سر غم عشق، صورت می گیرد.
·
قاعدتا اما کسی که دنبال غم عشق می
گردد، بلحاظ پسیکولوژیکی،
بیمار است.
·
بیمار روانی است.
·
دچار بیماری روانی مازوخیسم (خود آزاری،
خود ستیزی) است.
·
این یکی از خیانت های فرهنگی ـ پسیکولوژیکی
شعرای قرون وسطای فئودالی به جامعه ما ست.
·
این جماعت، غم عشق را ایدئالیزه کرده اند و خود عشق را
تحقیر نموده اند.
·
یکی از دلایل عفونت روانی در سکنه
ایران همین مازوخیسم تبلیغ شده در شعر قرون وسطای فئودالی است.
3
در
قمار غم عشق
·
عاشق و معشوق در ویرانه ی فئودالی ایران، نه دنبال عشق و
علاقه متقابل میان خود و همنوع خود، بلکه به دنبال خود آزاری اند و از خودستیزی
کیف خر می کنند.
·
هدف و آماج این جماعت بیمار، نه برخورداری از لذت عشق،
بلکه تحمل ریاضت و ذلت و خفت و خواری ناشی از به اصطلاح عشق است.
·
عشق در ایده ئولوژی فئودالی، اسباب
تخریب خانه خرد و خود مختاری و شخصیت خلایق است.
·
به همین جهت عشق توأم با رسوائی
است.
رسوای زمانه منم.
الهه
4
در
قمار غم عشق
دل
من بردی
·
خردستیزی شاعر اکنون برملا می گردد:
·
در قمار غم عشق، موضوع (اوبژکت) قمار، دل است.
·
دل هم نه به مثابه مخزن عشق و یا
نفرت، بلکه به مثابه
مخزن غم و یا شادی است.
·
قمار غم عشق، میان شاعر و جانان، بر سر دل عاشق و معشوق
صورت می گیرد.
·
معشوق در قمار غم عشق، نه غم عشق را، بلکه دل شاعر را برنده می شود،
دلی که مملو از غم است.
·
این اما به چه معنی است؟
·
دل مملو از غم کسی، به چه درد معشوق می خورد؟
5
در
قمار غم عشق
دل
من بردی
·
دلیل این پارادوکس، بیماری روانی معشوق در ایده ئولوژی فئودالی
است.
·
دیالک تیک عاشق و معشوق در ایده
ئولوژی فئودالی، دیالک
تیک قربانی و جلاد است.
·
دیالک تیک مازوخیسم و سادیسم است.
·
عاشق، کشته مرده ی خود آزاری است و
معشوق، تشنه به خون عاشق خویش و همنوع خویش است.
·
معشوق در ایده ئولوژی فئودالی، مظهر
جلاد به تمام معنی است.
·
جانان ـ احتمالا ـ به همین دلیل با
شاعر، به بازی قمار
غم عشق می پردازد تا دل مملو از غم او را با خود ببرد و از مشاهده زجر روحی و
روانی مستمر شاعر لذت برد و کیف خر کند.
6
در
قمار غم عشق
دل
من بردی و با دست تهی
منم
آن عاشق بازنده، هنوز
·
جانان دل برنده، رفته است و عاشق دل بازنده مانده است.
·
عاشقی که بیدل است.
·
عاشق بیدلی که فریادش از محنت عشق، گوش فلک را کر کرده است.
·
شعر، بهترین وسیله برای تبلیغ خریت
و خردستیزی (ایراسیونالیسم) است.
·
شاید از یک میلیون نفر کسی یافت
نشود که بسان سید احمد کسروی به افشای این خریت و خردستیزی پوئه تیکی ـ استه تیکی
خطر کند.
·
یادش به یاد باد.
·
نفرین عالمیان بر اجامر جلاد باد.
7
«آتش
عشق پس از مرگ نگردد خاموش»
گر
که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر
خاکستر جسمم باقی است
آتشی
سرکش و سوزنده، هنوز
·
معنی تحت اللفظی:
·
آتش عشق پس از مرگ، خاموش نمی شود (حافظ؟)
·
اگر پس از مرگم، گورم را بکنند، خواهند دید که در زیر خاکستر جسمم،
هنوز آتش سرکش و سوزنده عشق باقی است.
·
شاعر دل در قمار غم عشق از دست
داده، حتی پس از مرگ
و کفن و دفن، دست بردار نیست:
·
زیر خاکستر جسمش، آتش سرکش و سوزنده عشق ادامه حیات می دهد.
·
حق با کریم و یا با رسول کریم است
که گفته است:
·
الشعراء کذاب.
·
شاعر جماعت مشتی دروغگو هستند و بس.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر