حیدر
بابایه سلام
سید محمد حسین
بهجت تبریزی
(۱۲۸۵ - ۱۳۶۷)
ترجمه، ویرایش و تحلیل از
میمحا نجار
(20)
قارى ننه گئجه ناغیل دییَنده
کوْلک قالخیب ، قاپ - باجانى دؤیَنده
قورد گئچینین شنگوْلوْسون یینده
من قاییدیب، بیرده اوشاق اوْلئیدیم
بیر گوْل آچیب، اوْندان سوْرا سوْلئیدیم
قارى ننه گئجه ناغیل دییَنده
کوْلک قالخیب ، قاپ - باجانى دؤیَنده
قورد گئچینین شنگوْلوْسون یینده
من قاییدیب، بیرده اوشاق اوْلئیدیم
بیر گوْل آچیب، اوْندان سوْرا سوْلئیدیم
·
معنی تحت اللفظی:
·
وقتی مادر بزرگ قصه شب نقل می کند و
کولاک بر می خیزد و بر در و پنجره می کوبد.
·
وقتی که گرگ، شنگلی ـ بزغاله ی بز
ـ را می خورد، ای کاش برمی گشتم و کودک می شدم.
·
مثل گلی می شکفتم و بعد ، دوباره
می پژمردم.
·
در این بند شعر حیدر بابا، آرزو
های شاعر تبیین می یابند:
1
قارى
ننه گئجه ناغیل دییَنده
کوْلک قالخیب ، قاپ - باجانى دؤیَنده
قورد گئچینین شنگوْلوْسون یینده
کوْلک قالخیب ، قاپ - باجانى دؤیَنده
قورد گئچینین شنگوْلوْسون یینده
·
شهریار خاطرات کودکی را به مدد
تخیل، در زیر زمین ذهن خویش، احیا می کند و به زیور شعر می آراید:
الف
·
مادر بزرگ را به خاطر می آورد که
به کوکان قصه می گوید تا آرام آرام به خواب روند.
ب
·
کولاک را به خاطر می آورد، که بسان
میهمان ناخوانده ای بر در و پنجره می کوبد و آرامش شبانه خانه را می آشوبد.
پ
·
گرگ قصه را به خاطر می آورد که
شنگولی (بزغاله) بز (احتمالا) را می خورد.
2
من قاییدیب، بیرده اوشاق اوْلئیدیم
بیر گوْل آچیب، اوْندان سوْرا سوْلئیدیم
من قاییدیب، بیرده اوشاق اوْلئیدیم
بیر گوْل آچیب، اوْندان سوْرا سوْلئیدیم
·
با یاد اوری خاطرات بر باد رفته ی دوران کودکی، آه حسرت به برگشت
به ایام ماضی، روح و روان شاعر را به آشوب می کشد.
·
حسرت به شکفتن گل آسا و پژمردن
مجدد دود از دودمان روان شاعر بلند می کند.
3
·
بخش اعظم شعرای معاصر
در ایام پیری همین حسرت به ماضی را، همین حسرت به ایام کودکی را به شعر کشیده اند
و شب و روز به شعر می کشند.
·
مثال در این زمینه بسیار هست.
·
ما به نمونه ای اشاره می کنیم:
آفتاب
محمود خیبری
هر سحر گاهی به دل دارد، امید
آفتاب
عمر من، تنگ غروب است و شب و
هنگام خواب
کو تلاش صبحگاه نو بهار کودکی؟
رفت فصلِ سبزه زارِ (سبزه زارم؟) با نشاطش پر شتاب
نو جوانی
ـ چون
مه نو ـ
جلوه
ای کرد و گذشت
مانده در دل حسرت و امید و رنج و اضطراب
آسمانِ آبی روز جوانی گشته است،
تیره،
ز آن وقتی که پیری شد مسلط بر شباب
رستم پیری به سهراب جوانی چیره شد
ترک تازی می کند در شهر تن،
افراسیاب
چرخ برنایی، که می چرخید، رفت و
شوق نیز
نوبت پیری شد و افتاد، آب از
آسیاب
موقع خوابیدن است، افسانه با «نجوا»
بگو
چون که می گویند، مردم، داستان
ـ
هنگام خواب ـ
خواستم
تا نام خود را ثبت در دفتر کنم
غافل از آن که اثر از خویش نگذارد،
شهاب
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف
روشنگری
·
این شعر محمود خیبری، بلحاظ ماهوی
فرقی با این بند شعر شهریار ندارد.
·
ما برای کسب یقین به تحلیل شتابزده
این شعر خیبری می پردازیم:
4
هر
سحر گاهی به دل دارد، امید آفتاب
عمر من، تنگ غروب است و شب و
هنگام خواب
·
معنی تحت اللفظی:
·
هر صبحی امید طلوع آفتاب در دل
دارد.
·
اما عمر من سپری شده و اکنون تنگ
غروب است.
·
عنقریب شب خواهد شد و هنگام خواب فرا
خواهد رسید.
·
در این بیت شعر محمود خیبری نیز
حسرت به ایام کودکی و شکوه و
شکایت از پیری و مرگ عنقریب موج می زند.
·
در فلسفه اجتماعی شاعر و شهریار،
ایام کودکی ایدئالیزه و ایام پیری تحقیر می شود.
·
کودکی ـ به قول فرزانه ای ـ به سحرگاه
تشبیه می شود و پیری به شامگاه و شباهنگام و گاه خفت و خواب.
5
هر
سحر گاهی به دل دارد، امید آفتاب
عمر من، تنگ غروب است و شب و
هنگام خواب
·
ایراد نظری و اسلوبی این بیت شعر
همین جا ست:
·
در این بیت شعر، طفولیت و جنب و
جوش فیزیکی (توأم با ضعف جسمی و روحی و فکری) و وابستگی مورد تجلیل قرار می گیرد و بلوغ فکری،
روحی، روانی (توأم با ضعف فیزیکی) و خردمندی و خودمختاری تحقیر می شود.
·
این طرز تفکر را متافیزیکی می
نامند.
·
اسلوب متافیزیکی تفکر، مانع کشف دیالک
تیک هستی است.
·
طرز تفکر متافیزیکی یکی از اقطاب دیالک
تیکی را نشان ادم ها می دهد و بر قطب دیگر سرپوش می نهد.
·
و گرنه از این خبر ها نیست:
·
به قول حریفی، زندگی به معنی
معنامندش از 50 سالگی آغاز می شود.
·
هر کس 50 سال تجربه کسب می کند تا بعد به حلاجی تجارب تلنبار
و انبار شده در ذهن بپردازد و مثل آدم شروع به زندگی کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر