۱۳۹۵ بهمن ۶, چهارشنبه

سیری در جهان بینی شهریار (72 )


حیدر بابایه سلام
سید محمد حسین بهجت تبریزی
(۱۲۸۵ - ۱۳۶۷)

ترجمه، ویرایش و تحلیل از
میمحا نجار

(20)
قارى ننه گئجه ناغیل دییَنده
کوْلک قالخیب ، قاپ - باجانى دؤیَنده
قورد گئچینین شنگوْلوْسون یینده
من قاییدیب، بیرده اوشاق اوْلئیدیم
بیر گوْل آچیب، اوْندان سوْرا سوْلئیدیم

·       معنی تحت اللفظی:
·       وقتی مادر بزرگ قصه شب نقل می کند و کولاک بر می خیزد و بر در و پنجره می کوبد.
·       وقتی که گرگ، شنگلی ـ بزغاله ی بز ـ را می خورد، ای کاش برمی گشتم و کودک می شدم.
·       مثل گلی می شکفتم و بعد ، دوباره می پژمردم.

·       در این بند شعر حیدر بابا، آرزو های شاعر تبیین می یابند:

1
قارى ننه گئجه ناغیل دییَنده
کوْلک قالخیب ، قاپ - باجانى دؤیَنده
قورد گئچینین شنگوْلوْسون یینده


·       شهریار خاطرات کودکی را به مدد تخیل، در زیر زمین ذهن خویش، احیا می کند و به زیور شعر می آراید:

الف
·       مادر بزرگ را به خاطر می آورد که به کوکان قصه می گوید تا آرام آرام به خواب روند.

ب
·       کولاک را به خاطر می آورد، که بسان میهمان ناخوانده ای بر در و پنجره می کوبد و آرامش شبانه خانه را می آشوبد. 

پ

·       گرگ قصه را به خاطر می آورد که شنگولی (بزغاله)  بز (احتمالا)  را می خورد.

2
من قاییدیب، بیرده اوشاق اوْلئیدیم
بیر گوْل آچیب، اوْندان سوْرا سوْلئیدیم

·       با یاد اوری خاطرات  بر باد رفته ی دوران کودکی، آه حسرت به برگشت به ایام ماضی، روح و روان شاعر را به آشوب می کشد.
·       حسرت به شکفتن گل آسا و پژمردن مجدد دود از دودمان روان شاعر بلند می کند.

3
·       بخش اعظم شعرای معاصر در ایام پیری همین حسرت به ماضی را، همین حسرت به ایام کودکی را به شعر کشیده اند و شب و روز به شعر می کشند.
·       مثال در این زمینه بسیار هست.

·       ما به نمونه ای اشاره می کنیم:  

آفتاب
محمود خیبری

هر سحر گاهی به دل دارد، امید آفتاب
عمر من، تنگ غروب است و شب و هنگام خواب

کو تلاش صبحگاه نو بهار کودکی؟
رفت فصلِ سبزه زارِ (سبزه زارم؟)  با نشاطش پر شتاب

نو جوانی
ـ چون مه نو ـ
جلوه ای کرد و گذشت
مانده در دل حسرت و امید و رنج و اضطراب

آسمانِ آبی روز جوانی گشته است،
تیره،
ز آن وقتی که پیری شد مسلط بر شباب

رستم پیری به سهراب جوانی چیره شد
ترک تازی می کند در شهر تن،
افراسیاب

چرخ برنایی، که می چرخید، رفت و شوق نیز
نوبت پیری شد و افتاد، آب از آسیاب

موقع خوابیدن است، افسانه با «نجوا» بگو
چون که می گویند، مردم، داستان
ـ هنگام خواب ـ

خواستم تا نام خود را ثبت در دفتر کنم
غافل از آن که اثر از خویش نگذارد، شهاب

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

·       این شعر محمود خیبری، بلحاظ ماهوی فرقی با این بند شعر شهریار ندارد.

·       ما برای کسب یقین به تحلیل شتابزده این شعر خیبری می پردازیم:  

4
هر سحر گاهی به دل دارد، امید آفتاب
عمر من، تنگ غروب است و شب و هنگام خواب

·       معنی تحت اللفظی:
·       هر صبحی امید طلوع آفتاب در دل دارد.
·       اما عمر من سپری شده و اکنون تنگ غروب است.
·       عنقریب شب خواهد شد و هنگام خواب فرا خواهد رسید.

·       در این بیت شعر محمود خیبری نیز حسرت به ایام کودکی و شکوه  و شکایت از پیری و مرگ عنقریب موج می زند.

·       در فلسفه اجتماعی شاعر و شهریار، ایام کودکی ایدئالیزه و ایام پیری تحقیر می شود.

·       کودکی ـ به قول فرزانه ای ـ به سحرگاه تشبیه می شود و پیری به شامگاه و شباهنگام و گاه خفت و خواب.

5
هر سحر گاهی به دل دارد، امید آفتاب
عمر من، تنگ غروب است و شب و هنگام خواب

·       ایراد نظری و اسلوبی این بیت شعر همین جا ست:
·       در این بیت شعر، طفولیت و جنب و جوش فیزیکی (توأم با ضعف جسمی و روحی و فکری) و وابستگی مورد تجلیل قرار می گیرد و بلوغ فکری، روحی، روانی (توأم با ضعف فیزیکی) و خردمندی و خودمختاری تحقیر می شود.

·       این طرز تفکر را متافیزیکی می نامند.

·       اسلوب متافیزیکی تفکر، مانع کشف دیالک تیک هستی است.

·       طرز تفکر متافیزیکی یکی از اقطاب دیالک تیکی را نشان ادم ها می دهد و بر قطب دیگر سرپوش می نهد.

·       و گرنه از این خبر ها نیست:
·       به قول حریفی، زندگی به معنی معنامندش از 50 سالگی آغاز می شود.

·       هر کس 50 سال  تجربه کسب می کند تا بعد به حلاجی تجارب تلنبار و انبار شده در ذهن بپردازد و مثل آدم شروع به زندگی کند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر