ادعای
دیالک تیک و بی طرفی در جنگ سوریه
سرچشمه:
نوید نو
تحلیلی از
ربابه
نون
٨
و سرانجام اینکه یک
(هر) تحلیل دیالکتیکی همواره باید
(در) مد نظر داشته باشد که
آموزگاران مارکسیسم،
اهمیت آموزه های
فلسفی را
در آن می دانستند که بتواند تفسیری از جهان ارائه دهد
که در خدمت تغییر جهان قرار گیرد.
·
حریفی بدرستی بر آن بود که «اگر
بعضی ها از بعضی چیز ها دفاع نکنند، به نفع آن چیز ها ست.
·
اگر بعضی ها سنگ بعضی چیز ها را به
سینه نزنند، سنگین تر اند.»
·
مسعود امیدی به نیت خالی بندی، به
تحریف نظرات کلاسیک های مارکسیسم می پردازد.
·
سؤال این است که این عالیجناب، به
چه ترفندی به این نتیجه رسیده که کلاسیک های مارکسیسم، برای آموزه های فلسفی چنین
فونکسیونی قایل شده اند؟
·
چگونه «آموزگاران» مارکسیسم، اهمیت
«آموزه های» فلسفی را در تفسیری از جهان خلاصه کرده اند که به تغییر جهان منجر شود؟
1
و سرانجام اینکه یک (هر)
تحلیل دیالکتیکی همواره باید
(در) مد نظر داشته باشد که
آموزگاران مارکسیسم،
اهمیت آموزه های
فلسفی را
در آن می دانستند که بتواند تفسیری از جهان ارائه دهد
که در خدمت تغییر جهان قرار گیرد.
·
اولا به فرض محال، اگر کلاسیک های
مارکسیسم (مارکس و انگلس) خر بوده باشند و فلسفه مارکسیستی را که از سه جزء
لایتجزای اساسی (ماتریالیسم دیالک تیکی، ماتریالیسم تاریخی و تئوری شناخت
مارکسیستی (ـ لنینیستی)) تشکیل یافته است،
به درجه وسیله ای برای تفسیر جهان به نیت تغییر جهان، تقلیل داده باشند، یعنی در
بهترین حالت، به درجه جامعه شناسی انقلابی، تنزل داده باشند، این چه ربطی به تحلیل
مبتنی بر دیالک تیک ماتریالیستی دارد؟
2
و سرانجام اینکه یک (هر)
تحلیل دیالکتیکی همواره باید
(در) مد نظر داشته باشد که
آموزگاران مارکسیسم،
اهمیت آموزه های
فلسفی را
در آن می دانستند که بتواند تفسیری از جهان ارائه دهد
که در خدمت تغییر جهان قرار گیرد.
·
دیروز، حریفی از طبرستان در فیس
آباد، هارت و پورت کرده بود که «کمونیسم علمی متدئولوژی است و مارکسیسم ـ لنینیسم
ایده ئولوژی بورژوازی است.»
·
همین جنگول ـ منگول، پریروز، بر دژ
های خارائین دیالک تیک یورش آورده بود.
·
شاه و شیخ ـ هر کدام به سهم خود ـ
حزب توده را شکستند و از عرصه جامعه بدر راندند و در میدان خالی از حزب توده، یکه
تازی بلامنازع عوامفریبان بی شرم و حیا آغاز شده است.
·
نفرین به شاه باد.
·
نفرین به شیخ باد
·
نفرین به مادری که شه و شیخ زاد،
باد.
3
و سرانجام اینکه یک (هر)
تحلیل دیالکتیکی همواره باید
(در) مد نظر داشته باشد که
آموزگاران مارکسیسم،
اهمیت آموزه های
فلسفی را
در آن می دانستند که بتواند تفسیری از جهان ارائه دهد
که در خدمت تغییر جهان قرار گیرد.
·
سؤال دیگر این است که چرا مسعود
امیدی از «آموزگاران» مارکسیسم دم می زند و نه از مؤسسان مارکسیسم و نه از کلاسیک
های مارکسیسم؟
·
این اولین جفنگی است که ما از
مسعود امیدی می خوانیم.
·
به همین دلیل نمی توانیم او را
بطرز همه جانبه ارزیابی کنیم.
·
شاید او به تفاوت این مفاهیم واقف نباشد.
·
ایده ئولوژی امپریالیستی دیری است
که در صد تقلیل مارکس و انگلس و بویژه مارکس تا درجه استاد دانشگاهی برآمده است.
·
امپریالیسم می خواهد که از مارکس و
انگلس آموزگار سرهم بندی کند.
·
بدین طریق، مارکس و انگلس به
اساتیدی از قبیل هابرمس و ماکس وبر و این و آن تنزل می یابند که آکادمیسین اند و
نه رسول پرولتاریا.
·
استاد دانشگاه و آموزگار اند و نه
سردار سنگرهای انقلابات اجتماعی.
4
و سرانجام اینکه یک (هر)
تحلیل دیالکتیکی همواره باید
(در) مد نظر داشته باشد که
آموزگاران مارکسیسم،
اهمیت آموزه های
فلسفی را
در آن می دانستند که بتواند تفسیری از جهان ارائه دهد
که در خدمت تغییر جهان قرار گیرد.
·
از سوی دیگر، جریانات استالینیستی
و مائوئیستی کوشیده اند تا با ارتقای استالین و مائو به مقام آموزگار، جفنگیات
آنها را به عنوان آثار کلاسیک مارکسیستی ـ لنینیستی به خورد خلایق خر دهند.
·
شاید مسعود امیدی در صدد گرم و نرم
و خام و خر کردن خواننده برای جا زدن استالین به عنوان آموزگار پرولتاریا باشد.
·
کس چه می داند.
·
آب سر بالا می رود و هر قورباغه ای
«ابو عطا» می خواند.
5
و سرانجام اینکه یک (هر)
تحلیل دیالکتیکی همواره باید
(در) مد نظر داشته باشد که
آموزگاران مارکسیسم،
اهمیت آموزه های
فلسفی را
در آن می دانستند که بتواند تفسیری از جهان ارائه دهد
که در خدمت تغییر جهان قرار گیرد.
·
سؤال این است که مسعود امیدی این
«ایده ماهی» را از کجا صید کرده است و به حساب کلاسیک های مارکسیسم می گذارد؟
·
آخرین جمله ی مارکس در اثری تحت
عنوان «تزهایی راجع به فویرباخ»، به شرح زیر است:
تاکنون
فلاسفه
جهان را به طرق مختلف تفسير كرده اند.
اکنون
اما مسئله بر سر تغيير جهان است.
·
ما باید این اثر مارکس را ترجمه و
بعد تحلیل کنیم.
·
کسانی از قبیل پرهام و آزاد و غیره
آن را تحت اللفظی ترجمه کرده اند و هر ننه قمری جمله آخر مارکس را به سلیقه قابل
فهم برای اقمار خود، تفسیر کرده و شق القمر کرده است.
·
حالا نوبت به مسعود امیدی رسیده
است.
·
سنگ ها را بسته اند و سگ ها را از
بند ها رها کرده اند.
·
جهان تهی است ز فرزانگان تیز
اندیش.
6
و سرانجام اینکه یک (هر)
تحلیل دیالکتیکی همواره باید
(در) مد نظر داشته باشد که
آموزگاران مارکسیسم،
اهمیت آموزه های
فلسفی را
در آن می دانستند که بتواند تفسیری از جهان ارائه دهد
که در خدمت تغییر جهان قرار گیرد.
·
درک استالینیستی مسعود امیدی از
جمله آخر مارکس در «تز هائی راجع به فویرباخ» این است که «اهمیت آموزه های (تئوری
های) فلسفی»، ارائه ی تفسیری از جهان است که برای تغییر آن به کار آید.
·
این استنباط استالینیستی اما به چه
معنی است؟
الف
·
این اولا به معنی صرفنظر از تحلیل
عینی جهان است.
·
چون تحلیل عینی برای سود و زیان
تحلیل، تره حتی خرد نمی کند.
·
سلب عینیت از تحلیل اما با روح متد
دیالک تیکی (خواه دیالک تیک ایدئالیستی هگل و خواه دیالک تیک ماتریالیستی مارکس و
انگلس و لنین) منافات دارد.
·
برای تئوری شناخت مارکسیستی ـ
لنینیستی، عینیت تحلیل نقش تعیین کننده دارد.
·
چون محتوای شناخت در موضوع شناخت
(اوبژکت شناخت) است.
·
این بدان معنی است که مسعود امیدی
در لفافه توضیح متد دیالک تیکی، تئوری شناخت ایدئالیستی را، سوبژکتیویسم معرفتی را
به خورد خواننده می دهد.
ب
آموزگاران مارکسیسم،
اهمیت آموزه های
فلسفی را
در آن می دانستند که بتواند تفسیری از جهان ارائه دهد
که در خدمت تغییر جهان قرار گیرد.
·
این ثانیا به معنی دفاع از تحلیل
سوبژکتیو از جهان است.
·
تحلیل سوبژکتیو از چیزی یعنی تحلیل
دلبخواهی، بسته به میل و هوس و نیاز و صلاح و مصلحت سوبژکت
پ
·
این ثالثا به معنی تبلیغ
پراگماتیسم (اصالت سود) در تحلیل است:
·
در قاموس مسعود امیدی تحلیل مبتنی
بر دیالک تیک ماتریالیستی باید تحلیلی باشد که خادم تغییر جهان باشد و گرنه ول
معطل است.
·
درک عوام الناس از مارکسیسم ـ
لنینیسم هم همین است.
·
سطل ننه ات طلبی، پاشنه دهنش را
کشیده بود و فحش می داد که تحلیل مارکسیستی ـ لنینیستی از اشعار و افکار سعدی و حافظ و این و آن دیگر چیست؟
·
وقتی گفته می شود که استالینیسم،
مارکسیسم ـ لنینیسم را به ابتذال می کشد، به همین دلایل است.
·
استالینیسم دست و پای مارکسیسم ـ لنینیسم را می شکند.
·
استالینیسم، مارکسیسم ـ لنینیسم را
به زباله تبدیل می کند.
·
به مشتی هارت و پورت توخالی مبدل
می سازد.
·
بدین طریق حقیقت، سلب عینیت می شود.
·
حقیقت آن می شود که در لحظه
معینی به کار این و آن آید.
ت
آموزگاران مارکسیسم،
اهمیت آموزه های
فلسفی را
در آن می دانستند که بتواند تفسیری از جهان ارائه دهد
که در خدمت تغییر جهان قرار گیرد.
·
این رابعا بدان معنی است که برای
مارکس و انگلس، فلسفه یعنی جامعه شناسی انقلابی.
·
این حتی از تقلیل فلسفه مارکسیستی
تا درجه ماتریالیسم تاریخی، بدتر است.
·
چون ماتریالیسم تاریخی، قادر به
تجزیه و تحلیل عام ترین قوانین و قانونمندی های جامعه بشری است.
·
کاری که جامعه شناسی مارکسیستی،
اصلا قادر به انجام آن نیست.
ث
·
این خامسا به معنی تحریف بینش و
منش و متد و دیدگاه و شخصیت کلاسیک های مارکسیسم است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر