۱۳۹۵ بهمن ۸, جمعه

دیالک تیک در قاموس مسعود امیدی (21)


ادعای دیالک تیک و بی طرفی در جنگ سوریه
سرچشمه:
نوید نو

تحلیلی از
ربابه نون

 ۷
برداشت نگارنده از تحلیل مبتنی بر دیالکتیک ماتریالیستی،
تحلیلی است که: 
مفهوم نسبی بودن حقیقت،
در عین حال در بردارنده این پیام است که
به آموزه های دیالکتیکی نیز
 نمی توان به سان مفاهیمی جزمی و خشک نگریست.

·       اکنون دست مسعود امیدی شیاد به دست خودش رو می شود:
·       پس از خوراندن آخوند واره ی خرافه های خود به خواننده خر، آفتابه جانانه ای بر «آموزه های دیالک تیکی» برمی دارد.
·       خدا می داند که منظور علامه عوامفریب از مفهوم «آموزه های دیالک تیکی» چیست.

·       در قاموس مسعود امیدی، مثلا قوانین دیالک تیکی، نه جزم اند و نه خشک.

·       در زیر این کاسه داغ تر از آش عوامفریبی، چه نیمکاسه ایده ئولوژیکی نهفته است؟

·       خواننده پندهای نظری مسعود امیدی با قوانین دیالک تیک ماتریالیستی که ذکرشان گذشت، چه رفتاری باید داشته باشد؟

·       باید آنها را عمیقا تمرین کند، عمیقا درک و فهم و هضم و جذب کند؟
·       به قول حریفی به نام کارل مارکس، باید تئوری و اسلوب مارکسیستی را از آن خود کند و یا باید آموزه های دیالک تیکی کذائی را من و من کنان و هن و هن کنان کج و کوله کند و نسبیت سوبژکتیوی وارد آنها سازد و فاتحه ای بر پیگیری و سرسختی و اصولیت و وسواس استدالی بخواند؟

1
مفهوم نسبی بودن حقیقت،
در عین حال در بردارنده این پیام است که
به آموزه های دیالکتیکی نیز نمی توان به سان مفاهیمی جزمی و خشک نگریست.

·       اولا حقیقت نه نسبی، بلکه دیالک تیکی از مطلق و نسبی است.

·       ثانیا نسبی بودن حقیقت چه ربطی به چند و چون آموزه های دیالک تیکی دارد؟

·       شناخت افزارهای دیالک تیکی مثل جعبه افزار اند که هر زحمتکشی از قبیل صنعتگر و چلنگر و تعمیر کاری همیشه به همراه دارد تا از عهده انجام کارهای مربوطه برآید.

·       نسبیت حقیقت چه ربطی به چند و چون چکش و رنده و تبر و انبر و پیچ گوشتی و بیل و کلنگ دارد؟

2
و به همین دلیل نیز هست که دیالکتیک ماتریالیستی
به عنوان یک متدولوژی در طی زمان
 با توسعه و تحول قابل توجهی همراه بوده است. 

·       این جمله مسعود امیدی، تلاش مفتضحانه ای برای اثبات ادعای قبلی او ست:  

مفهوم نسبی بودن حقیقت،
در عین حال در بردارنده این پیام است که
به آموزه های دیالکتیکی نیز نمی توان
 به سان مفاهیمی جزمی و خشک نگریست.

·       چون دیالک تیک ماتریالیستی توسعه و تحول یافته است، بس نمی توان «آموزه های دیالک تیکی را بسان  مفاهیم جزم و خشکی نگریست.»
·       این بدان معنی است که اگر دیالک تیک ماتریالیستی در طول زمان، توسعه و تحول نیافته بود، می شد «آموزه های دیالک تیکی را بسان  مفاهیم جزم و خشکی نگریست.»

·       سؤال ناقابل اکنون این است که «آموزه های دیالک تیکی» در طول زمان دچار چه تحولاتی شده اند؟

3

اهمیت مفهوم نسبی بودن حقیقت نیز
بویژه با توجه به پیشرفت های گسترده علوم مختلف و شتاب فزاینده این پیشرفت ها
 بیش از گذشته جلب توجه می نماید.

·       مسعود امیدی خیال می کند که توسعه روز افزون علوم مختلف دال بر نسبیت حقیقت است.
·       مثلا چون فیزیک کلاسیک به فیزیک کوانتومی توسعه می یابد و یا شیمی قرون وسطی (کیمیاگری) به شیمی مدرن توسعه می یابد، پس می توان بر فیزیک کلاسیک و بر الشیمی (کیمیاگری) آفتابه برداشت و هارت و پورت کرد.

·       این همان ترفند طبقه حاکمه امپریالیستی است که قاشق چای خوری و یا مدادی را در لیوان آب می گذارد و از شکست نور نتیجه می گیرد که شناخت بشری پشیزی ندارد.
·       چون قاشق چای خوری و مداد واقعا نشکسته اند.  

·       از این خبرها نیست.
·       ای ابوجهال.

·       شکسته دیدن قاشق چای خوری در لیوان آب در اثر شکست نور، از قضا دال بر صحت شناخت حسی است.
·       اگر شناخت حسی، قاشق چای خوری را شکسته استنباط نمی کرد، غلط بود.

4
اهمیت مفهوم نسبی بودن حقیقت نیز
بویژه با توجه به پیشرفت های گسترده علوم مختلف و
 شتاب فزاینده این پیشرفت ها بیش از گذشته جلب توجه می نماید.

·       مسعود امیدی حتی قوانین دیالک تیکی توسعه را که بطور مکانیکی نشخوار کرده، نفهمیده است.
·       دیالک تیک پیوست و گسست (در نفی دیالک تیکی) دال بر بطلان ادعای مسعود امیدی است:
·       فیزیک کوانتومی تداوم فیزیک کلاسیک است.
·       شیمی مدرن تداوم الشیمی قرون وسطی است.
·       لیبیگ شیمیست بزرگ آلمان و بنیانگذار شیمی مدرن و ضمنا دوست کارل مارکس، بکرات گفته است:
·       کیمیاگران همان کاری را کرده اند که ما می کنیم.
·       با توسعه هندسه که بطلان هندسه اوقلیدسی اثبات نمی شود.
·       صحت آن حفظ می شود و ضمن هندسه توسعه می یابد.

·       خود مارکسیسم تداوم همه دستاوردهای فلسفی، اقتصادی ـ سیاسی و غیره بشری در طول تاریخ است.

·       ما در هر مرحله توسعه اجتماعی با نفی دیالک تیکی، یعنی با پیوست و گسست با میراث نسل های پیشین سر و کار داریم.  

·       به همین دلیل از حقیقت تاریخی سخن می رود.
·       کشف حقیقت عینی منوط و وابسته به سطح توسعه نیروهای مولده جامعه است.
·       با توسعه نیروهای مولده (پراتیک و علم و فن) کشف عمیقتر حقیقت عینی امکان پذیر می گردد.  

5
از یک سو لازم است دیالکتیک را به عنوان یک متدولوژی
 برای درک پدیده ها مورد استفاده قرار داد
و از سوی دیگر این متدولوژی نیازمند داده ها و اطلاعاتی است 
که می توان آنها را از علوم و فنون مختلف و دائما در حال پیشرفت بدست آورد. 

·       اکنون هم حواس پرتی مسعود امیدی آشکار می گردد و هم پرت بودنش از مرحله:
·       آنچه مسعود امیدی به طور سرسری خوانده و به طرز دست و پا شکسته به خورد خواننده می دهد، رابطه فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی با علوم منفرد است:
·       رابطه عام با منفرد و یا خاص است:

الف
·       فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی دستاوردهای علمی را مورد تجرید قرار می دهد.
·       یعنی دستاوردهای علمی منفرد را جامه عام می پوشاند و به دقت و غنای خود می افزاید.

ب
·       فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی از سوی دیگر به ازای این ستد، اسلوب دیالک تیکی را در اختیار علوم منفرد قرار می دهد (داد)  تا بتوانند مسائل را درست تجزیه و تحلیل کنند.

6
از یک سو لازم است دیالکتیک را به عنوان یک متدولوژی 
برای درک پدیده ها مورد استفاده قرار داد
و از سوی دیگر این متدولوژی نیازمند داده ها و اطلاعاتی است که
 می توان آنها را از علوم و فنون مختلف و دائما در حال پیشرفت بدست آورد. 

·       مسعود امیدی این داد و ستد میان فلسفه و علوم را اخته می کند و به رابطه متد (دیالک تیک)  و علوم تقلیل می دهد.
·       مسعود امیدی خیال می کند که دیالک تیک ماتریالیستی محتاج علوم است و نمی داند که درست، عکس این قضیه صادق است:
·       علوم به متد دیالک تیکی  نیازمند اند.

·       اگر خود مسعود امیدی به این ادعایش اندکی ایمان دارد، بهتر است مثالی بیاورد تا خلایق بدانند که از چه قرار است.  
 
٨
 و سرانجام اینکه یک تحلیل دیالکتیکی همواره باید
(در)  مد نظر داشته باشد که
آموزگاران مارکسیسم،
 اهمیت آموزه های فلسفی را
در آن می دانستند که بتواند تفسیری از جهان ارائه دهد
که در خدمت تغییر جهان قرار گیرد.

در نتیجه
فلسفه مارکسیستی و متدولوژی ماتریالیسم دیالکتیک (؟)  را
به عنوان ابزاری ایدئولوژیک
برای مبارزه طبقاتی طبقه کارگر درک می کردند.

 از این رو ه
ر تحلیل مبتنی بر ماتریالیسم دیالکتیک
باید بتواند به عنوان راهنمای مبارزه و
کنشگری اجتماعی و انقلابی
مورد استفاه قرار گیرد. 

به نظر می رسد
 آنچه که می تواند بیانگر دیالکتیکی بودن یا نبودن یک تحلیل از سوی یک فعال چپ گردد،
فارغ از ادعایی که در این ارتباط انجام می شود
و بسیار بیشتر از نقل قول هایی که ممکن است
از مارکس و انگلس و لنین و ... به آنها استناد شود،
به درک و دنبال نمودن هوشمندانه محورهای فوق در ارزیابی و تحلیل پدیده های اجتماعی- اقتصادی و سیاسی و...
برمی گردد.
و بر اساس تجربه و به مصداق غزل زیبای حافظ:   
هزار نکته ی باریک‌ تر ز مو اینجا ست      
نه هر که سر بتراشد قلندری داند

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر