۱۳۹۵ دی ۲۸, سه‌شنبه

دیالک تیک در قاموس مسعود امیدی (11)


ادعای دیالک تیک و بی طرفی در جنگ سوریه
سرچشمه:
نوید نو

تحلیلی از
ربابه نون

 ۴
تحلیل دیالکتیکی
در اینجا چند نکته اساسی را باید (در)  مد نظر قرار دهد:
به این امر توجه داشته باشد که
انباشت تغییرات کمی در نقطه ای به تغییرات کیفی می انجامد.

 به عبارت دیگر
تحلیل دیالکتیکی به این نکته توجه دارد که
 پدیده های در حال حرکت دائمی که
 تغییر،
 سرنوشت محتوم آنها ست،
تنها زمانی دچار تغییر کیفی می گردند که
حد معینی از تغییرات کمی انباشته شده،
زمینه این تغییر کیفی را فراهم نموده باشد.

معنی این سخن آن است که
بر اساس متدولوژی دیالکتیک ماتریالیستی،
نمی توان انتظار تغییرات کیفی یکباره و ناگهانی را داشت.

از این رو باید با تکرار و تقویت و توسعه تغییرات کمی،
پدیده موردنظر را در مسیری هدایت نمود که
به ناگزیر به تغییر کیفی منجر گردد.

آنچه از آن به عنوان تغییرات کیفی ناگهانی نام برده می شود،
در واقع ناگهانی نبوده بلکه به دلایل مختلف،
تغییر ات زمینه ای و کمی مربوطه از نظرها پنهان بوده است.

اهمیت موضوع بیشتر آنجا ست که
عدم درک تغییرات کمی به عنوان پیش نیاز تغییرات کیفی
می تواند منجر به اشتباهات بسیار مخربی گردد که
شاید بتوان آن را به تلاش اراده گرایانه برای تسریع و جلو انداختن زایمانی تشبیه نمود که
می تواند هستی مادر و فرزند را توأمان
با تهدید و نابودی مواجه نموده و
 با منطق ذاتی و درونی تحول هر پدیده ناسازگار باشد. 

·       این تز چهارم مسعود امیدی راجع به تحلیل مبتنی بر دیالک تیک ماتریالیستی کذائی است.

1


تحلیل دیالکتیکی
در اینجا چند نکته اساسی را باید (در)  مد نظر قرار دهد:
به این امر توجه داشته باشد که
انباشت تغییرات کمی در نقطه ای به تغییرات کیفی می انجامد.

·       آنچه که مسعود امیدی به عنوان تز هائی در زمینه تحلیل مبتنی بر دیالک تیک ماتریالیستی پدیده ها به خورد خواننده می دهد، قوانین سه گانه ی مربوط به تئوری دیالک تیکی توسعه (تکامل) است:

2
تئوری دیالک تیکی توسعه (تکامل) 

·       ماهیت تئوری دیالک تیکی توسعه را می توان در سه قانون اصلی زیر خلاصه کرد:

الف
قانون وحدت و «مبارزه» اضداد

·       بنا بر قانون وحدت و «مبارزه» اضداد، نیروی محرکه حرکت و توسعه چیزها و پدیده ها، تضادهای درونی آنها ست.
·       به عبارت دیگر حرکت یعنی خود جنبی.

·       مراجعه کنید به توسعه در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

·       در تز سوم مسعود امیدی این قانون دیالک تیکی توسعه، کج و کوله شده بود و به عنوان تز تحلیل دیالک تیکی به خورد خواننده داده شده بود.

ب
قانون گذار
 از
 تغییرات کمی
 به
 تغییرات کیفی
و
 یا بر عکس

·       بنا بر قانون گذار از تغییرات کمی به تغییرات کیفی و یا بر عکس، توسعه نه به معنی تغییرات کمی ساده، یعنی اوولوسیون، بلکه به معنی وحدت کمیت و کیفیت، وحدت اوولوسیون و روولوسیون (انقلاب)، پیوست و گسست است.

·       مراجعه کنید به اوولوسیون و روولوسیون در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

·       در این تز چهارم مسعود امیدی این قانون دیالک تیکی توسعه، کج و کوله می شود و به عنوان تز تحلیل دیالک تیکی به خورد خواننده داده می شود.

پ
قانون نفی نفی

·       بنا بر قانون نفی نفی، توسعه به معنی ارتقاء به مرحله عالی تر است، نه به معنی نابودی و تخریب کهنه.
·       به عبارت دیگر توسعه یعنی روند دیالک تیکی نفی که در طی آن کهنه مغلوب می گردد، ولی در عین حال جوانب مثبت و توسعه یابنده آن، حفظ می شوند و توسعه داده می شوند.

·       در این تز چهارم مسعود امیدی این قانون دیالک تیکی توسعه هم کج و کوله می شود و به عنوان تز تحلیل دیالک تیکی به خورد خواننده داده می شود.

3
به عبارت دیگر
تحلیل دیالکتیکی به این نکته توجه دارد که
 پدیده های در حال حرکت دائمی که
 تغییر،
 سرنوشت محتوم آنها ست،
تنها زمانی دچار تغییر کیفی می گردند که
حد معینی از تغییرات کمی انباشته شده،
زمینه این تغییر کیفی را فراهم نموده باشد.

·       این جفنگیات مسعود امیدی ـ قبل از همه ـ حاکی از آن است که او بسان بقیه علامه های استالینیسم، عاجز از تمیز ماتریالیسم دیالک تیکی از ماتریالیسم تاریخی و تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی است.

·       قوانین دیالک تیکی توسعه به کل هستی مربوط می شوند.
·       همین قانون گذار از تغییرات کمی به تغییرات کیفی، شامل حال همه چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی می شود:

الف


·       یعنی هم شامل چیزهای طبیعی می شود.

ب


·       هم شامل چیزهای اجتماعی (جامعه بشری) (طبیعت دوم) می شود.

پ


·       هم شامل چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای فکری می شود.

4
به عبارت دیگر
تحلیل دیالکتیکی به این نکته توجه دارد که
 پدیده های در حال حرکت دائمی که
 تغییر،
 سرنوشت محتوم آنها ست

·       نتیجه ناشی از عدم تمیز سه جزء فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی   در همین ادعای مسعود امیدی به چشم می خورد:
·       به زعم مسعود امیدی، «تغییر، سرنوشت محتوم پدیده ها ست.»

·       ایرادات این جفنگ مسعود امیدی و یا هر علامه استالینیستی دیگر از چه قرار هستند؟

5
به عبارت دیگر
تحلیل دیالکتیکی به این نکته توجه دارد که
 پدیده های در حال حرکت دائمی که
 تغییر،
 سرنوشت محتوم آنها ست

·       ایراد اول این ادعا در مفهوم «سرنوشت محتوم» نعره می کشد:
·       مسعود امیدی مبلغ فاتالیسم (سرنوشت گرائی) است.

·       خواننده حتما خواهد گفت:
·       آته ئیسم چگونه می تواند با تبلیغ تقدیر و سرنوشت و فاتالیسم جور درآید؟  

·       راستی دلیل وجود و ادامه وجود گشتاور های فاتالیستی جدی در استالینیسم چیست؟

6

به عبارت دیگر
تحلیل دیالکتیکی به این نکته توجه دارد که
 پدیده های در حال حرکت دائمی که
 تغییر،
 سرنوشت محتوم آنها ست

·       یکی از دلایل اصلی وجود ممان های فاتالیستی جدی در استالینیسم، جهان بینی استالینیستی است.

·       ماتریالیسم استالینیستی، ماتریالیسم سطحی، الکی، خرکی و وولگر (عامیانه و مبتذل) است.
·       ماتریالیسم استالینیستی ـ در بهترین حالت ـ ماتریالیسم متافیزیکی قرن نوزدهم (ماتریالیسم فویرباخ) است.

·       عیب اصلی ماتریالیسم متافیزیکی فویرباخ، درک ایدئالیستی از تاریخ است.

·       کشف، اثبات و تدوین تز موسوم به «درک ماتریالیستی تاریخ» توسط مارکس و انگلس، ضمنا به معنی قرائت فاتحه ای بلند بر درک ایدئالیستی تاریخ بوده است که در ماتریالیسم متافیزیکی مثلا لودویگ فویرباخ نمایندگی می شد.

·       در ماتریالیسم متافیزیکی فویرباخ نیز همین «تغییر، سرنوشت محتوم پدیده ها ست» نمایندگی می شد.

·       یعنی میان پدیده های طبیعی مثلا زلزله و باد و باران و پدیده های اجتماعی مثلا انقلابات اجتماعی علامت تساوی گذاشته می شد.

·       همانطور که وقوع زلزله و وزش توفان و باد و بارش برف و باران امری «مقدر، سرنوشتی و محتوم» است، به همان سان هم تحولات اجتماعی و فکری، امری مقدر، سرنوشتی و محتوم تلقی می شود.

·       دیله مای  استالینیسم اما در جای دیگر است که مسعود امیدی هم ـ خواه و ناخواه ـ بدان رسیده و به هر دلیلی بدان اشاره کرده است.

6
به عبارت دیگر
تحلیل دیالکتیکی به این نکته توجه دارد که
 پدیده های در حال حرکت دائمی که
 تغییر،
 سرنوشت محتوم آنها ست

·       دیله مای استالینیسم اینجا ست که از سوئی به فاتالیسم در جامعه باور دارد و از سوی دیگر به ولونتاریسم (اراده گرائی) چسبیده  که نتیجه باور به سوبژکتیویسم است.

·       در استالینیسم، دیالک تیک چندش آور خنده داری نمایندگی می شود که فقط باید خرتر از خر بود و کشفش نکرد:

الف
تغییر،
 سرنوشت محتوم پدیده ها ست

·       استالینیسم از سوئی ادعا می کندد که «تغییر سرنوشت محتوم پدیده ها ست.»
·       جامعه بشری ـ خواه و ناخواه ـ به کمونیسم خواهد رسید.

ب
·       استالینیسم اما در فاتالیسم هم ناپیگیر است.
·       چون از سوی دیگر دربدر به دنبال کاریسما می گردد.

·       کاریسما بدیل خر رنگ کنی برای مفهوم فاشیستی نخبه (پیشوا و رهبر و سردار و غیره) است.

پ

·       استالینیسم از سوئی خودپوئی توسعه اجتماعی را در تز «تغییر، سرنوشت محتوم پدیده ها ست» نمایندگی می کند و از سوی دیگر، کیش شخصیت را بی شرمانه تبلیغ می کند.

·       نتیجه نهائی این دیالک تیک سرنوشت محتوم و نخبه معصوم (فاتالیسم و کیش شخصیت) ـ خواه و ناخواه ـ چه می شود؟  

ت

·       نتیجه نهائی این دیالک تیک، این خواهد بود که نخبه هم «سرنوشت محتوم پدیده ها ست.»
·       نخبه سوبژکت مقدر برای تحقق «تغییر مقدر پدیده ها ست.»

یعنی
نخبه و یا شخصیت آش کشک خالشه
بخوره، پاشه، نخوره، پاشه

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر