۱۳۹۵ تیر ۲۱, دوشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (297)


جمعبندی از
مسعود بهبودی

چاپلوسی نوعی رابطه است.

1
چاپلوسی رابطه ای دو عضوی است.

2
به همین دلیل نمی توان فقط چاپلوس را به مسلخ انتقاد برد.

3
رئیسی که چکمه اش را مرئوسی می لیسد،
به همان اندازه قابل انتقاد است که مرئوس.

4
اگر رئیس تشنه و گشنه چاپلوسی نباشد
مرئوس هم عزت انسانی اش را چوب حراج نمی زند.

چاپلوسی اما
ـ در تحلیل نهائی ـ
رابطه ای سه عضوی است:

1
چاپلوسی رابطه ای متشکل از
دیالک تیک مرئوس و سیستم و رئیس
است.

2
این سیستم اجتماعی حاکم است که
برابری بنیادی اعضای جامعه را تخریب می کند
تا در تقسیم اجتماعی کار
یکی عزت انسانی اش را جلوی پای دیگری قربانی کند.

حریف
به نظرم چاپلوسى نوعى استراتژى در رفتار و روابط اجتماعى است براى پيشبرد اهداف در جهت رسيدن به منافع شخصى ، ميزان موفقيت شخص چاپلوس علاوه بر مهارت فرد به پذيرش و بازتاب سيستم بستگى دارد ، و معمولا افرادى كه از هوش هيجانى و روابط عمومى بالايى برخوردارند
در اين راه موفق تر هستند
البته چاپلوسى رفتار ناهنجارى است كه فقط افراد و سيستم معيوب آن را جهت تاييد طلب مى كند

اين موضوع را به شخصه در محيط كارم در بين همكاران مى بينم
اغلب مديران مجموعه اى كه در آن كار مى كنم
به شدت به تاييد مرئوسان خود احساس نياز مى كنند
و چاپلوسى افراد متملق اين نيازرا برآورده مى كند
و در مقابل
مديران بدون توجه به شايستگى فرد متملق
او را مورد عنايت قرار مى دهند.

1
دانش تجربی شما
صدبار مطمئن تر از دانش نظری ما
و معیاری برای تعیین صحت و سقم آن است.

2
چاپلوسی
تار و پود جامعه ما را
و حتی جوامع پیشرفته را فراگرفته است.
شرم انگیز است.

3
ما در سلول اساسی جامعه
یعنی در خانواده نیز شاهد چاپلوسی تهوع انگیزی هستیم

4
التماس از شوهر برای تکرار چندین باره جوکی، خاطره ای، جفنگی و خنده زورکی و الکی و تصنعی بدان

5
ستایش از شجاعت شوهر
در قبال عضو ضعیف جامعه و غیره
از آن جمله اند

در این شعر نیما
مخاطب آهنگر، آهن است.

1
آهنگر به تنگ آمده است.

2
التماس می کند تا آهن کوتاه بیاید.
دست از مقاومت و لجاجت بردارد
و نرم شود.

3
این نوعی طلب یاری است
به نیت یاری به یار.

4
این همان روال و روند جاری میان عاشق از معشوق است.

چه گوارا انسان بسیار خوبی بود
ولی آتش سوزان درون و ذلت فراگیر برون
بی تابش کرده بود
و امان به جذب و هضم تئوری به او نداده بود.

1
فیدل احتمالا به سبب تقبل مسئولیت بزرگ
کل اندیش تر و ژرف اندیش تر و درست اندیش تر
از چه گوارا ست.

2
نمایندگان اگزیستانسیالیسم
به همین دلیل به سراغ چه می رفتند
تا ایده ئولوژی خود را از زبان او به خورد جوانان دهند.

3
سگ
گرگ اهلی شده توسط بشریت است.

4
نباتات و جانوران مصلحت خویش در آن می بینند که
با بشریت و حتی همدیگر
همزیستی کنند تا مفید افتند و فایده برند.

5
این رابطه متقابل است
به نفع هر دو ست.

6
حالا شاید صدها نوع گندم داشته باشیم
دهها نوع گوسفند
صدها نوع سگ
هزاران نوع گل
این دستاورد طبیعت اول
در همزیستی با بشریت (طبیعت دوم) است

7
در این همزیستی هر دو طرف سود می برند.

8
نیاکان ما با نباتات و جانوران و طبیعت بطور کلی
خویشاوند بوده اند و نه بیگانه

9
هومانیسم با ناتورالیسم
دست در دست می رفت

10
در آینده
این رابطه در پله توسعه کمونیستی جامعه
بازتولید خواهد شد:
کمونیسم
جامعه مبتنی بر هارمونی انسان با طبیعت است.

این ترانه که از تو نیست.

1
اینها دروغ می گویند.

2
منظور اینها از ایران
اراضی، املاک و مستغلاتی است که
از دست توده زحمت
به زور گرفته اند و به نام خود به ثبت رسانده اند.

3
باعث تخریب ایران
هم همین اعضای طبقه حاکمه انگل و قلدر اند

طنز عجیبی است:

1
از دیرباز رسم بر این بوده که
موالید (از پل تا کاروانسرا، از مسجد تا مناره)
نه به نام مولد
بلکه به نام اعضای طبقه حاکمه معروف شوند.

2
مسجد الله وردی خان وزیر
پل شاه عباس
دانشگاه عار یا مهر

3
وقت آن است که این طنز تلخ
طرد و تبعید شود.

موضع مارکس نسبت به ابراهام لینکن
نه به دلایل فرمال ـ صوری
بلکه به دلایل محتوائی ـ ماهوی بوده است.

1
لغو مناسبات برده داری
از دید مارکسیسم
به نفع طبقه کارگر است.
به همین دلیل مارکس در همین نامه به لینکن از
حمایت غریزی ـ طبقاتی طبقه کارگر
از لغو قوانین بردگی
سخن می گوید.

طبقه کارگر از حقیقت عینی
و مشخصا از پیشرفت اجتماعی
دفاع می کند.

2
طبقه کارگر از توسعه نیروهای مولده دفاع می کند.

3
لغو مناسبات برده داری در امریکا
به نفع توسعه نیروهای مولده جامعه و به نفع حقیقت عینی بود
در نتیجه مددی به رهایش پرولتاریا بود.

4
موضع مارکس فقط در این یک مورد نیست.

5
مارکس در چالش با طرفداران فئودالیسم
از بورژوازی دفاع می کند.

6
مارکس نظریات خرده بورژوائی پرودون
(آنارشیسم)
را که اضافه ارزش را دزدی می نامید
به چالش بی رحمانه می کشد.

7
ابراهام لینکن نماینده بورژوازی آغازین بود
این اجامر نماینده بورژوازی واپسین (امپریالیسم) اند.

8
اینجا دفاع از حقیقت عینی مطرح است.

9
پیمان اتحاد استالین با ناسیونال ـ سوسیالیسم
و بعد با امپریالیسم امریکا و انگلیس
را نمی توان برای توجیه حقانیت موضع فعلی ایرانی ها
نسبت به احزاب ماهیتا یکسان طبقه حاکمه
در امریکا و انگلیس غیره
به خدمت گرفت.

10
ما اینجا با عوام وارگی و عوامفریبی سر و کار داریم.

11
رادیکال بودن یعنی دست به ریشه قضایا بردن
(مارکس)

مذهب علم نیست،
ولی خرافه محض هم نیست.

1
مذهب فرمی از روح و یا شعور اجتماعی است
و در مرحله معینی از رشد نیروهای مولده پدید امده است.

2
مذهب شعور وارونه و پا درهوا ست.

3
چون شعور مذهبی
همه چیز هستی را وارونه می بیند.

4
روحانیت و روشنفکران جامعه
معماران روح جامعه اند.

5
جامعه نمی تواند بدون روح باشد.

6
به همین دلیل اگر هم روحانیت از در بدر ر انده شود
از پنجره وارد خانه مردم می شود.

7
شعور وارونه را فقط می توان
ازطریق جایگزینی اش با شعور درست تضعیف کرد
و روزی بر آن غالب آمد.

8
پیش شرط غلبه بر مذهب اما
غلبه بر شرایط اقتصادی ـ اجتماعی ئی است که
مردم را به مذهب محتاج می سازد.

9
چون مذهب دیالک تیکی از اه و افیون است.

10
چون مذهب هم امید می دهد و هم آرامش خاطر
هم به مقاومت برمی انگیزد و هم تخدیر می کند
و بی خیال می سازد.

بورژوازی
در ادبیات مارکسیستی ـ لنینیستی
به  
دو نوع مطلقا متضاد 
طبقه بندی می شود:

الف
بورژوازی آغازین و مترقی
ضد فئودالی و ضد روحانیت
با نمایندگان فلسفه کلاسیک بورژوائی
از قبیل کانت و هگل و روسو روبسپیر و فویرباخ و هولباخ و هلوه تیوس و دیدرو و غیره
فلسفه شان منبع تئوریکی مارکسیسم است.

ب
بورژوازی واپسین (امپریالیستی)
ارتجاعی و متحد با ارتجاع برده داری و فئودالی
متحد با مسجد و کلیسا و کنیسه و بودا و غیره
با نمایندگانی از قبیل شوپنهاور و نیچه و پوپر و غیره

1
در انقلابات بورژوائی
ما با بورژوازی آغازین مواجهیم
که لیبرالیسم را
شعارهای برنامه ای بورژوائی را
آزادی ـ برابری ـ برادری
را نمایندگی می کند.

2
ما از اواخر قرن 19
با بورژوازی واپسین روبرو هستیم
که همه دستاوردهای فکری، فلسفی و اخلاقی بورژوائی را
و همه شعارهای بورژوائی را
به گور سپرده و بتون ریزی کرده است
و ایراسیونالیسم (خردستیزی)
را بر پرچم خود نگاشته است.

3
میان ایندو
تفاوت ایده ئولوژیکی عظیمی وجود دارد.

4
اوباما و بوش و غیره نمایندگان بورژوازی واپسین اند.
تا مغز استخوان مرتجعند.
گاهی منافع طبقه حاکمه
آن را می پسندد و گه این را

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر