۱۳۹۵ تیر ۲۸, دوشنبه

شعور (روح) (7 ) (بخش آخر)


پروفسور دکتر الفرد کوزینگ
 برگردان شین میم شین

24
·        شعور بنا بر شالوده فیزیولوژیکی اش، روند واکنشی مشروط است.
·         
·        مراجعه کنید به بازتاب در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

الف
·        به عبارت دیگر، جریانات پسیکولوژیکی بنا بر قوانین کردوکارعصبی عالی صورت می گیرند.

ب
·        اساس و پایه مورفولوژیکی (اندام شناسی) روند شعور عبارت است از سیستم عصبی مرکزی، بویژه ساختار های نویرودینامیکی سیستم علامتی اولیه و ثانویه مغز بزرگ.

·        مراجعه کنید به  سیستم علامتی اولیه و ثانویه در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


25
·        مغز ـ اما ـ چشمه شعور نیست.
·        مغز ـ فقط ـ ارگان شعور است.
·        مغز ارگان تفکر است.

26
·        شعور بوسیله جهان مادی تعیین می شود.

·        (ما برای اجتناب از سوء تفاهم خطرناک، تصریح می کنیم:
·        در دیالک تیک وجود و شعور، در دیالک تیک ماده و روح، نقش تعیین کننده ـ در تحلیل نهائی ـ از آن وجود و یا ماده است.
·        چون برخی شیادان و یا پخمگان نقش تعیین کننده داشتن یکی از اقطاب دیالک تیک نسبت به قطب دیگر را وسیله ای برای سرهم بندی کردن دوئالیسم همه چیز و هیچ قرار می دهند.
·        در دیالک تیک وجود و شعور، در دیالک تیک ماده و روح، شعور و یا روح هیچکاره، منفعل و تماشاچی نیست.
·        شعور و یا روح به نوبه خود بر وجود و یا ماده تأثیر می گذارد. مترجم)

27
·        شعور اگرچه محصول توسعه و تکامل ماده است و تنها در پیوند ناگسستنی با آن می تواند وجود داشته باشد، اما علیرغم آن با ماده یکی نیست.

28
·        شعور به مثابه محصول وجود و یا ماده، به معنی ترشح ارگان بخصوصی نیست.
·        شعور عبارت است از عملی بغرنج که مشخصه خودویژه آن به شرح زیر است:

الف
·        استعداد انعکاس جهان عینی به شکل فکری

ب
·        کپیه برداشتن از واقعیت عینی

پ
·         ترجمه واقعیت عینی به فکری  

29
·        شعور عبارت است از انعکاس فکری جهان مادی.
·        شعور به همین دلیل، نمی تواند حاوی محتوای مستقل باشد. 

30
·        به قول مارکس، «شعور هرگز نمی تواند چیزی غیر از وجود از صافی آگاهی گذشته باشد.»
·        (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد 3، ص 26)

·        (اشکالی که در دایرة المعارف ها و درسنامه ها وجود دارد و بلحاظ تاریخی قابل توجیه و درک است، عبارت از این است که به مقولات وجود و شعور و یا ماده و روح چنان برخورد می کنند که انگار با ماده فیزیکی و با شعور به معنی اندیشه صرف سر و کار دارند و بس.
·        در حالیکه ما ـ در واقع ـ با مقولات ماده و شعور سر و کار داریم.
·        ماده فیزیکی نیز مشمول مقوله ماده می شود، ولی مقوله و یا مفهوم چیزی ذهنی، انتزاعی و مجرد است که ـ در تحلیل نهائی ـ  محتوای عینی دارد.
·        مقوله فلسفی ماده نتیجه تجرید همه چیزهای عینی و واقعی است.
·        به همان سان که مفهوم درخت نتیجه تجرید سرو و سپیدار و غیره است.
·        ماده عالی ترین مقوله فلسفی است و نباید ان را با ماده فیزیکی و شیمیائی عوضی گرفت.
·        روح هم به مثابه قرینه دیالک تیکی ماده، عالی ترین مقوله فلسفی است و نتیجه تجرید همه چیزهای فکری و غیرمادی است.
·         مترجم)

·        مراجعه کنید به تفکر، شناخت، زبان در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر