ویرایش و
تحلیل از
ربابه نون
·
ما باید قبل از ادامه دادن به
تحلیل شعر اخوان، قصه مار قهقهه را مورد تأمل قرار دهیم:
1
روزی،
روزگاری در شهر و دیاری،
ماری
پیدا شده بود،
که
شبانه به درون منزلسرای مردم می خزید
و گوسفندان آنها را طعمه می کرد و می بلعید.
·
مار قهقهه هم در شعر اخوان و هم در
این قصه، سمبل چیز اجتماعی معینی است.
·
حریفی آن را سمبل استعمار جهانی تصور
کرده است.
·
ما بر خلاف حریف، نه اوپورتونیست و
نان به نرخ روز خور هستیم و نه خیالپرداز.
·
ما باید ماهیت مار قهقهه را از خود
قصه و شعر اخوان استخراج کنیم و نه از کله خویش.
2
روزی،
روزگاری در شهر و دیاری،
ماری
پیدا شده بود،
که
شبانه به درون منزلسرای مردم می خزید
و گوسفندان آنها را طعمه می کرد و می بلعید.
·
ما در این جمله اول قصه با دیالک
تیک مار و مردم سروکار پیدا می کنیم:
·
دیالک تیک مار و مردم در این قصه
به شکل دیالک تیک غارتگر و غارت شده، بسط و تعمیم داده شده است.
الف
·
مار قهقهه می تواند سمبل خانی باشد:
·
سمبل چنگیز خانی باشد.
·
سمبل تیمور لنگی باشد.
·
سمبل آقا محمد خان و یا رضا خانی
باشد.
ب
·
مار قهقهه می تواند سمبل سلطانی، رئیس
جمهوری، صدر اعظمی، سرهنگی، سرلشکری، لاشخوری باشد:
·
سمبل سلطان محمودی باشد.
·
سمبل نادرشاهی باشد.
·
سمبل رضا شاهی باشد.
·
سمبل آتا ترکی باشد.
·
سمبل هیتلری باشد.
·
سمبل موسولینی ئی باشد.
·
سمبل بوشی باشد.
·
سمبل بلری باشد.
ت
·
مار قهقهه می تواند سمبل نبی ئی
باشد.
·
سمبل امامی باشد.
·
سمبل ولی ئی باشد.
·
سمبل فقیهی باشد.
·
سمبل شیخی باشد.
·
سمبل کاهنی باشد.
پ
·
مار قهقهه می تواند سمبل طبقه اجتماعی
معینی باشد.
·
سمبل اشرافیت بنده دار و فئودال و
روحانی باشد.
·
سمبل بورژوازی باشد.
·
سمبل قدرت استعماری باشد.
·
سمبل قدرت نئو استعماری باشد.
·
سمبل امپریالیسم باشد.
·
سمبل فوندامنتالیسم باشد.
3
روزی،
روزگاری در شهر و دیاری،
ماری
پیدا شده بود،
که
شبانه به درون منزلسرای مردم می خزید
و گوسفندان آنها را طعمه می کرد و می بلعید.
·
خوانین و سلاطین و انبیاء و ائمه و
اولیاء و کاهنان و صدر اعظم ها و رؤسای جمهور و غیره نیز بسان مار قهقهه «شبانه و
یا روزانه بر منزلسرای مردم» حمله ور می شدند و می شوند و دار و ندار آنها را
چپاول می کردند و می کنند.
·
این اجامر چه بسا نیروهای مولده جامد
جوامع را (قنوات و باغات و مزارع و مراتع و صنایع و اینفرااستروکتور آنها را) تخریب می کردند و می کنند و نیروهای مولده جاندار
را، علما، فلاسفه، صنعتگران، جوانان، کودکان، زنان آنان را به اسارت و بردگی می
بردند و می برند.
4
مردم
که بستوه آمده بودند،
جوانان
خود را
ـ یکی
پس از دیگری ـ
به جنگ وی فرستادند.
ولی
سلاح هیچکدام از آنها کارگر نمی شد
و مار آنها را نیز می بلعید.
·
آثار هنری آئینه تمامنمای جوامع اند.
·
در همین جمله از ماهیت طبقاتی جامعه
پرده برمی افتد:
الف
·
مردم بر ضد مار قهقهه بطور کلکتیو
(همه با هم) وارد عمل نمی شوند.
·
این به زبان بی زبانی بدان معنی
است که همه اعضای همه طبقات جامعه در جنگ بر ضد مار قهقهه شرکت نمی ورزند.
ب
·
مردم جنگاوران مجرب خود را به جنگ مار
قهقهه روانه نمی کنند.
·
یعنی از قوای نظامی ـ دولتی جامعه بر
ضد مار قهقهه استفاده نمی شود.
ت
·
مردم جوانان خود را حتی بطور
کلکتیو (دسته جمعی) به جنگ مار قهقهه نمی فرستند.
5
مردم
که بستوه آمده بودند،
جوانان
خود را
ـ یکی
پس از دیگری ـ
به جنگ وی فرستادند.
·
مردم جوانان خود را ـ تک تک، یکی
پس از دیگری ـ به جنگ مار قهقهه می فرستند.
·
نتیجه چنین خریتی هم پیشاپیش معلوم
است:
ولی
سلاح هیچکدام از آنها کارگر نمی شد
و مار آنها را نیز می بلعید.
·
این طرز مقابله مردم با مار قهقهه اما
به چه معنی است؟
6
مردم
که بستوه آمده بودند،
جوانان
خود را
ـ یکی
پس از دیگری ـ
به جنگ وی فرستادند.
·
این طرز مقابله جامعه با دشمن
غارتگر از ماهیت طبقاتی جامعه پرده برمی دارد:
الف
·
طبقه حاکمه ممتاز ترجیح می دهد که در
مقابله با مار قهقهه، خون بی ارج و ارزش توده ها ریخته شود و نه خون آبی و ارجمند
اعضای طبقه حاکمه.
ب
·
طبقه حاکمه احتمالا ترجیح می دهد
که با مار قهقهه سازش کند تا مشترکا دمار از روزگار توده در آورند.
ت
·
طبقه حاکمه شاید هم بخواهد به مدد مار
قهقهه خرده حساب هایش را با توده تسویه کند.
7
این
داستان سینه به سینه گشت
تا
به گوش پهلوان دلیری در روستائی دور دست رسید.
او
که تا آنزمان بر همه ی دشمنان مردم چیره گشته بود،
با خود اندیشید:
«این
کار کار من است.»
·
در این جمله، دیالک تیک شخصیت و
توده به شکل دیالک تیک پهلوان و مردم بسط و تعمیم می یابد و ضمنا وارونه می شود:
·
قدرت توده ـ در نهایت بی شرمی ـ هیچ
شمرده می شود و قدرت شخصیت (پهلوان) تعیین کننده جا زده می شود.
·
در حالیکه خود طبقه حاکمه به تجربه
می داند که منبع قدرت نه این و آن، نه خواص، بلکه توده است، عوام است.
·
این تئوری نخبگان است.
·
نخبه در این قصه تحت عنوان پهلوان
مطرح شده است.
5
او
که تا آنزمان بر همه ی دشمنان مردم چیره گشته بود،
با خود اندیشید:
«این
کار کار من است.»
·
سؤالی که ما را از دیرباز به خود
مشغول داشته، این است که چرا تئوری نخبگان، این چنین عمیق در روح جامعه بشری زخنه
کرده است؟
·
این فقط مؤلف این قصه نیست که
تئوری مطلقا باطل و فاسد نخبگان را نمایندگی می کند.
·
تار و پود شاهنامه حکیم خردگرای
طوس نیز به این تئوری آلوده است.
·
در فلسفه اجتماعی فردوسی نیز تعیین
کننده رستم است.
·
زال و سیاوش و اسفندیار و این و آن
است.
·
حتی جوانشیر در اثر ارجمند خود تحت
عنوان «حماسه داد» ـ کم و بیش ـ همین تئوری نخبگان را نمایندگی می کند.
·
توده را حتی حزب توده فراموش کرده و
عملا دستکم گرفته است.
·
کسی از عکس عمله ای، دهقانی،
رفتگری، حفاری، رختشوئی، نجاری، تابلویی برای دکان سیاسی کاسد خویش نمی سازد.
·
همه طرفدار پهلوانان اند و خود را پهلوان
قدر قدرت می پندارند و هارت و پورت می کنند.
6
ز آن رستمی که چرخ بلندش نبسته دست
اینک
چه مانده است؟
یک پهلوان و در
همه گیتی
پیروز
در شکست
·
حتی سیاوش ـ علیرغم بلوغ نظری
چشمگیر ـ پهلوان را می بیند و ایدئالیزه می کند.
·
یعنی عملا توده را فراموش می کند.
7
سهراب، آنچه زیور
بازوی و دست تو ست
ـ آن مهره ـ
مهر جهان پهلوانی
است
مهری بدان برآمده
ره، ناچار
حتی
در مرز و بوم خویش
نقشی جهانی
است.
·
سیاوش در این بند شعر بلند «مهره
سرخ» نیز نقش تعیین کننده را در دیالک تیک شخصیت و توده از آن شخصیت تصور می کند:
·
حتی اگر او حزب طبقه کارگر را به
عنوان شخصیت در نظر داشته باشد، باز هم نظر مطلقا غلطی است.
·
نقش تاریخی ـ جهانی نه از آن احزاب
و افراد، بلکه از آن طبقه و توده است.
·
لا ریب فیه، ایها الناس!
·
تردید مدارید.
·
اکنون تاریخ طناز به مدعیان پر عشوه
و ناز نشان می دهد که اگر توده بخوابد، نه از احزاب کذا و کذا نشانی می ماند و نه
از نقش ملی و تاریخی ـ جهانی کذائی احزاب.
·
سؤال سؤالات اما این است که چرا
این چنین چشم بشر به توان لایزال توده کور گشته است؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر