۱۳۹۵ فروردین ۲۱, شنبه

سیری در شعری از اخوان ثالث (8)


ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

·        ما باید قبل از ادامه دادن به تحلیل شعر اخوان، قصه مار قهقهه را مورد تأمل قرار دهیم:

1
روزی، روزگاری در شهر و دیاری،
ماری پیدا شده بود،
که شبانه به درون منزلسرای مردم می خزید
 و گوسفندان آنها  را طعمه می کرد و می بلعید.

·        مار قهقهه هم در شعر اخوان و هم در این قصه، سمبل چیز اجتماعی معینی است.
·        حریفی آن را سمبل استعمار جهانی تصور کرده است.
·        ما بر خلاف حریف، نه اوپورتونیست و نان به نرخ روز خور هستیم و نه خیالپرداز.
·        ما باید ماهیت مار قهقهه را از خود قصه و شعر اخوان استخراج کنیم و نه از کله خویش.

2
روزی، روزگاری در شهر و دیاری،
ماری پیدا شده بود،
که شبانه به درون منزلسرای مردم می خزید
 و گوسفندان آنها  را طعمه می کرد و می بلعید.

·        ما در این جمله اول قصه با دیالک تیک مار و مردم سروکار پیدا می کنیم:
·        دیالک تیک مار و مردم در این قصه به شکل دیالک تیک غارتگر و غارت شده، بسط و تعمیم داده شده است.

الف
·        مار قهقهه می تواند سمبل خانی باشد:
·        سمبل چنگیز خانی باشد.
·        سمبل تیمور لنگی باشد.
·        سمبل آقا محمد خان و یا رضا خانی باشد.

ب
·        مار قهقهه می تواند سمبل سلطانی، رئیس جمهوری، صدر اعظمی، سرهنگی، سرلشکری، لاشخوری باشد:
·        سمبل سلطان محمودی باشد.
·        سمبل نادرشاهی باشد.
·        سمبل رضا شاهی باشد.
·        سمبل آتا ترکی باشد.
·        سمبل هیتلری باشد.
·        سمبل موسولینی ئی باشد.
·        سمبل بوشی باشد.
·        سمبل بلری باشد.

ت
·        مار قهقهه می تواند سمبل نبی ئی باشد.
·        سمبل امامی باشد.
·        سمبل ولی ئی باشد.
·        سمبل فقیهی باشد.
·        سمبل شیخی باشد.
·        سمبل کاهنی باشد.

پ
·        مار قهقهه می تواند سمبل طبقه اجتماعی معینی  باشد.
·        سمبل اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی باشد.
·        سمبل بورژوازی باشد.
·        سمبل قدرت استعماری باشد.
·        سمبل قدرت نئو استعماری باشد.
·        سمبل امپریالیسم باشد.
·        سمبل فوندامنتالیسم باشد.

3
روزی، روزگاری در شهر و دیاری،
ماری پیدا شده بود،
که شبانه به درون منزلسرای مردم می خزید
 و گوسفندان آنها  را طعمه می کرد و می بلعید.

·        خوانین و سلاطین و انبیاء و ائمه و اولیاء و کاهنان و صدر اعظم ها و رؤسای جمهور و غیره نیز بسان مار قهقهه «شبانه و یا روزانه بر منزلسرای مردم» حمله ور می شدند و می شوند و دار و ندار آنها را چپاول می کردند و می کنند.

·        این اجامر چه بسا نیروهای مولده جامد جوامع را (قنوات و باغات و مزارع و مراتع و صنایع و اینفرااستروکتور آنها را)  تخریب می کردند و می کنند و نیروهای مولده جاندار را، علما، فلاسفه، صنعتگران، جوانان، کودکان، زنان آنان را به اسارت و بردگی می بردند و می برند.

4
مردم که بستوه آمده بودند،
جوانان خود را
ـ یکی پس از دیگری ـ
 به جنگ وی فرستادند.
ولی سلاح هیچکدام از آنها کارگر نمی شد
 و مار آنها را نیز می بلعید.

·        آثار هنری آئینه تمامنمای جوامع اند.

·        در همین جمله از ماهیت طبقاتی جامعه  پرده برمی افتد:

الف
·        مردم بر ضد مار قهقهه بطور کلکتیو (همه با هم) وارد عمل نمی شوند.
·        این به زبان بی زبانی بدان معنی است که همه اعضای همه طبقات جامعه در جنگ بر ضد مار قهقهه شرکت نمی ورزند.

ب
·        مردم جنگاوران مجرب خود را به جنگ مار قهقهه روانه نمی کنند.  
·        یعنی از قوای نظامی ـ دولتی جامعه بر ضد مار قهقهه استفاده نمی شود.

ت
·        مردم جوانان خود را حتی بطور کلکتیو (دسته جمعی) به جنگ مار قهقهه نمی فرستند.    

5
مردم که بستوه آمده بودند،
جوانان خود را
ـ یکی پس از دیگری ـ
 به جنگ وی فرستادند.

·        مردم جوانان خود را ـ تک تک، یکی پس از دیگری ـ به جنگ مار قهقهه می فرستند.

·        نتیجه چنین خریتی هم پیشاپیش معلوم است:  

ولی سلاح هیچکدام از آنها کارگر نمی شد
 و مار آنها را نیز می بلعید.

·        این طرز مقابله مردم با مار قهقهه اما به چه معنی است؟  

6
مردم که بستوه آمده بودند،
جوانان خود را
ـ یکی پس از دیگری ـ
 به جنگ وی فرستادند.

·        این طرز مقابله جامعه با دشمن غارتگر از ماهیت طبقاتی جامعه پرده برمی دارد:

الف
·        طبقه حاکمه ممتاز ترجیح می دهد که در مقابله با مار قهقهه، خون بی ارج و ارزش توده ها ریخته شود و نه خون آبی و ارجمند اعضای طبقه حاکمه.

ب
·        طبقه حاکمه احتمالا ترجیح می دهد که با مار قهقهه سازش کند تا مشترکا دمار از روزگار توده در آورند.

ت
·        طبقه حاکمه شاید هم بخواهد به مدد مار قهقهه خرده حساب هایش را با توده تسویه کند.

7
این داستان سینه به سینه گشت
تا به گوش پهلوان دلیری در روستائی دور دست رسید.
او که تا آنزمان بر همه ی دشمنان مردم چیره گشته بود،
 با خود اندیشید:
«این کار کار من است.»

·        در این جمله، دیالک تیک شخصیت و توده به شکل دیالک تیک پهلوان و مردم بسط و تعمیم می یابد و ضمنا وارونه می شود:
·        قدرت توده ـ در نهایت بی شرمی ـ هیچ شمرده می شود و قدرت شخصیت (پهلوان) تعیین کننده جا زده می شود.

·        در حالیکه خود طبقه حاکمه به تجربه می داند که منبع قدرت نه این و آن، نه خواص، بلکه توده است، عوام است.

·        این تئوری نخبگان است.
·        نخبه در این قصه تحت عنوان پهلوان مطرح شده است.

5

او که تا آنزمان بر همه ی دشمنان مردم چیره گشته بود،
 با خود اندیشید:
«این کار کار من است.»

·        سؤالی که ما را از دیرباز به خود مشغول داشته، این است که چرا تئوری نخبگان، این چنین عمیق در روح جامعه بشری زخنه کرده است؟

·        این فقط مؤلف این قصه نیست که تئوری مطلقا باطل و فاسد نخبگان را نمایندگی می کند.

·        تار و پود شاهنامه حکیم خردگرای طوس نیز به این تئوری آلوده است.

·        در فلسفه اجتماعی فردوسی نیز تعیین کننده رستم است.
·        زال و سیاوش و اسفندیار و این و آن است.

·        حتی جوانشیر در اثر ارجمند خود تحت عنوان «حماسه داد» ـ کم و بیش ـ همین تئوری نخبگان را نمایندگی می کند.
·        توده را حتی حزب توده فراموش کرده و عملا دستکم گرفته است.

·        کسی از عکس عمله ای، دهقانی، رفتگری، حفاری، رختشوئی، نجاری، تابلویی برای دکان سیاسی کاسد خویش نمی سازد.
·        همه طرفدار پهلوانان اند و خود را پهلوان قدر قدرت می پندارند و هارت و پورت می کنند.     
  
6
 
ز آن رستمی که چرخ بلندش نبسته دست
اینک
چه مانده است؟
یک پهلوان و در همه گیتی
پیروز
در شکست

·        حتی سیاوش ـ علیرغم بلوغ نظری چشمگیر ـ پهلوان را می بیند و ایدئالیزه می کند.
·        یعنی عملا توده را فراموش می کند.

7
سهراب، آنچه زیور بازوی و دست تو ست
ـ آن مهره ـ
مهر جهان پهلوانی است
مهری بدان برآمده ره، ناچار
حتی
در مرز و بوم خویش
نقشی جهانی است.

·        سیاوش در این بند شعر بلند «مهره سرخ» نیز نقش تعیین کننده را در دیالک تیک شخصیت و توده از آن شخصیت تصور می کند:
·        حتی اگر او حزب طبقه کارگر را به عنوان شخصیت در نظر داشته باشد، باز هم نظر مطلقا غلطی است.

·        نقش تاریخی ـ جهانی نه از آن احزاب و افراد، بلکه از آن طبقه و توده است.

·        لا ریب فیه، ایها الناس!
·        تردید مدارید.

·        اکنون تاریخ طناز به مدعیان پر عشوه و ناز نشان می دهد که اگر توده بخوابد، نه از احزاب کذا و کذا نشانی می ماند و نه از نقش ملی و تاریخی ـ جهانی کذائی احزاب.

·        سؤال سؤالات اما این است که چرا این چنین چشم بشر به توان لایزال توده کور گشته است؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر