۱۳۹۴ تیر ۱۴, یکشنبه

سیری در جهان بینی شهریار (8)


سید محمد حسین بهجت تبریزی
(۱۲۸۵ - ۱۳۶۷)
تحلیلی از شین میم شین

به دو چشم خون فشانم، هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

·        معنی تحت اللفظی:
·        از دو چشم خون گریه می کنم.
·        ای نسیم رحمت، از کوی علی غباری بیاور تا من از آن سرمه چشم بسازم.  

1
به دو چشم خون فشانم

·        معلوم نیست که شهریار برای چه خون می گرید.

·        حیرت انگیز اما خونفشانی او از هر دو چشم است.

·        مردم عادی همیشه فقط از یک چشم گریه می کنند.
·        شهریار اما ـ بر خلاف مردم عادی ـ نه از یک چشم، بلکه از هر دو چشم خون گریه می کند.

2

به دو چشم خون فشانم، هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

·        حیرت انگیزتر این است که شهریار راه جلوگیری از خونفشانی از هر دو چشم را در توتیا تشخیص می دهد.
·        ما که از چشم پزشکی کمترین خبری نداریم.

·        ولی سرمه حتما به دلایل دیگر به چشم کشیده می شد.
·        احتمالا به نیت زینت بخشیدن به چشم و یا برای کشتن میکروب ها و غیره.
·        نه برای جلوگیری از گریه.

3

به دو چشم خون فشانم، هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

·        شهریار که ظاهرا لیسانس حقوق هم داشته، ظاهرا نمی داند که دلیل خونفشانی از هر دو دیده، فشار و تشنج روحی و روانی است.
·        یعنی گریه علت فیزیولوژیکی ـ پسیکولوژیکی دارد.
·        به عبارت دیگر خونفشانی از دو دیده، از درد درون است و برای نجات از آن، باید به درمان درد درون و حتی درد برون پرداخت.
·        یعنی دست به ریشه برد.
·        به زبان آدمیزاد باید به مطب چشم پزشک رفت و نه به محضر نسیم رحمت.

·        ضمنا نسیم رحمت دیگر به چه معنی است؟

4

به دو چشم خون فشانم، هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

·        شهریار بیشک فوت و فن توتیا درمانی را هم از خواجه شیراز آموخته است:

الف
  گر دهد دستم، کشم در دیده همچون توتیا
خاک راهی کان، مشرف گردد از اقدام دوست

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر خاک راهی را که موقع راه رفتن دوست بالا می آید، به دستم دهند، مثل سرمه در دیده می کشم.

·        این درست همان کاری است که شهریار آرزوی انجامش را دارد و به نسیم رحمت به همین دلیل زحمت می دهد.

·        خواجه لیسانس حقوق ـ مقوق ندارد.
·        به همین دلیل دوست کذائی را با اسب تازی عوضی می گیرد و فکر می کند که «از اقدام دوست، خاک راه» غبار واره می شود.

ب
هر کس که گفت خاک در دوست توتیا ست
گو این سخن معاینه در چشم ما بگو

·        معنی تحت اللفظی:
·        به کسی که خاک در دوست را سرمه محسوب می دارد، بگو:
·        «این سخن را به وادید در چشم ما بگو.»

·        منظور از معاینه و یا وادید از روبرو دیدن چیزی است.
·        معاینه ضمنا یکی از  مفاهیم علم پزشکی است و به معنی بررسی دقیق بیماری بیماران است.

·        خواجه در هر صورت ـ بسان شهریار تحصیلکرده ـ خاک در دوست را به مقام سرمه ارتقا می دهد.

·        شاید علی آدم خوبی باشد.
·        خوبی علی،  ولی دلیل بر تبدیل خاک کوی او به توتیا نمی شود.

5
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیام ها سپردم همه سوز دل، صبا را

·        معنی تحت اللفظی:
·        پیام های سرشته به سوز دل به صبا سپرده ام، به امید اینکه به خاک پای علی برسند.

·        شهریار در این بیت، دلیل خونفشانی از دو دیده را ضمنا اعلام می دارد:
·        دل شهریار به احتمال قوی، آتش عشق علی است.

·        اگر ثریا بشنود، هم از رشک و هم از پشیمانی در دیرکرد خودکشی خواهد کرد.

آمدی، جانم به قربانت، ولی حالا چرا؟


·        همه تقصیرات خرد و کلان هم از همین ضعیفه زنان است:
·        دیر می آیند و شعرا عاشق عربی در کرانه اروند (دجله)  می شوند.

6
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیام ها سپردم همه سوز دل، صبا را

·        ایراد بینشی این بیت، ارسال پیام نه به کسی، بلکه به خاک پای کسی است.

·        دلیل این نحوه تفکر شهریار شاعر، در رسم و روال ابلاغ پیام توسط قاصدین به خوانین و سلاطین فئودالی است:
·        قاصد از هراس کوتاهگشتن تنش از سرش، پیشانی بر خاک پای خان و سلطان بی خبر از خرد می نهاد و پیام را ضمنا زمزمه می کرد.

·        شهریار تحصیلکرده به احتمال قوی در همان دوره های فئودالی ـ بنده داری ـ قرون وسطائی سیر و سلوک می کند.

·        آدم فقط دلش به حال خانم صبا می سوزد که به ذلت قاصد های فئودالی افتاده است.

7

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیام ها سپردم همه سوز دل، صبا را

·        اگر شهریار «عقاب» یکی دیگر از شعرای فئودالی به نام ناتل خانلری را خوانده بود، از کلام کلاغی فهمیده بود که بادها نه در پایین پایین ها، بلکه در بالا بالاها فعالند:

پدر من که پس از سیصد و اند
کان اندرز بد و دانش و پند

بارها گفت که برچرخ اثیر (اتر) 
بادها را ست فراوان تأثیر

بادها کز زبر (روی)  خاک و زند
تن و جان را نرسانند گزند

هر چه از خاک  شوی بالاتر
باد را بیش گزند است و ضرر

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    · دل شهریار به احتمال قوی، در آتش عشق علی است.

    پاسخحذف