پرویز ناتل خانلری
تحلیلی از
ید الله سلطانپور
عقاب
ادامه
صید هر روزه به چنگ آمد، زود
مگر آن روز که صیاد نبود
·
معنی تحت اللفظی:
·
روزی که صیاد نبود، صید هر روزه به
آسانی به چنگ می آمد.
·
ناتل خانلری در این بیت آخر مقدمه
چینی برای شروع موعظه فئودالی، به فلسفه بافی کمر می بندد:
·
وقتی صیاد نیست، صید ریخته زیر دست
و پا.
·
این کلام «حکیمانه» اما به چه معنی
است؟
1
صید
هر روزه به چنگ آمد، زود
مگر
آن روز که صیاد نبود
·
صید اصولا فقط در دیالک تیک صیاد و
صید معنی دارد.
·
دیالک تیک صیاد و صید بسط و تعمیم
دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت (فاعل و مفعول)
است.
·
طرز «تفکر» ناتل خانلری (و در
حقیقت، ناتل خانلاری) اما نه طرز تفکر
دیالک تیکی، بلکه طرز «تفکر» فئودالی است.
·
طرز تفکر شلم ـ شوربائی است.
·
ولی در هر صورت، ماهیت نما ست:
2
صید
هر روزه به چنگ آمد، زود
مگر
آن روز که صیاد نبود
·
در طرز «تفکر» فئودالی همه کس و هم
چیز بطور اوتوماتیک (خود به خودی) صیدی است.
·
همه چیز قابل تسخیر و تصاحب است.
·
همه چیز صید بالقوه است.
·
فقط باید صیادی سر رسد و صید کند.
·
جامعه و جهان سفره رنگین گسترده ای
برای هر از ره رسنده ای است.
3
·
این ایده فئودالی، امروزه در ایده
ئولوژی طبقه حاکمه امپریالیستی با وضوح چشمگیری نمایان و اثبات می شود.
·
بی دلیل نیست که بسیاری از علمای
انقلابی از پدیده فئودالیزاسیون مناسبات ملی وبین المللی سخن می گویند:
الف
·
برای طبقه حاکمه امپریالیستی حق با
کسی است که زور از آن او ست.
·
حق با صیاد جهان است و جهان و
مافیها صید اند و بس.
·
در چنین «منطق» ضد منطقی و آنتی
هومانیستی است که کشورهای جهان یکی پس از دیگری بالکانیزه و غارت می شوند.
·
از افغانستان تا عراق
·
از سوریه تا لیبی و سومالی
ب
·
همین ایده فئودالی در ایده ئولوژی
جمهوری اجامر اسلامی نیز کسب اعبتار
آشکار کرده است.
·
ملت 70 میلیونی و دار و ندار رو
زمینی و زیر زمینی ملتی کهنسال، همه از دم، صید واره تصور می شوند و بی رحمانه ـ
بی خردانه چپاول می شوند:
·
استثمار انسانی و طبیعی
·
استثمار زنده و مرده
·
استثمار جاندار و جامد.
ت
·
آنچه به غلط، تخریب محیط زیست
قلمداد می شود، استثمار طبیعت مادر است.
·
تخریب در ذات استثمار است.
·
فرق هم نمی کند که استثمار شونده،
جامد باشد و یا جاندار، زمین باشد و یا انسان
·
طبیعت باشد و یا طبقه کارگر
4
آشیان داشت بر آن دامن دشت
زاغکی زشت و بد اندام و پلشت
·
معنی تحت اللفظی:
·
در دامن (؟) آن دشت، زاغک زشت و
بدهیکل و متعفنی آشیان داشت.
·
دامن دشت در هر صورت اصطلاح سستی
است:
·
وقتی می توان از دامن چیزی سخن گفت
که آن چیز زن واره باشد.
·
مثلا اصطلاح دامن کوه از آن نظر
درست است که کوه بدرستی به زنی دامن پوش تشبیه می شود.
·
تشبیه دشت به زن عجیب به نظر می
رسد.
·
مگر اینکه زن دامن پوش دراز کشید ه باشد.
5
·
مفاهیم
هر کس ـ حتی ـ آئینه جهان بینی او هستند.
· کلاغ در آئینه ضمیر شاعر اشرافیت
بنده دار و فئودال مظهر کراهت و نکبت و عفونت است.
·
این اما به چه معنی است؟
6
آشیان
داشت بر آن دامن دشت
زاغکی
زشت و بد اندام و پلشت
·
این ـ قبل از همه ـ بدان معنی است
که شاعر، نماینده ی فرمالیسم معرفتی است:
·
برای نماینده فرمالیسم معرفتی، فرم،
ظاهر و نمود چیزها معیار معیارها (معیارالمعاییر) است.
·
ناتل خانلری کمترین اعتنائی به
ساختار و ماهیت و فونکسیون کلاغ ندارد.
·
تعیین کننده برای او «صورت زشت و
زیبای ظاهر چیزها» ست.
·
به همین دلیل عقاب در چشم شاعر
اشرافیت بنده دار و فئودال مظهر جلال و جمال و جبروت است و کلاغ مظهر کراهت و نکبت
و عفونت.
·
عقاب پدر بزرگش را در نظرش نمودار
می سازد و کلاغ رعیت و نوکر و کلفت خانوادگی شان را که در طویله و زیر زمین نمور
در مصاحبت موش و مور آشیان داشته اند.
6
·
سخن ناتل خانلری فقط بظاهر از عقاب
و کلاغ است.
·
عقاب و کلاغ در این شعر، سمبل اند.
·
خواننده از پله سمبل های شعر بالا
می رود و به اشرافیت بنده دار و فئودال (اعلیحضرت عقاب) و توده های مولد و زحمتکش
(کلاغ زشت و بد اندام و پلشت) می رسد.
·
گذار از سمبل و یا عکس به اصل
·
گذار از روح به ماده
·
گذار از عقاب و کلاغ به طبقه حاکمه
و طبقات محکوم و تحت استثمار و ستم
7
سنگ
ها از کف طفلان خورده
جان
ز صد گونه بلا در برده
·
معنی تحت اللفظی:
·
کلاغی که از دست کودکان سنگ ها
خورده و از صدها خطر مرگبار جان بدر برده است.
·
اکنوت سیر و سرگذشت و شیوه زیست کلاغ
بطرزی رئالیستی تصور و تصویر می شود.
·
دلیل این رئالیسم شاعر فئودالیسم
اما چیست؟
8
طفلان مسموم از ایده ئولوژی طبقه
حاکمه
سنگ ها از کف طفلان خورده
جان ز صد گونه بلا در برده
·
دلیل این رئالیسم، تعلق طبقاتی
شاعر به طبقه حاکمه است:
·
طبقه حاکمه درون و برون توده های
مولد و زحمتکش را بسان کف دستش می شناسد.
·
طفلان کلاغ ستیز نیز در مکتب ایده
ئولوژیکی همین خانلری ها «تربیت» یافته اند و دل کودکانه شان از نفرت به طبقه کلاغ
لبریز است.
·
این نفرت، به سمبل (کلاغ) محدود نمی شود.
·
این نفرت به توده های مولد و
زحمتکش بسط و تعمیم می یابد.
·
طفلان مسموم از ایده ئولوژی طبقه
حاکمه، نه فقط کلاغ و الاغ و سگ و گربه را، بلکه ضمنا اعضای ضعیف و زحمتکش و ذلیل و علیل
جامعه را به سنگ و مشت و لگد و چوب و چماق و حتی گلوله می بندند.
9
سنگ
ها از کف طفلان خورده
جان
ز صد گونه بلا در برده
·
شبی نیست که در متروپول ها توسط اراذل
و اوباش نئوفاشیستی، بساط کارتن خواب خفته ای به آتش کشیده نشود.
·
علیل و ذلیلی آزار نبیند.
·
مهاجر اواره ای ضرب و شتم و ترور
نشود.
·
در مدت کوتاه فرمانفرمائی ناسیونال
ـ سوسیالیسم در آلمان و فاشیسم در ایتالیا و میلیتاریسم در ژاپن میلیون ها تن از
کلاغ های جامعه و جهان تحت عناوین خر رنگ کن یهودی، کولی، کمونیست، چینی، بلشویک،
علیل و عقب مانده جسمی و روحی ترور شدند.
·
آنچه خانلری در شعر عقاب تبلیغ می
کند و هورا و مرحبا درو می کند، چیزی جز ایده ئولوژی فئودالیسم، فاشیسم و ناسیونال
ـ سوسیالیسم نیست.
·
خواهیم دید.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر