پرویز ناتل خانلری
تحلیلی از
ید الله سلطانپور
عقاب
ادامه
سا ل ها زیسته افزون ز شمار
شکم آکنده ز گند و مردار
مردار
به
جانور مرده (نه ذبح شده) اطلاق می شود.
·
معنی تحت اللفظی:
·
کلاغ بیش از اندازه عمر کرده و از لجن
و لاشه تغذیه کرده است.
1
·
خانلری با این بیت، کلاغ شناسی خود
را تکمیل می کند:
آشیان داشت بر آن دامن دشت
زاغکی زشت و بد اندام و پلشت
سنگ
ها از کف طفلان خورده
جان
ز صد گونه بلا در برده
سا ل ها زیسته افزون ز شمار
شکم آکنده ز گند و مردار
·
کلاغ در قاموس اشرافیت بنده دار و
فئودال مظهر کراهت و نکبت و عفونت است.
·
کلاغ از دست طفلان، سنگ می خورد و
مطرود جامعه بشری است.
·
زندگی کلاغ در معرض خطر مدام قرار
دارد.
·
اما علیرغم اینها همه، از لاشه و
لجن تغذیه و عمری دراز می کند.
2
·
رئالیسم ناتل خانلری رئالیسمی
نیمبند است.
·
دلیل این نیمبندی منافع طبقاتی او
ست.
·
منافع طبقاتی می تواند هم به انسان
ها «میدان دید باز و وسیعی» (فروغ) ارزانی دارد وهم می تواند آنها را کور و کودن
سازد.
·
تعلق به طبقات اجتماعی ارتجاعی
آدمی را به ابله کوته اندیش کوته بینی تبدیل می کند.
·
این دست خود آنها نیست.
·
چون انعکاس واقعیت عینی از صافی
های تنگمنفذ طبقاتی عبور می کند و در نتیجه، شیره رئالش گرفته می شود و تفاله ای
از آن باقی می ماند.
3
آشیان داشت بر آن دامن دشت
زاغکی زشت و بد اندام و پلشت
·
اولین ایراد بینشی ناتل خانلری
بینش فرمالیستی او ست:
·
ناتل خانلری روشنفکری ظاهر بین و
ظاهر پرست است.
·
او در بهترین حالت فقط می تواند با
عینک طبقاتی کدر و کثیف و مات خویش نمود خارجی و ظاهر کلاغ را ببیند.
·
او و امثال او حتی همین نمود خارجی
و ظاهر کلاغ را نمی توانند دقیق و درست ببینند.
·
ذلت معرفتی ـ نظری وابستگی به
طبقات مفتخور و انگل از این قرار است.
·
چرا و به چه دلیل؟
4
آشیان داشت بر آن دامن دشت
زاغکی زشت و بد اندام و پلشت
·
دلیل اول ما این است که کلاغ و
کرکس و رفتگر محله و چاه مستراح خالی کن شهر و عمله و بنا و دهقان و کنیز و نوکر و
کودکان شان «زشت و بد اندام و پلشت» مادر زاد نیستند.
·
این شیوه تهیه و تولید نان سفره
است که «صورت ظاهر» (سعدی) آنها را تعیین و چه بسا تخریب می کند.
·
اگر آنها هم در خانواده مرفه، تحت
مراقبت مدام زاده می شدند و بزرگ می شدند، بی کمترین تردید زشت تر از اشراف زاده
ها و بورژوا زاده ها نمی گشتند.
·
این اما به چه معنی است؟
5
آشیان داشت بر آن دامن دشت
زاغکی زشت و بد اندام و پلشت
·
این بدان معنی است که ما با دیالک
تیک ساختار و فونکسیون سر و کار داریم:
·
فونکسیون رفتگر تمیز کردن جامعه از
کثافات آن است.
·
همین فونکسیون، داغ سوزان خود را بر
ذرات جسم و روح و روان رفتگر می کوبد.
·
درست به همان سان که داغ نام صاحب
نریان بر اندامش حک می شود.
·
این فونکسیون کلاغ است که او را به
پرنده ای «زشت و بد اندام و پلشت» مبدل می
سازد و این وضعیت جسمانی نسل به نسل منتقل می شود و تثبیت می یابد.
·
این فونکسیون رفتگر و عمله و دهقان
است که چهره و اندام و رفتار و گفتار و افکار و نشست و برخاست و سلامتی جسم و روح
و روان او را رقم می زند.
6
·
وقتی از فرمالیسم معرفتی روشنفکران
وابسته به طبقه حاکمه سخن می رود، منظور همین انعکاس مثله و مخدوش و ناقص و معیوب
واقعیت عینی در آئینه ضمیر آنها ست.
·
عینک طبقاتی آنها مانع دیدن دقیق و
درست واقعیت عینی می شود.
·
دست خود اینها هم نیست.
·
وابستگی طبقاتی اراده آهنین خود را
به افراد دیکته و تحمیل می کند.
7
سنگ
ها از کف طفلان خورده
جان
ز صد گونه بلا در برده
·
کلاغ (کنیز، کلفت، نوکر، رعیت،
کارگر، عمله، حمال، رفتگر، حفار، گدا، علیل و الی آخر) در ایده ئولوژی طبقه حاکمه به مثابه پرنده و
موجودی «زشت و پست و دزد و لات و بی تربیت و بی شخصیت و الی آخر» تصور و تصویر می
شود.
·
این شعور اجتماعی طبقه حاکمه است
که به خورد «طفلان مردم» داده می شود و در نتیجه ی همین مسمومیت ایده ئولوژیکی است
که کلاغ «سنگ
ها از کف طفلان» بی خبر از خرد و انسانیت، «می خورد و جان از صد گونه بلا بدر می
برد.»
·
نفرت و کین طفلان مردم نسبت به
کلاغ (توده های مولد و زحمتکش و بی خانمانان بی پناه جامعه و جهان) نه نفرت و کینی
مادر زادی، بلکه نفرت و کینی ایده ئولوژیکی ـ طبقاتی ـ حاکمه است.
8
سنگ
ها از کف طفلان خورده
جان
ز صد گونه بلا در برده
·
آنتی ناتورالیسم ناتل خانلری
انعکاس آنتی هومانیسم فئودالی واپسین او ست.
·
ما در این شعر خانلری نه با آنتی
ناتورالیسم (کلاغ ستیزی) محض، بلکه با
دیالک تیک آنتی ناتورالیسم ـ آنتی هومانیسم سر و کار داریم.
·
خصومت و نفرت خانلری نسبت به کلاغ،
روی دیگر مدال خصومت و نفرت طبقاتی او نسبت به توده های مولد و زحمتکش است.
·
ناتل خانلری در نهایت بی شرمی کلاغ
آزاری طفلان مردم را تأیید می کند و برای تبلیغ ایده ئولوژی ضد خلقی خود به خدمت
می گیرد.
9
·
آثار فکری، فلسفی و هنری هر کس، نه
چیزهای تصادفی و ماورای اجتماعی و مافوق طبقاتی، بلکه عمیقا اجتماعی و طبقاتی اند.
·
ما برای اثبات این حکم ماتریالیستی
ـ تاریخی شعری از شاعر عمله ها و حمال ها و رفتگر ها و کلفت ها و رعیت ها راجع به
کلاغ می آوریم.
·
تا نشان دهیم که این چیزها
قانونمندند.
·
تا نشان دهیم که شعور اجتماعی
انعکاس وجود اجتماعی است.
·
تا اثبات کنیم که دلیل تفاوت و
تضاد طرز تفکر در کاخ و کوخ تفاوت و تضاد تهیه و تولید نان سفره در کاخ و کوخ است:
10
سیاوش کسرائی
اگر نبود امیدی به قایق متروک،
که خفته است در آغوش ساحل آشوب،
که مانده است به مرداب سایه دار غروب،
چرا کلاغ به روی چنار خشک، هنوز
به یاد بود بهاری که یک جوانه نزد،
به کام کودک خود آشیانه می سازد؟
·
در همین بند شعر سیاوش کسرائی
عاطفه و احساس و عشق عمیقی نسبت به همان کلاغ «زشت و بد اندام و پلشت» ناتل خانلری
تبیین می یابد.
·
کلاغ به عنوان سمبل امید و پایداری
و پیگیری تصور و تصویر می شود.
·
وقتی از دیالک تیک هومانیسم و
ناتورالیسم در قاموس کمونیسم سخن می رود، منظور همین است.
11
سرکشي هاي تبارت را، اي ريشه به خاک
تو
چه زيبا به زمستان ها گفتي، گل يخ!
تا
سر از سنگ برآوردي، دلتنگ ـ به شاخ ـ
از
کلاغانِ سيه بال چه ديدي و شنفتي، گل يخ؟
·
در این بند از شعر سیاوش کسرائی
نیز پیوند عمیق میان گل یخ (مخاطب شاعر) و کلاغان سیه بال تصور و تصویر می شود.
·
میان کلاغ و انسان زحمتکش در شعر
سیاوش کسرائی پیوند عاطفی ارگانیکی برقرار می شود.
12
بسیار قصه ها که به پایان رسید و باز
غمگین کلاغ پیر ره آشیان نجست
اما هنوز در تک این شام می پرد
پرسان و پی کننده ی هر قصه از نخست.
·
سیاوش کسرائی در این بند شعر، کلاغ
را عمیقا انسان واره تصور و تصویر می کند.
·
کلاغ در این دو بیت پرنده ای
پیگیر، پرسان و پی کننده، تصور و تصویر می شود.
·
این کجا و تصور و تصویر ناتل
خانلری کجا؟
·
سیاوش در این دو بیت شعر، شطی از عشق
به کلاغ را عملا در دل خواننده جاری می سازد.
·
منظور سیاوش از کلاغ پیر به
احتمال قوی خود او ست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر