۱۳۹۴ تیر ۱۵, دوشنبه

سیری در جهان بینی حکیم ابوالقاسم فردوسی (53)

(320 ـ 398)
(942 ـ 1020) 
تحلیلی از شین میم شین

مقوله فلسفی «هنر»
در فلسفه فردوسی

مگر مرگ، کز مرگ خود، چاره نیست
وز این بدتر از بخت پتیاره نیست. 

پتیاره به مخلوقات اهریمنی اطلاق می شد که برای تباه کردن آفریدگان اهورمزدا پدید آمده اند. 
پتیاره  به معانی زیر نیز آمده است:
مخالفت
ضدیت 
عداوت
عناد
دشمنی
خلاف
فتنه
شور و آشوب و غوغا
آفت
بلا
عیب
مصیبت
چیزی که دشمن دارند 

فردوسی 
نیاید ز ما با قضا چاره ای
نه سودی کند هیچ پتیاره ای
 
 ·        معنی تحت اللفظی:
·        در مقابل تقدیر، کاری از دست ما برنمی آید.

·        عناد با آن نیز بی ثمر و سود است.

·        فردوسی در این بیت، تقدیر را به معنی جبر عینی بکار می برد و بی اعتنائی و عناد با آن را بیهوده می داند.


·        مراجعه کنید به دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

همه پیش فرمانش بیچاره اند 
که با شورش و جنگ و پتیاره اند.

·        معنی تحت اللفظی:
·        همه کسانی که اهل شورش و جنگ و عنادند، در مقابل فرمان چاره ای جز اطاعت نمی یابند.

چنین گفت، کان کاو چنین باره کرد 
نه از بهر پیکار و پتیاره کرد.

·        معنی تحت اللفظی:
·        گفت:

·        کسی که بر اسب خویش بدین سان زین و برگ می نهد، سودای جنگ و عناد در سر ندارد.  

بجز کشتن و بستنت چاره نیست  
که زنگی تر  از مرگ پتیاره نیست .

·        معنی تحت اللفظی:
·        به غیر از بستن و کشتن تو راه حل دیگری وجود ندارد.

·        مصیبت و آفتی سیاه تر از مرگ وجود ندارد.

توانیم کردن مگر چاره ای  
که بی چاره ای نیست پتیاره ای

·        معنی تحت اللفظی:
·        شاید بتوانیم راه حلی برای این مسئله پیدا کنیم.

·        چون هیچ فلاکتی وجود ندارد که آره حلی نداشته باشد.

ز مردن مرا و تو را چاره نیست  
درنگی تر از مرگ پتیاره نیست .

·        معنی تحت اللفظی:
·        من و تو راه حلی برای مسئله مرگ نداریم.

·        جانسخت تر از مرگ، مصیبت و آفتی وجود ندارد.

همی رفت باید کز این چاره نیست  
مرا بدتر از مرگ پتیاره نیست .

·        معنی تحت اللفظی:
·        چاره ای جز رفتن وجود ندارد.

·        برای من بدتر از مرگ، مصیبتی متصور نیست.  

برآشفت بهرام و شد سرخ چشم  
ز گفتار پرموده (پسر ساوه شاه)  آمد به خشم  

به تیزی اش یک تازیانه بزد 
بدان سان که از ناسزایان سزد 

ببستند هم در زمان پای اوی  
یکی تنگ خرگاه شد جای اوی  

چو خرّاد برزین چنین دید، گفت  
که این پهلوان را خرد نیست جفت  

بیامد به نزد دبیر بزرگ (لقب کعب این عمر)   
بدو گفت کاین پهلوان سترگ  

به یک پشه از بن ندارد خرد 
ازیرا کسی را به کس نشمرد 

ببایدش گفتن کز این چاره نیست  
ورا بدتر از خشم پتیاره نیست  

به نزدیک بهرام رفت آن دو مرد 
زبان ها پر از پند و رخ لاجورد.

·        معنی تحت اللفظی:
·        بهرام از گفتار پرموده به خشم آمد و چشمانش سرخ گشت.

·        تازیانه ای بر او فرود آورد.

·        بدان سان که شایسته ناشایستگان است.

·        همزمان پاهایش را به بند کشیدند و در خیمه ی تنگی، زندانی اش کردند.

·        وقتی خراد برزین ماجرا را دید، گفت:

·        «این پهلوان خرد ندارد.»

·        بعد نزد کعب ابن عمر رفت و گفت:

·        «این پهلوان قوی هیکل و زورمند به اندازه پشه ای خرد ندارد.

·        برای اینکه کسی را آدم حساب نمی کند.

·        این حقیقت امر باید گفته شود.

·        برای اینکه او دشمن بدتری جز خشم ندارد.»

·        بعد هر دو با زبانی پر پند و روئی لاجورد رنگ (آبی) نزد بهرام رفتند.  

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    توانیم کردن مگر چاره ای
    که بی چاره ای نیست پتیاره ای

    · معنی تحت اللفظی:
    · شاید بتوانیم راه حلی برای این مسئله پیدا کنیم.

    · چون هیچ فلاکتی وجود ندارد که راه حلی نداشته باشد.

    پاسخحذف