۱۳۹۴ تیر ۱۸, پنجشنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (128)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
محمد زهری
  
در منظومه ‌ مـوضوع های زهـری
انسان عام را می‌بینیم
با تنهایی اش در مقام خورشید
 و
سیارات‌ این منظومه رنج های انسان‌ تهدیدست‌ و ستمدیده است
و
 یـاس امـروز، امید فردا، عشق،طبیعت، گله از ناهمدلی و نامردمی،
و
 گاه اشارت هایی تاریخی.

·        محمود کیانوش در منظومه موضوعات محمد زهری، انسان عام را می بیند.
·        یعنی انسان عام را یکسان با منظومه موضوعات زهری تلقی می کند.
·        برای اینکه درست به همان سان که منظومه، خورشید دارد، انسان عام او هم خورشید دارد.
·        اسم خورشید انسان عام کذائی، تنهائی او ست:

انسان عام را می‌بینیم
با تنهایی اش در مقام خورشید

1
·        اگر کسی ذره ای منطقی بیندیشد، بعد از جا زدن تنهایی به عنوان خورشید منظومه و یا خورشید انسان عام، باید به برشمردن سیارات منظومه و یا سیارات  انسان عام بپردازد.
·        کیانوش اما هر کس نیست و از تفکر منطقی همانقدر فاصله دارد که از خورشید:

2
سیارات‌ این منظومه رنج های انسان‌ تهدیدست‌ و ستمدیده است
و
 یـاس امـروز، امید فردا، عشق،طبیعت، گله از ناهمدلی و نامردمی،

·        سیارات انسان عام ویا منظومه، اما چیزهایی اند که کمترین تعلقی به او ندارند:
·        ترفند کیانوش این است که فراموش می کند که در منظومه موضوعات محمد زهری، انسان عام را دیده است، با خورشیدی به نام تنهائی اش.
·        حالا هر چه به ذهنش می رسد به منظومه موضوعات زهری نسبت می دهد، بی آنکه حرفی از انسان عام بر زبان راند:

سیارات‌ این منظومه رنج های انسان‌ تهدیدست‌ و ستمدیده است
و 
یأس امروز ، امید فردا، عشق، طبیعت، گله از ناهمدلی و نامردمی  
  
·        هیچکدام از اینها به انسان عام ربطی ندارند.
·        اکنون منظومه موضوعات محمد زهری از انسان عام تهی است.
·        با محو انسان عام اما منظومه خورشید خود را از دست می دهد.
·        چون غیاب انسان عام ضمنا به معنی غیاب تنهائی او و یا خورشید او ست.
·        باز هم بهتر از هیچ است:
·        منظومه موضوعات محمد زهری، منظومه ای بی خورشید است و  فقط سیاره دارد:

یأس امروز ، امید فردا، عشق، طبیعت، گله از ناهمدلی و نامردمی

3
·        بزعم محمود کیانوش همین سیاره ها موضوعات محمد زهری را تشکیل می دهند.
·        حالا وقت آن است که کیانوش سؤال استراتژیکی بی ربطش را مطرح کند:

در کدامیک از این موضوع ها او را موفق ‌تر می‌ بینیم؟

·        مسئله اکنون موفقیت محمد زهری در این موضوعات است.

·        کیانوش به این پرسش خود نیز پاسخ دارد:

4
در آنـها کـه مقید نیست

·        بزعم کیانوش، محمد زهری در اشعاری که مقید نیست، موفق تر است.

·        مقید به چه معنی است؟

5
در آنـها کـه مقید نیست

·        مقید بودن یعنی تحت انقیاد، جبر، الزامات اوبژکتیو و یا سوبژکتیو معینی بودن.
·        بزعم محمود کیانوش می توان شعری ساخت و ضمنا تحت هیج انقیاد مضمونی و صوری و ساختاری قرار نداشت.
·        ضمنا بنظر او محمد زهری در اشعاری موفق تر بوده که در «آزادی مطلق از هر تعلق» (خواجه شیراز) سروده شده اند.

·        چنین شعری نمی تواند سروده شود.
·        محمد زهری هم هرگز چنین شعری نسروده است.

6
در آنـها کـه مقید نیست

·        محمود کیانوش به احتمال قوی معنی مقید را نمی داند.
·        مقید ضد دیالک تیکی مختار است.

·        دیالک تیک مقید و مختار بسط و تعمیم دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) است.

·        انسان تحت این دیالک تیک زندگی، کار و پیکار می کند.
·        در خارج از این دیالک تیک نمی توان زیست.
·        نمی توان حتی نفس کشید، چه رسد به سرایش شعر.  

·        آنچه محمود کیانوش به محمد زهری نسبت می دهد، بدترین توهین به این شخصیت عزیز بی نظیر است.
·        این به معنی نسبت دادن آنارشیسم و وولونتاریسم (هرج و مرج طلبی و اراده گرائی) به محمد زهری منضبط و توده ای است.

7
در آنها که مقلد نیست

·        بزعم کیانوش، محمد زهری در سرایش اشعاری که مقلد نبوده، موفق تر است.

·        این به چه معنی است؟

8
در آنها که مقلد نیست
·        مقلد به معنی پیرو است.
·        مقلد ضد دیالک تیکی مرجع تقلید است و پیرو، ضد دیالک تیکی پیشوا ست.

·        دیالک تیک پیرو و پیشوا و یا دیالک تیک مقلد و مرجع تقلید بسط و تعمیم دیالک تیک وابسته و خودمختار است.

·        طرز تفکر متافیزیکی (ضد دیالک تیکی)  محمود کیانوش در همین لاطائلات آشکار می گردد:
·        به همان سان که نمی توان مختار مطلق بود و فارغ از انقیاد بود، به همان سان نیز نمی توان از تأثیرات نسل های گذشته و معاصران ملی و بین المللی فارغ زیست.

·        هر سخنی که کسی بر زبان می راند، کسان دیگری به نحوی از انحاء بر زبان رانده اند.
·        انسان مطلقا خودمختاری وجود ندارد که در ورای تأثیرات متقابل زندگی، کار و پیکار کند.

·        حتی نباتات و جانوران با نسل های گذشته و معاصر پیوند دارند.

·        ناتوانی کسی از کشف پیوندها به معنی فقدان پیوند نیست.
·        از عدم و نیستی چیزی پدید نمی آید.

·        خلاقیت همیشه مبتنی بر میراث گذشتگان است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر