محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
محمد زهری
محمد زهری
در منظومه مـوضوع های زهـری
انسان عام را میبینیم
با تنهایی اش در مقام خورشید
و
سیارات این منظومه رنج های انسان تهدیدست و ستمدیده است
و
یـاس امـروز، امید فردا، عشق،طبیعت،
گله از ناهمدلی و نامردمی،
و
گاه اشارت هایی تاریخی.
·
محمود کیانوش در
منظومه موضوعات محمد زهری، انسان عام را می بیند.
·
یعنی انسان عام را یکسان با منظومه موضوعات زهری تلقی می کند.
·
برای اینکه درست به همان سان که منظومه، خورشید دارد، انسان عام او
هم خورشید دارد.
·
اسم خورشید انسان عام کذائی، تنهائی او ست:
انسان عام را میبینیم
با تنهایی اش در مقام خورشید
1
·
اگر کسی ذره ای
منطقی بیندیشد، بعد از جا زدن تنهایی به عنوان خورشید منظومه و یا خورشید انسان عام،
باید به برشمردن سیارات منظومه و یا سیارات انسان عام بپردازد.
·
کیانوش اما هر کس نیست و از تفکر منطقی همانقدر فاصله دارد که از خورشید:
2
سیارات این منظومه رنج های انسان تهدیدست و ستمدیده است
و
یـاس امـروز، امید فردا، عشق،طبیعت،
گله از ناهمدلی و نامردمی،
·
سیارات انسان عام
ویا منظومه، اما چیزهایی اند که کمترین تعلقی به او ندارند:
·
ترفند کیانوش این است که فراموش می کند که در منظومه موضوعات محمد زهری، انسان
عام را دیده است، با خورشیدی به نام تنهائی اش.
·
حالا هر چه به ذهنش می رسد به منظومه موضوعات زهری نسبت می دهد، بی آنکه حرفی
از انسان عام بر زبان راند:
سیارات این منظومه رنج های انسان تهدیدست و ستمدیده است
و
یأس
امروز ، امید فردا، عشق، طبیعت، گله از ناهمدلی و نامردمی
·
هیچکدام از اینها به انسان عام ربطی ندارند.
·
اکنون منظومه موضوعات محمد زهری از انسان عام تهی است.
·
با محو انسان عام اما منظومه خورشید خود را از دست می دهد.
·
چون غیاب انسان عام ضمنا به معنی غیاب تنهائی او و یا خورشید او ست.
·
باز هم بهتر از هیچ است:
·
منظومه موضوعات محمد زهری، منظومه ای بی خورشید است و فقط سیاره دارد:
یأس
امروز ، امید فردا، عشق، طبیعت، گله از ناهمدلی و نامردمی
3
·
بزعم محمود کیانوش همین سیاره ها موضوعات محمد زهری را تشکیل می دهند.
·
حالا وقت آن است که کیانوش سؤال استراتژیکی بی ربطش را مطرح کند:
در کدامیک از این موضوع ها او را موفق تر می بینیم؟
·
مسئله اکنون موفقیت محمد زهری در این موضوعات است.
·
کیانوش به این پرسش خود نیز پاسخ دارد:
4
در آنـها کـه مقید نیست
·
بزعم کیانوش،
محمد زهری در اشعاری که مقید نیست، موفق تر است.
·
مقید به چه معنی
است؟
5
در آنـها کـه مقید نیست
·
مقید بودن یعنی
تحت انقیاد، جبر، الزامات اوبژکتیو و یا سوبژکتیو معینی بودن.
·
بزعم محمود کیانوش
می توان شعری ساخت و ضمنا تحت هیج انقیاد مضمونی و صوری و ساختاری قرار نداشت.
·
ضمنا بنظر او محمد زهری در اشعاری موفق تر بوده که در «آزادی مطلق از هر تعلق»
(خواجه شیراز) سروده شده اند.
·
چنین شعری نمی تواند سروده شود.
·
محمد زهری هم هرگز چنین شعری نسروده است.
6
در آنـها کـه مقید نیست
·
محمود کیانوش به احتمال قوی معنی مقید را نمی داند.
·
مقید ضد دیالک تیکی مختار است.
·
دیالک تیک مقید و مختار بسط و تعمیم دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی)
است.
·
انسان تحت این دیالک تیک زندگی، کار و پیکار می کند.
·
در خارج از این دیالک تیک نمی توان زیست.
·
نمی توان حتی نفس کشید، چه رسد به سرایش شعر.
·
آنچه محمود کیانوش به محمد زهری نسبت می دهد، بدترین توهین
به این شخصیت عزیز بی نظیر است.
·
این به معنی نسبت دادن آنارشیسم و وولونتاریسم (هرج و مرج طلبی و اراده گرائی)
به محمد زهری منضبط و توده ای است.
7
در
آنها که مقلد نیست
·
بزعم کیانوش،
محمد زهری در سرایش اشعاری که مقلد نبوده، موفق تر است.
·
این به چه معنی
است؟
8
در
آنها که مقلد نیست
·
مقلد به معنی
پیرو است.
·
مقلد ضد دیالک تیکی مرجع تقلید است و پیرو، ضد دیالک تیکی
پیشوا ست.
·
دیالک تیک پیرو و پیشوا و یا دیالک تیک مقلد و مرجع تقلید بسط و تعمیم دیالک
تیک وابسته و خودمختار است.
·
طرز تفکر متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) محمود
کیانوش در همین لاطائلات آشکار می گردد:
·
به همان سان که نمی توان مختار مطلق بود و فارغ از انقیاد بود، به همان سان
نیز نمی توان از تأثیرات نسل های گذشته و معاصران ملی و بین المللی فارغ زیست.
·
هر سخنی که کسی
بر زبان می راند، کسان دیگری به نحوی از انحاء بر زبان رانده اند.
·
انسان مطلقا خودمختاری وجود ندارد که در ورای تأثیرات متقابل زندگی، کار و پیکار کند.
·
حتی نباتات و جانوران با نسل های گذشته و معاصر پیوند دارند.
·
ناتوانی کسی از کشف پیوندها به معنی فقدان پیوند نیست.
·
از عدم و نیستی چیزی پدید نمی آید.
·
خلاقیت همیشه مبتنی بر میراث گذشتگان است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر