پرویز
ناتل خانلری
تحلیلی از
یدالله سلطانپور
عقاب
ادامه
من
گذشتم به شتاب از در و دشت
به
شتاب، ایام از من بگذشت
·
معنی تحت اللفظی:
·
من به تندی از دشت و صحرا گذشتم.
·
روزها هم به تندی از من گشت.
·
منظور عقاب (خانلری) از گذشت روزها
این است که پیر شده است.
·
خانلری واژه شتاب را به معنی تند بکار می برد و نه به معنی
عجله.
·
چون نه روزها عجله ای دارند و نه
عقاب.
1
گر
چه از عمر، دل سیری نیست
مرگ
می آید و تدبیری نیست
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگرچه کسی از زندگی سیر نمی شود،
ولی مرگ از راه می رسد و چاره ای جز تن در
دادن بدان نیست.
·
در این بیت خانلری، همان خرافه
تئولوژی (فقه) تبلیغ می شود که سعدی و
حافظ و دیگر فقها و شعرای اشرافیت بنده دار و فئودال تبلیغ کرده اند:
·
در روز الست به پیشانی هر کس و هر
چیز، به قلم قضا و با جوهری نامرئی، سرنوشتی نقش بسته است.
·
تعداد روزهای عمر او و محل پرداخت
روزی مقرره او و نحوه و نوع مرگ او همه پیشاپیش تعیین شده اند.
·
در آثار سعدی و حافظ این خرافه ها
وسیعا و مفصلا تشریح می شوند.
·
مراجعه کنید به تحلیل آثار و اشعار
سعدی و حافظ و غیره در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
2
گر چه از عمر، دل سیری نیست
مرگ
می آید و تدبیری نیست
·
در این خرافه آنچه نادیده می ماند،
تریاد عام و جهانشمول پیدایش ـ رشد ـ زوال است.
·
آنچه به باد فراموشی سپرده می شود،
دیالک تیک وجود است:
·
وجود هر چیز و هر کس دیالک تیکی از
حیات و ممات است:
·
همان اکسیژنی که ممد حیات است،
همزمان مخرب ذات (آرش برومند) است.
·
همان اکسیژنی که اسباب
صرفنظرناپذیر ساخت است، ضمنا اسباب سوخت است.
·
مرگ در هیئت عزرائیل و عمالش از
راه نمی رسد و کسی را قبض روح نمی کند.
·
این خود موجوداتند که بتدریج زوال
می یابند تا از نو تجزیه شوند و در فرم های متنوع و متفاوت دیگر از نو ترکیب شوند.
·
مثلا جسد سگی به عناصر شیمیائی تجزیه
می شود و پس از ترکیب دیگرگونه به صورت سیبی در می آید.
3
گر چه از عمر، دل سیری نیست
مرگ
می آید و تدبیری نیست
·
فلاکت جامعه ما همین جا ست که
روشنفکران طبقه حاکمه که ضمنا معماران روح (شعور) جامعه اند، بلحاظ ایده ئولوژیکی فرقی با روشنفکران قرون
وسطای فئودالی ندارند و همان خرافات کپک زده را تبلیغ می کنند.
·
احتمالا بخشی از همین شعر خانلری
در کتب درسی وارد شده و به ذهن کودکان مردم رخنه شده است.
·
بدین طریق خرافه عمر دراز کلاغ ها
اشاعه تمامکشوری یافته اند، بسان دیگر خرافات دست و پاگیر فلج کننده.
·
اینکه در قرن بیستم موجودات تنفر
انگیز عهد عتیق، اداره جامعه ای را به دست می گیرند و فاجعه می آفرینند، ضمنا به
دلیل اشاعه وسیع ایده ئولوژی همان موجودات عهد عتیق است.
4
·
خانلری اصلا نمی اندیشد که چرا
عزرائیل و عمالش، صد سال پیش پس از سی و یا چهل سال در خانه افراد را می زدند و
قبض روحش می کردند، ولی اکنون پس از 70 و یا 80 سال به سراغ شان می روند.
·
احتمالا اساتید خرافی اندیش عقب
مانده دانش ـ کاه ها خیال می کنند، که عزرائیل هم پیر شده و عاجز از راه رفتن
است.
5
من
و این شهپر و این شوکت و جاه
عمرم
از چیست بدین حد کوتاه؟
تو
بدین قامت و بال ناساز
به
چه فن یافته ای عمر دراز؟
·
معنی تحت اللفظی:
·
من با اینهمه جلال و جبروت چرا عمر
کوتاهی دارم.
·
تو اما با قد و قامت کوتاه، به چه
ترفندی عمر دراز کسب کرده ای؟
·
در این دو بیت خانلری، بی شرمی و
بی حیایی فئودالی آشکارا تبیین می یابد:
الف
من
و این شهپر و این شوکت و جاه
عمرم
از چیست بدین حد کوتاه؟
·
در این بیت شعر، عقاب (اعضای طبقه
حاکمه) در نهایت خود پرستی (اگوئیسم)، خود خشنودی و خودستائی عرض اندام می کند.
·
این اراذل و اوباش واقعا هم چنین
می اندیشند.
·
واقعا هم خود را در نهایت خریت و
کراهت مظهر جلال و جبروت تصور می کنند.
·
در آثار روشنفکران طبقه حاکمه واضح
تر از همه جا می توان شاهد این حقیقت امر
گشت.
·
آثار جلال آل احمد و احمد شاملو و
غیره نمایشگاه این بی شرمی و بی حیائی فئودالی اند.
ب
من
و این شهپر و این شوکت و جاه
عمرم
از چیست بدین حد کوتاه؟
·
عقاب (اعضای طبقه حاکمه) فکر می
کند، که به دلیل شهپر و شوکت و جاه غصب شده اش باید جاودانه باشد.
·
از این رو، عمر خود را که چه بسا
چند برابر عمر کلاغ است، کوتاه تصور می کند و دنبال اکسیر حیات و آب اسکندر می
گردد.
·
فلاکت طبقه حاکمه اما ذلت معنوی او
ست.
·
بدبختی طبقه حاکمه ذلت فکری و
فرهنگی او ست.
·
اعضای طبقه حاکمه با این توهم خود
ساخته زندگی می کنند که توده های مولد و زحمتکش عمر درازی دارند.
·
عقاب اکنون با طناب همان توهم
طبقاتی به سراغ کلاغ آمده است.
·
غافل از این که کلاغ چه بسا در
حسرت یک دهم عمر عقاب ها بسر می برد.
ت
تو
بدین قامت و بال ناساز
به
چه فن یافته ای عمر دراز؟
·
حالا تحقیر علنی، رو در رو و بی
شرمانه طبیب توسط بیمار آغاز می شود.
·
کسی که باب الحوایج عقاب است، علنا
به مثابه مظهر زشتی اعلام می شود.
·
زشتی که از قضا عمر درازی دارد.
·
قانون طبیعت انگار واژگون شده است:
·
زشتی که به خاطر ظاهرش حق حیات
ندارد، به چه دلیل باید عمر درازی داشته باشد؟
·
این پسیکولوژی اجتماعی طبقه حاکمه
است.
·
اگر کسی با اشرافیت بنده دار و
فئودال و حضرات بورژوا چند روزی همنشین و همدم و همسفر و همسفره شود، به این
پسیکولوژی اجتماعی آنها پی می برد.
6
پدرم
نیز به تو دست نیافت
تا
به منزلگه جاوید شتافت
·
معنی تحت اللفظی:
·
پدر من حتی که به منزلگاه ابدی
رفته، نتوانست به اندازه تو عمر کند.
·
خانلری در این بیت شعر، زهر خرافه
دیگری را در مفهوم تئولوژیکی ـ قرون وسطائی «منزلگه جاوید» به کام مردم و بویژه کودکان
مردم می ریزد:
·
در این مفهوم فقهی (تئولوژیکی) دنیا،
یعنی جهان مادی لایزال، ازلی و ابدی در نهایت نادانی و بی شرمی، فانی قلمداد می
شود و عقبی، یعنی جهان واهی در آنسوی مرگ، ابدی جا زده می شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر