سید
محمد حسین بهجت تبریزی
(۱۲۸۵ - ۱۳۶۷)
تحلیلی از شین میم شین
شهریار و شأن نزول شعر
«علی ای همای رحمت»
در این حال یک نفر وارد قهوه خانه شد.
با مسئول چائی صحبت کرد.
مسئول چائی مرا نشان داد.
آن شخص به طرف من آمد.
ظاهر متشرعی داشت.
پس از سلام و احوالپرسی خطاب به من گفت:
«من از طرف آیت الله مرعشی نجفی آمده ام.
(۱۲۸۵ - ۱۳۶۷)
تحلیلی از شین میم شین
شهریار و شأن نزول شعر
«علی ای همای رحمت»
در این حال یک نفر وارد قهوه خانه شد.
با مسئول چائی صحبت کرد.
مسئول چائی مرا نشان داد.
آن شخص به طرف من آمد.
ظاهر متشرعی داشت.
پس از سلام و احوالپرسی خطاب به من گفت:
«من از طرف آیت الله مرعشی نجفی آمده ام.
و پیامی برای شما دارم»
و
پیامش را اعلام کرد .
پیامش را اعلام کرد .
·
حوالی عصر است.
·
شهریار برای دیدن دوستانش و خواندن
«گوهر گرانبهایش» زودتر از موعد معمول به قهوه خانه دروازه غار رفته است.
·
شوفر مرعشی ظاهرا به در خانه او (در
تبریز و یا در تهران) رفته و آدرس قهوه
خانه را گرفته و اکنون آنجا ست.
1
من در جواب گفتم:
«ایشان پسر عموی من هستند
(شهریار به سادات و سیدها پسر عمو می گفت)
ولی آن عالم نسب شناس و محقق
چه کاری با من شاعر دارد؟»
من در جواب گفتم:
«ایشان پسر عموی من هستند
(شهریار به سادات و سیدها پسر عمو می گفت)
ولی آن عالم نسب شناس و محقق
چه کاری با من شاعر دارد؟»
·
مرعشی نجفی، در قاموس شهریار
تبریزی، عالم نسب شناس و محقق است.
·
فقط معلوم نیست که منظور شهریار از
مفهوم «عالم نسب شناس» چیست و مرعشی محقق چیست.
2
آن شخص اظهار بی اطلاعی کرد.
من هم به قول معروف سبک ـ سنگین کرده
و
تصمیم گرفتم همراه ایشان به قم بروم.
به مسئول چائی قهوه خانه هم موضوع را گفتم
و
از ایشان خواستم به دوستان اطلاع بدهد که نگران من نباشند.
آن شخص اظهار بی اطلاعی کرد.
من هم به قول معروف سبک ـ سنگین کرده
و
تصمیم گرفتم همراه ایشان به قم بروم.
به مسئول چائی قهوه خانه هم موضوع را گفتم
و
از ایشان خواستم به دوستان اطلاع بدهد که نگران من نباشند.
مخصوصا چند روز هم به آنجا نیامده بودم.
در بیرون کافه یکدستگاه بنز قدیمی (گازوئیلی)
پارک شده بود.
ایشان در را باز کردند و سوار شدیم.
بلافاصله دگمه (به جای استارت) را فشار دادند
و
ماشین روشن شد و با هم به قم رفتیم.
ایشان در را باز کردند و سوار شدیم.
بلافاصله دگمه (به جای استارت) را فشار دادند
و
ماشین روشن شد و با هم به قم رفتیم.
·
در این جملات شهریار تبریزی، در آن
واحد هم از ساده لوحی او پرده برمی افتد و هم از عوامفریبی او:
ایشان در را باز کردند و سوار شدیم.
بلافاصله دگمه (به جای استارت) را فشار دادن
و
ماشین روشن شد و با هم به قم رفتیم.
بلافاصله دگمه (به جای استارت) را فشار دادن
و
ماشین روشن شد و با هم به قم رفتیم.
·
شهریارا، «بلافاصله دگمه را فشار
دادند» یعنی چه؟
·
ضمنا مگر قرار بود، استارت بزنند و
ماشین روشن نشود؟
·
منظور شهریار از این مفهوم «بلافاصله و روشن شدن ماشین»
اما چیز دیگری است.
·
منظور او این است که نیروی غیبی خارق
العاده ای در این میان وارد عمل شده است.
·
شاید شوفر مرعشی هم همان جبرئیل
کذائی باشد که به پیامبر اسلام نازل می شد.
·
در غیر اینصورت نه راننده می
توانست بلافاصله دگمه را فشار دهد و نه ماشین می توانست، روشن شود.
·
آدم یاد فیلم های سانتی منتال قدیم
هالی وود مثلا «فیلم فرشته» می افتد که برای ارتقای مقام در درگاه الهی به زمین آمده
است تا به سرمایه دار ورشکسته ای کمک کند.
3
وقتی وارد منزل آیت الله شدیم
پس از عبور از چند اتاق و سرسرا
به درب اتاقی رسیدیم که نفر همراه من
از من خواست در همانجا منتظر بمانم
و خودش در زد و داخل شد.
وقتی وارد منزل آیت الله شدیم
پس از عبور از چند اتاق و سرسرا
به درب اتاقی رسیدیم که نفر همراه من
از من خواست در همانجا منتظر بمانم
و خودش در زد و داخل شد.
·
از دروازه غار تهران تا قم بیش از
2 ساعت نباید طول کشیده باشد.
·
یعنی عصر همان روز شهریار وارد
خانه مرعشی شده است:
لحظاتی بعد
حضرت آیت الله مرعشی نجفی
با لباس غیر رسمی
(بدون عمامه و عبا)
در جلو من ظاهر شدند.
حضرت آیت الله مرعشی نجفی
با لباس غیر رسمی
(بدون عمامه و عبا)
در جلو من ظاهر شدند.
·
از همین ملاقات شهریار با مرعشی
گزارش دیگری در سایت صاحبدلان منتشر شده است که ما تحت عنوان زیر منتشرش کرده ایم:
خواب آیت الله العظمی مرعشی نجفی
و
شعر «علی ای همای رحمت» شهریار تبریزی
«شهریار شعرت را بخوان !»
منبع:
جزوه «فرازهایی از وصیت نامه الهی- اخلاقی آیت الله العظمی مرعشی نجفی»
(صفحهً 50 تا 53)
منبع
سایت صاحبدلان
و
شعر «علی ای همای رحمت» شهریار تبریزی
«شهریار شعرت را بخوان !»
منبع:
جزوه «فرازهایی از وصیت نامه الهی- اخلاقی آیت الله العظمی مرعشی نجفی»
(صفحهً 50 تا 53)
منبع
سایت صاحبدلان
·
در این گزارش اما قضیه از قراری
دیگر است:
4
مرعشی:
فردای آن روز پرسیدم
که
شهریار کیست؟
گفتند :
«شاعری است که در تبریز زندگی می کند.»
مرعشی:
فردای آن روز پرسیدم
که
شهریار کیست؟
گفتند :
«شاعری است که در تبریز زندگی می کند.»
·
شهریار اما به قول خودش نه در
تبریز، بلکه در تهران زندگی می کند.
·
راننده مرعشی هم نه در تبریز بلکه
در دروازه غار تهران به سراغش رفته است.
·
این هنوز چیزی نیست.
5
گفتم:
«از جانب من اورا دعوت کنید که به قم نزد من بیاید.»
چند روز بعد ساعت شش صبح
شهریار به خانه آیت الله می رسد.
خادم از او نامش را می پرسد.
می گوید:
«من سید محمد بهجت تبریزی مشهور به شهریار از تبریز آمد ه ام.»
پس از کمی تعلل خدام او را می پذیرند.
گفتم:
«از جانب من اورا دعوت کنید که به قم نزد من بیاید.»
چند روز بعد ساعت شش صبح
شهریار به خانه آیت الله می رسد.
خادم از او نامش را می پرسد.
می گوید:
«من سید محمد بهجت تبریزی مشهور به شهریار از تبریز آمد ه ام.»
پس از کمی تعلل خدام او را می پذیرند.
الف
·
اولا به قول خود شهریار شب قبل، آرامش
روحی و روانی پس از سرودن شعر به او برگشته و او سیر دل خوابیده، صبح هم دیر از
خواب پا شده، به سر کار نرفته و برای
خواندن شعر به رفقا به قهوه خانه شتافته است.
·
یعنی در همان فردای سرودن شعر به
خانه مرعشی رفته است و نه چند روز بعد.
ب
·
ثانیا شهریار با شوفر مرعشی در
بهترین حالت حوالی عصر همان روز به خانه مرعشی وارد شده بوده و نه 6 صبح.
·
این هنوز چیزی نیست.
·
باید به ادامه این دروغ سید محمد
بهجت تبریزی مشهور به شهریار گوش کرد.
6
و از من خواستند همراه ایشان به مسجد برویم.
در بین الصلوه
ایشان بلند شدند و مرا به نمازگزاران معرفی کردند
و از من خواستند که آن شعر را بخوانم.
و از من خواستند همراه ایشان به مسجد برویم.
در بین الصلوه
ایشان بلند شدند و مرا به نمازگزاران معرفی کردند
و از من خواستند که آن شعر را بخوانم.
·
ساعت 6 صبح که مرعشی نماز جماعت
نمی خواند تا سید محمد بهجت تبریزی مشهور به شهریار را با خود به مسجد برد و در
بین الصلواة از او بخواهد که شعرش را بخواند.
·
ضمنا نماز جماعت صبح که دو رکعت
بیشتر نیست.
·
منظور از بین الصلواة چه می تواند باشد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر