محمد
زهری
(
۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
ربابه نون
1
محمود
کیانوش
او
من طـبیعی خـود را از روسـتای بی طمع و بی تزویر برداشت و به شهر بزرگ آمد.
·
محمد زهری، بزعم کیانوش، «من» طبیعی اش را برمی دارد و
راه می افتد.
·
«من» اخلاقی و «واقعی» اش
را ظاهرا یا فراموش می کند که با خود ببرد و یا عمدا مورد صرفنظر قرار می دهد.
·
وقتی از طرز تفکر دوئالیستی محمود کیانوش سخن می رود، به
همین دلیل است.
·
او میان «من» های درونی محمد زهری دیوار می کشد و رابطه
فی مابین «من» های شاعر را قطع می کند.
·
آن سان که محمد زهری می تواند یکی از آنها را به همراه
خود ببرد و دیگری را به امید خدا رها کند.
·
البته منظور کیانوش چی دیگری است که نمایندگان پسیکولوژیسم
سرهم بندی کرده اند و می کنند.
·
ولی قادر به تکرار مو به موی جفنگ آنها نیست.
2
او
من طـبیعی خـود را از روسـتای بی طمع و بی تزویر برداشت و به شهر بزرگ آمد.
·
محمد زهری بزعم کیانوش «من» طبیعی خود را از «روستای بی
طمع و بی تزویر به شهر» می برد.
·
روستای گرفتار در گند و جهل و نکبت، زیر قلم سحرانگیز
کیانوش ایدئالیزه می شود.
·
به عرش اعلی برده می شود.
·
و شهر، عملا و بی نیاز از سخنی حتی به اسفل السافلین سقوط
می کند و به جهنم دره ای شباهت پیدا می کند.
·
روستا به جولانگاه فراغت از آز و تزویر جا زده می شود و
شهر ابلیس واره می گردد و مظهر آز و تزویر قلمداد می شود.
3
·
این در تحلیل نهائی همان طرز «تفکر» ارتجاعی روحانیت فئودالی
و جلال آل احمد و صمد بهرنگی و غیره است.
·
اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی در سراسر تاریخ و در
سرتاسر جهان از شهر هراس سرشته به نفرت و انزجار داشته است.
·
دلیل این هراس و انزجار ارتجاع فئودالی ـ روحانی از شهر تشکیل
بورژوازی (طبقه متوسط، کاست سوم) در شهرها بوده که خصم طبقاتی فئودالیسم و روحانیت
محسوب می شد.
4
·
ما با این هراس و انزجار هم در آثار سعدی آشنا می شویم و
هم اشعار شهریار و غیره و هم حتی در آثار نیما یوشیج.
·
به احتمال قوی، همین دلبستگی به روستا و انزجار از شهر
حلقه ی تئوریکی رابط میان نیما و جلال و
شهریار بوده است.
·
البته شکی نیست که دلایل انزجار نیما ماهیتا ربطی به
دلایل انزجار جلال و شهریار و بهرنگی و غیره نداشته اند.
5
·
جلال آل احمد همین هراس و انزجار از شهر را گلوبالیزه می
کند، تمام ارضی می کند و از آن، تضاد شرق گرسنه و مخروبه و عقب مانده با غرب سیر و
آباد و پیشرفته را استخراج می کند و دست به عوامفریبی وسیع می زند.
·
جلال به تبعیت از «علمای» فاشیسم، جهان را به روستا و
شهر طبقه بندی می کند و مقوله سوبژکتیو شهر را با جوامع صنعتی چه کمونیستی و چه کاپیتالیستی
پر می کند.
·
بدین ترفند جهان عقب مانده در فرماسیون های اجتماعی ـ
اقتصادی ماقبل سرمایه داری همزمان بر ضد دو سیستم اجتماعی ـ اقتصادی سوسیالیستی و سرمایه
داری سنگر می کند و جبهه می گیرد.
6
·
تضاد فوندامنتالیسم با جوامع سرمایه داری و سوسیالیستی
را و ضمنا تضاد فوندامنتالیسم شیعی به رهبری خمینی با بورژوازی مدرن و حزب توده را
در پرتو این تئوری بهتر می توان درک کرد:
·
فوندامنتالیسم شیعی و سنی هم تا مغز استخوان ضد کمونیستی
است و هم عمیقا ضد امپریالیستی است.
·
فوندامنتالیسم امروزه هم در جمهوری خلق چین دست به ترور
می زند و هم در جوامع سرمایه داری.
7
محمود
کیانوش
او
من طـبیعی خـود را از روسـتای بی طمع و بی تزویر برداشت و به شهر بزرگ آمد.
·
در قاموس محمود کیانوش نیز روستا ایدئال و زیبا و فریبا
ست:
·
بی آز و بی تزویر است.
·
شهر ولی آزمند و تزویرمند است.
·
وقتی گفته می شود که در کشور ما هژمونی ایده ئولوژیکی از
هزاران سال قبل تا کنون در انحصار طبقه حاکمه بوده، منظور همین است.
·
این ایده ئولوژی ارتجاعی فئودالی ـ روحانی است که از
زبان محمود کیانوش تبیین می یابد.
·
فرق هم نمی کند که او در کدام سنگر طبقاتی و سیاسی باشد.
·
هژمونی ایده ئولوژیکی طبقاتی ـ خواه و ناخواه ـ کار خود
را می کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر