۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۰, یکشنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (79)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
  
محمود کیانوش
حال که‌ او ایـن زنـدگی دوگانه را پذیرفته بود، باید چشم از هـمدلی و هـمزبانی و همدستی بـرمی ‌داشت و در تـنهایی خـود می‌ماند،
اما تنهایی این پلنگ را طاووس نـمی‌ کرد.
بگذار دیـگران در بی‌ خبری خود‌ بیگانه‌ و غریب بمانند.
اما همین بیگانگی، خود دردی است
 و این دردمندان حتی بـا درد خـود نیز بیگانه ‌اند،
چه مصیبتی!
پس زهری باید در درون خـود می ‌نشست و درد دیگران را تجربه مـی ‌کرد‌
 و از درد دیـگران می ‌نالید.
چرا می‌نالید؟
برای آنکه نـمی ‌توانست طـبیب دردهای آنان باشد.

1
حال که‌ او ایـن زنـدگی دوگانه را پذیرفته بود، باید چشم از هـمدلی و هـمزبانی و همدستی بـرمی ‌داشت 
و در تـنهایی خـود می‌ ماند،
اما تنهایی این پلنگ را طاووس نـمی‌ کرد.

·        محمود کیانوش کسب و کاری جز تخریب سیمای هنری و اجتماعی محمد زهری ندارد:
·        بزعم او، محمد زهری علاوه بر هویت و شخصیت دوگانه، ضمن داشتن روح یگانه، طرز زیست دوگانه دارد.
·        این دیگر نور علی نور است.

·        حالا باید خواننده هر چه فانتزی و توان تخیل دارد، به خدمت گیرد تا منظور او را از طرز زیست دوگانه کشف کند.

2
حال که‌ او ایـن زنـدگی دوگانه را پذیرفته بود، باید چشم از هـمدلی و هـمزبانی و همدستی بـرمی ‌داشت 
و در تـنهایی خـود می ‌ماند،
اما تنهایی این پلنگ را طاووس نـمی‌ کرد.

·        مفهوم من در آوردی «زندگی دوگانه»، یعنی دل کندن از «همدلی و همزبانی و همدستی» و «ماندن در تنهایی»

·        شاید از یک میلیارد آدم در کره ارض، یکی دیگر یافت نشود که عزلت گزینی را «زندگی دوگانه» تصور کند.

·        «هنر حقیقتا نزد عیرانیان است و بس.»

·        محمد زهری بدین طریق به گوشه نشینی بدل می شود.
·        عزلت گزینی اما محمد زهری پلنگ را به طاووس بدل نمی کند.

3

·        آنچه محمود کیانوش نمی داند، این حقیقت امر است که اتفاقا گوشه گزینی، فرد گوشه نشین را به طاووسی با توهم پلنگ مبدل می سازد.
·        طاووس در عالم تصورات دیگران و پلنگ در عالم توهمات خویشتن او.

·        اگر کسی به جفنگیات مولوی رومی و غیره نظر کند، به صحت این دیالک تیک طاووس و  پلنگ ایمان می آورد:


اين نان و آب چرخ، چو سيل است بي وفا
من ماهي ام، نهنگم، عمانم آرزو ست

ز اين همرهان سست عناصر، دلم گرفت
شير خدا و رستم دستانم آرزو ست


زين خلق پرشکايت گريان شدم ملول
آن هاي هوي و نعره مستانم آرزو ست

گويا ترم ز بلبل، اما ز رشک عام
مهر است بر دهانم و افغانم آرزو ست

دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر
کز ديو و دد ملولم و انسانم آرزو ست

گفتند:
«يافت مي نشود، جسته ايم ما»
گفت:
«آنک، يافت مي نشود، آن ام آرزو ست»

هر چند مفلسم نپذيرم عقيق خرد
کان عقيق نادر ارزان ام آرزو ست

خود، کار من گذشت ز هر آرزو و آز
از کان و از مکان پي ارکانم آرزو ست

يک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدان ام آرزو ست

من هم رباب عشقم و عشقم ربابي است
وان لطف هاي زخمه رحمان ام آرزو ست

باقي اين غزل را اي مطرب ظريف
ز اين سان همي شمار که زين سان ام آرزو ست

بنماي شمس مفخر تبريز رو، ز شرق
من هدهدم حضور سليمان ام آرزو ست

·        هارت و پورت همیشه و همه جا با گوشه گزینی عجین شده است.
·        دیالک تیک طاووس و پلنگ جز این نیست.

·        بنابرین تعجبی ندارد اگر احیانا محمد زهری گوشه گزین دیالک تیک طاووس و پلنگ باشد.
·        محمد زهری اما درست همین هویت عرفانی و ایراسیونالیستی را اکیدا و صریحا رد می کند.
·        چون سوگند می خورد که به تعویض پلنگ خفته با طاووس نوازش تن در نخواهد داد:

کرده ‌ام خو با غرور خـویشتن، ای دوست
گرچه جانم می‌ پرد در حسرت یک بوسه ی‌ عشقی‌ به‌ جان پیوند
لیک از جان می ‌خورم سوگند
این پلنگ خفته را هرگز نخواهم داد
تـا‌ بـگیرم دسـت طاووس‌نوازش را

·        توده ای های کلاسیک همه از دم چنین بوده اند.

4
بگذار دیـگران در بی‌ خبری خود‌ بیگانه‌ و غریب بمانند.

·        چرا دیگران و نه خود محمد زهری کذایی؟
·         
·        وقتی کسی با همنوعان خویش قطع رابطه می کند و گوشه گزینی پیش می گیرد، مگر به دلیل احساس بیگانگی با همنوعان نیست؟
·        مگر چنین کسی در جمع آنان احساس غربت و بیگانگی نمی کند؟
·        حالا به چه دلیل تجربی و منطقی، دیگران بیگانه و غریب می مانند؟  

5
اما همین بیگانگی، خود دردی است
 و این دردمندان حتی بـا درد خـود نیز بیگانه ‌اند،
چه مصیبتی!

·        مفهوم مارکسی بیگانگی و یا ازخود یگانگی (الیناسیون) یکی از  حربه های ضد توده ای مد روز بورژوازی (طبقه حاکمه) در آن زمان بوده است و محمود کیانوش احتمالا بدون درک محتوای ایده ئولوژیکی آن، به اده مکانیکی از آن خطر کرده است.
·        به همین دلیل، ادعا می کند که «بیگانگی دردی است»، ولی نمی داند که بیگانگی به چه معنی است.

·        مراجعه کنید به بیگانگی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

6
·        مصیبت به نظر محمود کیانوش این است که بقیه بشریت به استثنای محمد زهری و احتمالا محمود کیانوش، دردمندان مبتلا به درد بیگانگی اند و ضمنا بی خبر از درد بیگانگی اند.
·        اینهم تعریف جدیدی از مفهوم بیگانگی است.

·        سؤال اکنون این است که زهری چه باید بکند؟  

·        محمود کیانوش به این پرسش هم پاسخ دارد:
·        گوشه گزینی کند تا درد دیگران تجربه کند و ناله سر دهد.

7
پس زهری باید در درون خـود می ‌نشست
و درد دیگران را تجربه مـی ‌کرد‌
 و از درد دیـگران می ‌نالید.
برای آنکه نـمی ‌توانست طـبیب دردهای آنان باشد.

·        عجب مصیبتی است!
·        محمد زهری در قاموس محمود کیانوش، چون نمی تواند طبیب درد دیگران باشد، گوشه گزینی پیشه می کند.
·        تا درد این و آن را شخصا در گوشه عزلت تجربه کند و بعد ناله سر دهد.

·        این اما به چه معنی است؟  

8
·        این اولا از جهان بینی ایدئالیستی خود کیانوش پرده برمی دارد:
·        او فکر می کند که درد دردمندان جامعه را طبیبی در هیئت شاعری می تواند درمان کند.
·        این به معنی باور به درک ایدئالیستی تاریخ است.

9
·        شاید شاعر دیگری با شنیدن این جور توهمات بوده که سروده است:

این درد مشترک
با رزم مشترک
درمان همی شود.

10
·        این ضمنا بدان معنی است که محمد زهری نه اهل روشنگری و تشکل و بسیج و مقاومت و مبارزه، بلکه اهل گوشه نشینی و آه و افسوس و زاری بوده است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر