1
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.
·
ادعا کار آسانی است، ولی ادعا تا اثبات
نشود، ادعا می ماند و به درد درمان دردی نمی خورد.
·
ادعا به حکمی اطلاق می شود که به عنوان حکم حقیقی و یا
به عنوان حکم منطقی معتبر برای همه و معتبر در همه جا مطرح می شود، ولی حقیقت آن و
یا همه جا معتبر و صادق بودن آن هنوز اثبات نشده است.
2
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.
·
هر حکم عبارت است از ساخت منطقی ئی که واقعیت امری را
منعکس می سازد.
·
برخلاف مفاهیم که انعکاس چیزها، خواص و روابط مشخص اند،
احکام بیانگر آنند که برخی چیزها دارای برخی از خواص اند و میان آنها رابطه معینی برقرار
است.
3
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.
·
اگر حکمی انعکاس درستی از چیزی باشد و حاکی از آن باشد
که آن چیز دارای خواص معینی است و اگر بلحاظ عینی این چیز خواص یاد شده را دارا
باشد، آنگاه می گویند که این حکم حقیقی و درست است و در غیر این صورت باطل و نادرست
خواهد بود.
4
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.
·
این حکم (جمله) حریف هم یا باید به ترفندی اثبات شود و یا در حد
ادعا درجا زند.
·
سؤال ولی این است که آیا مردم
خواهان برگشت ارتجاع فئودالی ـ روحانی و بمراتب بدتر، خواهان سیطره استبداد وحشی و
خردستیز فوندامنتالیستی بودند؟
·
برای درک فوندامنتالیسم و برای درک
دلایل و روند و روال غلبه ارتجاع فئودالی ـ روحانی سرنگون شده و گسترش بال های
مخوف و خونبار خود بر جامعه، باید به دلایل و روند و روال روی کار آمدن فاشیسم و
نازیسم در کشورهای اروپائی اندیشید.
دومه نیکو لوسوردو (متولد
1941)
پروفسور فلسفه در دانشگاه (اوربینو)
در همکاری با (هاینتس هولتس) به انتشار مجلهً
(توپوس)
ـ خدمات بین المللی به تئوری دیالک تیکی ـ
را بعهده داشت
از آثار او:
امانوئل کانت ـ آزادی، حقوق و انقلاب (1987)
هگل و ارثیهً آلمانی، فلسفه و مسایل ملی
انقلاب و ارتجاع (1981)
هگل و بیسمارک. انقلاب 48 و بحران فرهنگ
آلمانی (1993)
همبود، مرگ، هایدگر و ایدئولوژی جنگ (1995)
·
دومه نیکو لوسوردو ـ حکیم مارکسیست
ایتالیا ـ اثر ارزشمندی در این زمینه تحت عنوان «همبود، مرگ، هایدگر و ایدئولوژی جنگ
(1995)» تحریر کرده است که باید ترجمه و منتشر شود.
·
چون فوندامنتالیسم همشیره فاشیسم
است.
5
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.
·
اینجا جای بررسی خطاها و خریت ها و
توطئه های رژیم انقلاب سفید و حامی امپریالیستی آن و بحران درونی حزب توده و ضعف تئوریکی
حزب کمونیست شوروی نیست.
·
ولی درست به همان سان که حکومت
ماقبل فاشیسم و نازیسم در کشورهای اروپائی زمینه سیطره فاشیسم و نازیسم را خواه و
ناخواه پدید آوردند، رژیم انقلاب سفید و حامی امپریالیستی آن نیز زمینه روی کار آمدن
ارتجاع فئودالی ـ روحانی ـ فوندامنتالیستی را فراهم اورده اند.
·
این مسئله تا حدودی تحلیل شده و می
تواند عمیقتر و همه جانبه تر تحلیل شود.
6
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.
·
همان نقشی را که فلسفه بورژوائی
واپسین (از نیچه تا هایدگر و یاسپرس و غیره) و روشنفکریت تحت تأثیر آن در بسیج و سازماندهی مجدد
بورژوازی به زانو در آمده در قبال مارش عظیم پرولتاریا در اروپا بازی کرده اند،
همان نقش را هم فلسفه طبقات اجتماعی واپسین و روشنفکریت وابسته به طبقات اجتماعی واپسین
(از روحانیت تا شریعتی، از آل احمد تا احمد شاملو، از مجاهدین اسلام و خلق تا
فدائیان اسلام و خلق و غیره) در بسیج و سازماندهی مجدد اشرافیت بنده دار و فئودال و
روحانی سرکوب و تار و مار شده بواسطه ارتش و ژاندارمری و سازمان امنیت و غیره دربار و امپریالیسم و روی
کار آمدن مجدد آن بازی کرده اند.
7
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.
·
هر اعدام هر مجاهد فوندامنتالیستی و
هر اعدام هر فدائی فئودالی ـ فاشیستی با اشعاری از سوی شعرای طبقات اجتماعی واپسین
و مقالات شورانگیز نویسندگان وابسته به آنها همراه بوده است.
·
آثار احمد شاملو همان محتوا و
تاثیری را در طیف طبقات اجتماعی واپسین و تا حدودی هم در مردم ایران داشته اند و
اعمال کرده اند که آثار نیچه و هایدگر و هنرمندان فاشیسم و نازیسم در مردم اروپا
داشته اند.
8
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.
·
ارتجاع فئودالی ـ روحانی ـ فوندامنتالیستی
به توده های مولد و زحمتکش ایران تحمیل می شود.
·
شکی نیست که ارتجاع برای شکست رژیم
انقلاب سفید دست به عوامفریبی وسیع می زند و با دادن وعده و وعید اوتوپیکی توده های
حاشیه شنین شهرهای بزرگ را آلت دست قرار می دهد و سوار بر امواج خون آنان به قدرت
می رسد و کابوس ارتجاعی ـ قرون وسطائی خود را بر جامعه می گسترد، حاکمیت مجدد ارتجاع
اما در تحلیل نهائی به توده های مولد و زحمتکش تحمیل می شود.
·
نکاتی که در بخش پیش مطرح شدند،
نقش منفی خاص خود را بازی می کنند و آب به آسیاب ضد انقلاب می ریزند.
9
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.
·
سازمان های «سیاسی» تروریستی از
قبیل مجاهدین و فدائیان و غیره را باید جزو سازمان های پیشاهنگ ارتجاع فئودالی ـ روحانی
ـ فوندامنتالیستی محسوب داشت.
·
ارتباط تنگاتنگ حوزه علمیه قم و آل
احمد و احمد شاملو و غیره با سران فدائی از پویان و بهرنگی و دهقانی و غیره از
سوئی و با سران مجاهدین از سوی دیگر از همین ماهیت فئودالی ـ روحانی ـ فوندامنتالیستی
ـ فاشیستی آنها پرده برمی دارد.
10
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.
·
این ادعای رایج که فدائیان خلق به
حزب توده می پیوندند، احتمالا ادعای وارونه ای است.
·
در آستانه پیروزی ارتجاع فئودالی ـ
روحانی ـ فوندامنتالیستی بر رژیم انقلاب سفید، حزب توده به معنی واقعی کلمه وجود
نداشته است تا سازمان فدائیان فئودالی اکثریت بدان بپیوندد.
·
به احتمال قوی، تحت نام حزب توده،
سازمان آوانتوریستی از جنس همان سازمان فدائیان خلق وجود داشته است.
·
به عبارت دقیقتر، حزب به اصطلاح
توده به سازمان فدائیان خلق فئودالی می پیوندد.
·
این احتمال اما باید بر اساس تحلیل
میراث نظری حزب توده، استدلال و اثبات شود.
·
حزب توده در هر صورت و در بهترین
حالت، بیگانه با توده بوده است.
·
فاجعه هم درست همین جا ست:
11
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.
·
پیش شرط طرفداری توده های مولد و
زحمتکش از «نظام برابر» یعنی سوسیالیسم، وجود حزب مارکسیستی ـ لنینیستی است.
·
بواسطه حزب توده است که ایده به
ضمیر (دل) توده نفوذ می کند و به قدرت مادی بدل می شود.
·
حزب توده چنین حزبی نبوده است.
·
در صفوف حزب توده اما مارکسیست ـ
لنینیست های رزمنده ارجمندی وجود داشته اند و فدا شده اند.
·
در آستانه پیروزی ارتجاع فئودالی ـ
روحانی ـ فوندامنتالیستی می توان گفت که توده فاقد پیشاهنگ انقلابی بوده است.
·
امید توده به جناح مدرن بورژوائی (تحت
رهبری دربار و امپریالیسم) در زمینه هدایت جامعه در راه رشد سرمایه داری، با
پیروزی ارتجاع بر باد می رود.
·
اگرچه ارتجاع بخش مهمی از وظایف رژیم
سرنگون شده را خواه و ناخواه جامه عمل می پوشاند.
·
یکی از دلایل مهم رکود انقلابی در
شرایط کنونی فقدان کماکان حزب حقیقی توده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر