۱۳۹۳ آذر ۱۱, سه‌شنبه

مقوله «صوفی» در آثار خواجه شیراز (59)


تحلیلی از شین میم شین

می‌ ئی دارم چو جان صافی و صوفی می ‌کند عیبش
خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی
بد روزی به معنی تیره روزی است
ضد بهروزی است.

·        معنی تحت اللفظی:
·        شرابی دارم که بلحاظ زلالی، شبیه جان است.
·        صوفی اما منکر این قضیه است.
·        خدایا هیچ عاقلی را تیره روز مگردان.

می‌ ئی دارم چو جان صافی و صوفی می ‌کند عیبش
خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی

·        خواجه از هر چه دم دست می یابد، از آن حربه ای برای تخریب اعتبار اهل طریقت و تصوف و عرفان می سازد.
·        در این بیت غزل، می بهانه برای این کار شده است.
·        خواجه برای این کار، دوئالیسم صاف و تیره را به شکل دوئالیسم می صافی و روز تیره بسط و تعمیم می دهد و معاشرت با صوفی را نوعی بدبختی تصور و تصویر می کند.
·        این بدان معنی است که گویا اهل عرفان در قرون وسطی منکر حقایق مبرهن بوده اند.

چو گل گر خرده ‌ای داری، خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلط‌ ها داد سودای زر اندوزی

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر پشیزی در جیب داری، صرف عیش و عشرت کن.
·        سودای زر اندوزی بلاها بر سر قارون آورد.

·        خواجه در خط ایده ئولوژیکی سعدی، خست و سرمایه اندوزی طبقه متوسط آغازین (تجار و غیره) را به تازیانه انتقاد فئودالی می بندد.
·        سعدی حتی سلب مالکیت خصوصی از بورژوازی آغازین را مصلحت می داند.
·        می توان گفت که خواجه با حمله به اهل تصوف و طریقت و عرفان ایده ئولوژی بورژوائی آغازین را بی اعتبار می سازد و با حمله به زر اندوزان و خسیسان، طبقه اجتماعی موسوم به طبقه متوسط را که در آن زمان اوپوزیسیون ضد فئودالی بوده است.

چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست
مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی

·        معنی تحت اللفظی:
·        از آنجا که امکان ابدیت برای انسان در این دنیا وجود ندارد، از فرصت استفاده کن و با بهروزی و پیروزی عیش و عشرت کن.

·        خواجه در این بیت، همان ایده ئولوژی طبقات اجتماعی واپسین را نمایندگی می کند، که عمر خیام نمایندگی کرده است و خون احمد کسروی را به جوش اورده است.
·        دم غنیمت دانی را.

چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست
مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی

·        می توان گفت که خیام و خواجه دیالک تیک لحظه و روند را به شکل دوئالیسم دم و عمر بسط و تعمیم می دهند و ضمنا وارونه می سازند.
·        یعنی نقش تعیین کننده را از آن  لحظه (دم) جا می زنند.
·        دیالک تیک لحظه و روند خود فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل است.
·        به همان سان که در دیالک تیک جزء و کل نقش تعیین کننده از آن  کل است، به همان سان نیز در دیالک تیک دم و عمر از آن عمر است.
·        لحظه و دم را اصولا نمی توان دریافت.
·        جزء و یا لحظه و دم فقط در چارچوب دیالک تیک جزء و کل وجود دارد و نه به تنهائی تا کسی آن را دریابد.
·        دلیل خردستیزی خیام و خواجه همین دیالک تیک ستیزی آنها ست.

طریق کام بخشی چیست، ترک کام خود کردن
کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی

·        معنی تحت اللفظی:
·        راه کام بخشیدن، ترک کام خویش است.
·        کلاه سروریت باید از این ترک کام خویش دوخته شود.

·        خواجه در این بیت دیالک تیک من و غیرمن را به شکل دوئالیسم من و غیرمن بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن  غیر من می داند:
·        پیش شرط کامبخشی به دیگران، صرفنظر از کام خویش است.

·        این همان تئوری بردگی مطلق سعدی است:
·        سعدی ایاز سلطان را محمود را مورد تجلیل اغراق آمیز قرار می دهد.
·        به این دلیل که بر خلاف بقیه ملازمان سلطان، نه به منافع شخصی خویش، بلکه فقط و فقط به منافع ارباب خویش می اندیشد.
·        یعنی به قول خواجه، به ازای صرفنظر از کام خویش، به طبقه حاکمه کام می بخشد و از این خودستیزی، فضیلتی برای خود می سازد.
·        به قول خواجه از ترک کام خویش، برای خود کلاه سروری می دوزد.

·        اگر این تبلیغ صریح بردگی و نوکری نسبت به طبقه حاکمه نیست، پس چیست؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر