فروغ
فرخزاد
(1313
ـ 1345)
(1934
ـ 1966)
عصیان
(۱۳۳۶)
تحلیلی از شین میم شین
کاش
هستی را به ما هرگز نمی دادی
یا
چو دادی، هستی ما هستی ما بود
می
چشیدیم این شراب ارغوانی را
نیستی
آنگه خمار مستی ما بود
·
معنی تحت اللفظی:
·
ایکاش یا زندگی را به ما نمی دادی
و یا اگر می دادی، زندگی مال ما می بود.
·
در آن صورت، از زندگی لذت می بردیم
و از اندیشیدن به پایان آن، خمار می گشتیم.
·
فروغ جوان خیال می کند که زندگی به
ماده ی عینی اعطا می شود و بعد واپس ستانده می شود.
·
بعدها خواهد فهمید که زندگی فرمی
از وجود ماده است.
·
همان ماده جامد، که بظاهر بی جنب و
جوش و ساکت و ساکن بنظر می رسد، سرشار از جنب و جوش و فعل و انفعال است.
·
هر اتم به مثابه میکرو سیستم
جولانگاه چرخش بی امان الکترون ها هم حول محور خویش و هم حول پروتون ها ست.
·
همان اتم ها در حال تجزیه مدام و
ترکیب دیگرگونه مدام اند.
·
سکون چیزها نسبی است و جنبش و حرکت
آنها مطلق.
·
حیات فرمی از فرم های حرکت ماده
است.
·
نبات همان جماد توسعه یافته است و
جانور همان نبات توسعه یافته و انسان همان جانور توسعه و تکامل یافته است.
·
اصولا تفاوت زیادی میان جماد و
نبات و جانور و انسان وجود ندارد.
·
این خود ماده لایزال است که مرتب توسعه
می یابد و فرم عوض می کند.
·
زندگی نتیجه تشکیل ساختار معینی از
اتم ها ست.
·
اگر پروتئین های معینی را به هم
پیوند دهیم، شاهد راه رفتن آنها خواهیم بود.
·
خدائی وجود ندارد تا حیات را هدیه
کسی کند و بعد بازپس ستاند.
سالها
ما آدمک ها بندگان تو
با
هزاران نغمه ی ساز تو رقصیدیم
عاقبت
هم ز آتش خشم تو می سوزیم
معنی
عدل تو را هم خوب فهمیدیم
·
معنی تحت اللفظی:
·
ما آدم های حقیر به عنوان برده تو
با هر نغمه به سازت رقصیده ایم.
·
سرانجام در آتش دوزخ تو می سوزیم.
·
معنی عدل تو هم همین است.
·
فروغ خرافات مذهبی را به سکه نقد خریده است و فکر می کند که واقعا
بهشت و دوزخی در کار است.
·
بعدها خواهد فهمید که روح مستقل از
ماده وجود ندارد تا به دوزخ و یا به بهشت رود.
·
فروغ در این دو بیت خدا را به
رگبار طنز می بندد و ادعای عدالت الهی را به سخره می گیرد.
·
برای اینکه عدل الهی به همه چیز
شبیه است، مگر به عدل.
تا
تو را ما تیره روزان دادگر خوانیم
چهر
خود را در حریر مهر پوشاندی
از
بهشتی ساختی افسانه ای مرموز
نسیه
دادی، نقد عمر از خلق بستاندی
·
معنی تحت اللفظی:
·
برای اینکه ما صفت عادل به تو
بدهیم، خود را مهربان جا زدی.
·
افسانه ای از بهشت ساختی و با وعده
های نسیه، نقد زندگی ما را از ما گرفتی.
·
خرد اندیشنده از فروغ جوان آرام و
قرار سلب کرده است.
·
او نمی خواهد که از لذت نقد زندگی
به بهانه وعده نسیه بهشت صرفنظر کند.
·
به همین دلیل لب به اعتراض گشوده
است.
گرم
از هستی، ز هستی ها حذر کردند
سال
ها رخساره بر سجاده ساییدند
از
تو نامی بر لب و در عالم رؤیا
جامی
از می چهره ای ز آن حوریان دیدند
·
معنی تحت اللفظی:
·
مردم گرم از زندگی بر زندگی چشم
پوشی کردند و سال های سال پیشانی بر مهر ساییدند.
·
نام تو را بر لب آوردند و در عالم
آرزو به میخواری و عیاشی با حوریان بهشتی پرداختند.
·
فروغ در این دو بیت از تراژدی
مذهبی جماعت پرده برمی دارد.
·
مذهب واقعا هم زندگی را به کام
مردم زهر هلاهل می کند.
·
مذهب به مثابه شعور جامعه برده
داری، انعکاس مناسبات اجتماعی درد انگیز فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برده داری
است.
·
طبقه حاکمه برده دار اگر جسم برده
ها را به غل و زنجیر می کشد و به شلاق و تازیانه می بندد.
·
مذهب به مثابه ایده ئولوژی آن،
روان و روح برده ها را عذاب می دهد.
·
حتی در دوره هائی که نظام برده
داری از بین رفته است.
هم
شکستی ساغر امروزهاشان را
هم
به فرداهای شان با کینه خندیدی
گور
خود گشتند و ای باران رحمت ها
قرن
ها بگذشت و بر آنها نباریدی
·
معنی تحت اللفظی:
·
هم ساغر امروزی مردم را شکستی و هم
به فردای شان زهرخند زدی.
·
ای باران رحمت ها، مردم قرن ها گور
خود گشتند و تو بر آنها نباریدی.
·
فروغ جوان اکنون خطه فردی و شخصی
خاص خود را ترک می گوید و به نیابت از سوی خلق دردمند، خدا را مورد انتقاد انقلابی
و منطقی قرار می دهد.
·
این جنبه فروغ جنبه ای مدرن و نوین
است.
·
به همین دلایل است که سیاوش کسرائی
از او به عنوان «سرخ ترین سرخگل» نام می برد.
از
چه می گویی حرام است این می گلگون؟
در
بهشتت جوی ها از می روان باشد
هدیه
پرهیزکاران عاقبت آنجا
حوری
ای از حوریان آسمان باشد
·
معنی تحت اللفظی:
·
به چه دلیل ادعا می کنی که می
گلگون حرام است، در حالیکه در بهشتت شطی از شراب روان است؟
·
برای چه وعده حوری آسمانی به
پارسایان می دهی؟
·
فروغ جوان در این دو بیت از تناقض بنیادی
تئولوژی (فقه) پرده برمی دارد.
·
چون چیز واحدی مثلا می و یا سکس
نمی تواند در آن واحد هم حرام باشد و هم حلال.
·
نبوغ فکری فروغ جوان واقعا حیرت
انگیز و ضمنا ستایش انگیز است.
می
فریبی هر نفس ما را به افسونی
می
کشانی هر زمان ما را به دریایی
در
سیاهی های این زندان می افروزی
گاه
از باغ بهشتت شمع رؤیایی
·
معنی تحت اللفظی:
·
کسب و کار تو عوامفریبی است:
·
گاهی ما را به دریائی می کشانی و
گه به رؤیائی از باغ بهشتت.
·
این نظر فروغ معنائی جز رو کردن
دست تئولوژی ندارد.
·
فروغ همان سنت روشنگری اروپا را در
ایام نوجوانی خود نمایندگی می کند.
·
یاد خروشانش به یاد باد.
ما
اگر در این جهان بی در و پیکر
خویش
را در ساغری سوزان رها کردیم
بار
الها باز هم دست تو در کار است
از
چه می گویی، که کاری ناروا کردیم؟
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر ما در این جهان بی در و پیکر
خطائی مرتکب می شویم، باز هم مقصر توئی.
·
چون بدون اراده تو آب هم از آب
تکان نمی خورد.
·
پس به چه دلیل ادعا می کنی که ما
مرتکب گناه شده ایم؟
·
فروغ در این دو بیت تناقض بنیادی
تئولوژی را برملا می سازد:
·
فروغ جزم «مشیت الهی» را برملا و
رسوا می سازد که بنا بر آن بدون اراده الهی حتی آب از آب تکان نمی خورد.
·
در این صورت، هم مقصر و گناهکار
قلمداد کردن انسان ها غیر منطقی خواهد بود و هم خرافه بازجوئی و مکافات و مجازات و
پاداش و غیره بی اساس و بی پایه.
·
چون هم بدکار به خواست خدا مرتکب
کار بد می شود و هم نیکوکار به اراده و خواست او بانی خیر می گردد.
·
عظمت بینشی فروغ همین جور جاها
آشکار می گردد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر