• من به چه دلهره از باغچه همسايه، سيب را دزديدم
• باغبان از پي من، تند دويد
• سيب را دست تو ديد
• غضب آلود به من كرد نگاه
• سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
• و تو رفتي و هنوز،
• سال ها ست كه در گوش من آرام آرام
• خش خش گام تو تكرار كنان ، مي دهد آزارم
• و من انديشه كنان، غرق در اين پندارم
• كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت؟
فروغ فرخزاد
• من به تو خنديدم
• چون كه مي دانستم
• تو به چه دلهره از باغچه همسايه، سيب را دزديدي
• پدرم از پي تو تند دويد
• و نمي دانستي، باغبان باغچه همسايه
• پدر پير من است
• من به تو خنديدم
• تا كه با خنده خود، پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
• بغض چشمان تو ليك
• لرزه انداخت به دستان من و
• سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
• دل من گفت: برو
• چون نمي خواست به خاطر بسپارد
• گريه تلخ تو را
• و من رفتم و هنوز
• سال ها ست كه در ذهن من آرام آرام
• حيرت و بغض تو تكرار كنان
• مي دهد آزارم
• و من انديشه كنان، غرق در اين پندارم
• كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت
جواد نوروزی
• دخترک خندید و• پسرک ماتش برد!
• که به چه دلهره از باغچه همسایه، سیب را دزدیده
• باغبان از پی او تند دوید
• به خیالش می خواست،
• حرمت باغچه و دختر کمسالش را
• از پسر پس گیرد!
• غضب آلود به او غیظی کرد!
• این وسط من بودم،
• سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
• من که پیغمبر عشقی معصوم،
• بین دستان پر از دلهره یک عاشق
• و لب و دندان ِ
• تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
• و به خاک افتادم
• چون رسولی ناکام !
• هر دو را بغض ربود
• دخترک رفت، ولی زیر لب این را می گفت:
• " او یقیناً پی معشوق خودش می آید!"
• پسرک ماند، ولی روی لبش زمزمه بود:
• " مطمئناً که پشیمان شده، بر می گردد!"
• سال ها ست که پوسیده ام آرام آرام!
• عشق، قربانی مظلوم غرور است هنوز!
• جسم من تجزیه شد، ساده ولی ذرّاتم،
• همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
• این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت!
مسعود قلیمرادی
• او به تو خندید و نمی دانستی• این که او می داند
• تو به چه دلهره از باغچه همسایه، سیب را دزدیدی
• از پی ات تند دویدم
• سیب را دست دخترک خود من دیدم
• غضبآلود نگاهت کردم
• بر دلت بغض دوید
• بغض چشمت را دید
• دل دستش لرزید
• سیب دندان زده از دست دل افتاد به خاک
• و در آن دم دیدم
• آنچه تو دزدیدی، سیب نبود:
• دل دردانه ی من بود که افتاد به خاک
• ناگهان رفت و هنوز
• سال ها ست که در چشم من آرام آرام
• هجر تلخ دل و دلدار، تکرار کنان
• می دهد آزارم
• چهرهء غمزدهء دخترکم هر دم
• می دهد دشنامم
• کاش آن روز در آن باغ نبودم هرگز
• و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
• که خدای عالم
• زچه رو در همه باغچه ها سیب نکاشت؟
پایان
ویرایش از دایرةالمعارف روشنگری
ویرایش از دایرةالمعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر