۱۳۹۰ بهمن ۲۶, چهارشنبه

آموزش متد علمی تحلیل در مکتب سیاوش کسرائی (18)

منی که همه دارائی اش چراغی و پنجره ای و دلی و خیال عشق تلخی است!

بیژن کبیری
سرهنگ ارتش ایران و فاتح عملیات جنوب و شکستن محاصره آبادان در جنگ ایران و عراق

فرمانده یگان های کماندویی ویژه (کلاه سبزها)
سرهنگ کبیری عضو حزب توده ایران بود که در جریان انقلاب ایران، پادگان کلاه سبزها را به انقلابیون تحویل داده بود.
سرهنگ بیژن کبیری در سال ۱۳۶۲/۱۲/۸ به همراه دیگر نظامیان عضو حزب توده ایران اعدام شد.
نقل از ویکی پیدیا

تحلیل واره ای از گاف سنگزاد

تز یازدهم
من
من بیدار، من مراقب و من بشارت دهنده که می گوید:
از شب تنها دمی باقی است!
من حوصله مندی که به ناشکیبائی می رود
و یا در شکیبی دردناک هنوز پای می فشرد،
منی که چراغ از این پیش روشنش رو به خاموشی است،
منی که عشقش به باد رفته
و باز در سایه روشن شعر ـ بی آنکه چهره بنماید ـ آوا برمی آورد،
همچون مسافر شبگبر
یا پرنده غریب جنگل های کنار ساحل
منی که همه دارائی اش چراغی و پنجره ای و دلی و خیال عشق تلخی است
و پیش از اطلاع از ثروت او، با سرشت او ست که آشنا می شویم:
یک شاعر.
منی که گرهگاه اصلی همه وقایع و مناظر شعر است.
منی که چیزی برای خود نمی خواهد، اما حضورش علامتی و اشاره ای است که دیگری یا دیگران را بیابیم، سنگی در کنار راه.
من درون شعر نیمه جانی است که به هر دو معنا هنوز جان می دهد.

• سیاوش اکنون به توضیح مفهوم «من» در شعر شبتاب نیما می پردازد.

شبتاب

• به مانند دل من، که هنوز از حوصله و ز صبر من باقی است در او
• به مانند خیال عشق تلخ من، که می خواند
• و مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من

• نگاه چشم سوزانش ـ امید انگیز ـ با من
• در این تاریکمنزل می زند سوسو.

• ما باید این توضیح سیاوش را نیز جزء به جزء مورد تأمل قرار دهیم:

حکم اول
من بیدار، من مراقب و من بشارت دهنده

• سیاوش برای من نیما سه صفت زیر را نسبت می دهد:

1
من بیدار

• صفت بیدار را سیاوش از محتوای شعر شبتاب بدر می کشد.
• چون تنها کسی می تواند در دل شب از حول و حوش خویش گزارش دهد، که بیدار باشد.

• سیاوش البته با مفهوم «من بیدار» به مرزبندی میان نیما و بقیه شعرا مبادرت می ورزد.

• گله پرشمار شعرای ایران از پیر و جوان اکثرا نه بیدار، بلکه خرفت و خواب آلود بوده اند و سیاوش به این حقیقت امر بخوبی وقوف داشته است.
• به همین دلیل است که به مرزبندی نیما با مابقی مبادرت می ورزد تا در تکدانه جامعه خویش را برجسته کند و به مثابه الگو و سرمشق نشان همگان دهد.

• نیما بی همتا بوده است و تا دیرباز بی همتا خواهد ماند.


2
من مراقب

• صفت مراقب نیز از محتوای شعر استباط شده است.

• من نیما اما از چه چیزی مراقبت به عمل می آورد؟

• از روشن ماندن چراغ خویش بر لب پنجره؟
• از حفظ پیوند با رهروان شب ستیز شب رو؟
• از تداوم تلاش و تقلا برای رهائی؟
3
من بشارت دهنده

• بشارت یعنی مژده، خبر خوش!
• از این شعر نیما بدشواری می توان بشارت را استخراج کرد و دشوارتر از آن، بشارت دهنده را.

• شاید منظور سیاوش این باشد که نیما بطور غیرمستقیم از زبان چراغ سوسو زن بر لب پنجره بشارت و امید می دهد و گرنه کلام نیما در این شعر، به اندوه سرشته است:
• دلش تقریبا از صبر و حوصله خالی است، عشقش تلخ است و چراغش از روغن تقریبا تهی است و به سوسو افتاده و هردم می تواند خاموش شود.

• تنها چیز بشارت دهنده، نگاه چشم سوزان چراغ است که در تاریکمنزل ـ امید انگیز ـ سوسو می زند.


حکم دوم
من می گوید که از شب تنها دمی باقی است!

• حق در این مورد با سیاوش است:
• شعر شبتاب با این حکم امیدانگیز شروع می شود.
• دم اما می تواند قرن ها باشد.
• تاریخ، پیر صبور و بردباری است.

حکم سوم
من حوصله مندی که به ناشکیبائی می رودو

• حق با سیاوش است:
• «به مانند دل من، که هنوز از حوصله و ز صبر من باقی است در او»

• اما چرا من نیما ناشکیبا ست؟

• ما با پدیده ناشکیبائی پس از شکست سوسیالیسم مواجه گشته ایم.
• بندرت می توان همرزم و همراهی مؤمن در نبرد بر ضد سیاهی پیدا کرد.
• همه از دم زیر و رو شده اند.
• به قول شاعری در شعری، همه چیز وارونه نشان داده می شود:
• همه خون های ارجمند بر باد رفته انگار برای هیچ بوده اند.

• باور کردنی نیست، ولی حقیقت دارد:
• ناشکیبائی، خیلی ها را به ابلیسگرائی سوق داده است، خیلی ها را به یأس سرائی و یاوه بافی.

• علت اصلی ناشکیبایی ـ به احتمال قوی ـ فقر فلسفه است، فقر جهان بینی است، خالی بودن کله از تئوری رهائی بخش است!

حکم چهارم
و یا در شکیبی دردناک هنوز پای می فشرد.

• من نیما از دید سیاوش دچار نوسان است:
• گه ناشکیبا ست و گه صبور و شکیبمند!

• این تزلزل و تردید نیز ـ به احتمال قوی ـ علت معرفتی ـ نظری دارد.

• و گرنه در اروپا پس از سقوط سوسیالیسم، بشریت شاهد خروج دلاورانی نستوه گشت که در هلهله گوشخراش جشن و پایکوبی ابلیس، گام به عرصه نهادند و به دفاع از امر رهائی سینه سپر کردند!


• نه باور کردنی بودند و نه فراموش کردنی اند، فیلسوفانی از تبار هگل و مارکس و انگلس و لنین با شکیبی در زره خلل ناپذیر خرد گام به صحنه نهادند.


• لحظات شکست نیز چه بسا به همراه اندوه و اشک، شکوه و جلال بی بدیل خاصی را متجلی می سازد.

حکم ششم
منی که چراغ از این پیش روشنش رو به خاموشی است.

• سیاوش در این حکم از دشورای نبرد با شب خبر می دهد:
• نبرد بر ضد شب، چراغ من نیما را از توش و توان انداخته است.

• نبرد طرفداران نور بر ضد ظلمت به علل اوبژکتیف و سوبژکتیف، نبردی نابرابر و دشوار بوده است.

• از این رو ست که با کمبود روغن برای چراغ روبرو شده اند.
• دنیائی حرف در این حکم سیاوش است که احتیاج به تحلیل مشخص دارد.

حکم هفتم
منی که عشقش به باد رفته

• این حکم نیز از خسارات سنگین نبرد بر ضد شب پرده برمی دارد:
• از بر باد رفتن عشق طرفداران نور!

• این حقیقت امر تکاندهنده ای است، هم در عرصه ملی و هم در عرصه بین المللی.

حکم هشتم
و باز در سایه روشن شعر ـ بی آنکه چهره بنماید ـ آوا برمی آورد.

• سیاوش در این حکم، از جانسختی و سماجت من نیما پرده برمی دارد، از ادامه نبرد بر ضد شب در خفا!
• از ادامه مبارزه به شکل مخفی و زیر زمینی!
• حضور مؤثر، ولی بی نام و بی نشان در میدان های پیکار اجتماعی!

حکم نهم
همچون مسافر شبگبر

• سیاوش در همین مفهوم نیز به مبارزه مخفی و زیر زمینی در شرایط اختناق اشاره دارد.

حکم دهم
یا همچون پرنده غریب جنگل های کنار ساحل

• منظور سیاوش به احتمال زیاد، تنهائی و بیکسی تحمیلی به من نیما ست.

حکم یازدهم
منی که همه دارائی اش چراغی و پنجره ای و دلی و خیال عشق تلخی است

• سیاوش در این حکم، از حقیقت امر دیگری پرده برمی دارد:
• از دار و ندار من نیما به مثابه شاعر و در واقع از دار و ندار پاسداران بی توقع نور!

• سیاوش از سوئی دیالک تیک ثروت مادی و ثروت معنوی را به شکل دیالک تیک چراغ و پنجره و دل و خیال عشق تلخ بسط و تعمیم می دهد و از سوی دیگر دیالک تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تیک چراغ و پنجره و دل و عشق و شب ستیزی.

• من نیما تمامت دار و ندار مادی و معنوی خود را به وسیله ای برای ستیز بر ضد ظلمت بدل کرده است:

• این به معنی وقف مطلق خویش به امر رهائی است!

• چنین پدیده هائی بندرت در سطح جهان ـ حتی ـ به چشم می خورند.


• ملت ایران اگر نان ندارد، بخورد، در عوض آن، صف طویلی از پهلوانان اساطیری بی نظیر و بی همتا دارد:

• پهلوانان عاشق رهائی از سر تا پا!

• سنتی دیرنده که اندیشیدن حتی بدان، تار و پود روان آدمی را از ریشه به آتش می کشد!


• وصیت نامه های پهلوانان رهائی از سرهنگ کبیری تا سرداران فروتن دیگر، در آستانه اعدام بر صحت بی چون و چرای همین گزارش سیاوش دلالت دارند:
• چراغی، پنجره ای ـ دلی و خیال عشق تلخی!

• همین و بس!


• بشردوستان ژنده پوش از سر تا پا!

• دلاورانی نیمه خدا ـ نیمه انسان!
• از جنس پرومته ـ آورنده آتش ـ آموزنده دانش ـ معالج امراض و مقهور قهر خدایان ستمگر ـ مسمارکوب صخره ها ـ با سینه ای فراخگشوده به مثابه طعمه پرندگان سینه در و جگرخوار!

حکم دوازدهم
و پیش از اطلاع از ثروت او، با سرشت او ست که آشنا می شویم:
یک شاعر.

• می توان گفت که سیاوش در این حکم، دیالک تیک ریاضت را به شکل دیالک تیک ثروت و سرشت بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن سرشت می داند:
• ثروت مادی و معنوی متشکل از چراغ و اتاق و پنجره و دل و خیال!

• حداقلی برای زیست موقوف به نبرد بخاطر پیروزی نور!

حکم سیزدهم
منی که گرهگاه اصلی همه وقایع و مناظر شعر است.

• من نیما سوبژکت تاریخ است!
• من نیما فرمانده نبرد نور بر ضد ظلمت است!
• من نیما روح خودآگاه خادم خلق است و لذا در گرهگاه همه وقایع و مناظر شعر حضور دارد!
• شاعر و مبارز همزمان است!
• دیالک تیک آگاهی و احساس و عاطفه و عمل است!
• پیشاهنگ به معنی حقیقی کلمه است!

حکم چهاردهم
منی که چیزی برای خود نمی خواهد، اما حضورش علامتی و اشاره ای است که دیگری یا دیگران را بیابیم، سنگی در کنار راه.

• حدس ما درست بود:
• من نیما دیالک تیک ریاضت است:

• من نیما به قول سیاوش، سنگی در کناره راه است و فونکسیون نشانه را دارد، فونکسیون رهنما را.


• سیاوش در این حکم، از من نیما به من خویشتن خویش پل زده است:

• به من شاعر طراز نوین که خود نماینده تام و تمام و بی بدیل آن ست!

• این حکم سیاوش از فروتنی پرولتری لبریز است!


• سیاوش درو اقع و بی کمترین تردیدی، سزاوارترین رهبر پرولتاریای ایران بوده است و جایش به احتمال قوی تا دیرباز خالی خواهد ماند!

من نیما در هر صورت سردار بی توقع بی نام و بی نشان و بی همه چیز است!
پرولتر به معنی حقیقی کلمه است!
مرتاضی رزمنده است، نه گوشه گیر و عزلت گزین و در خود فروشونده!
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر