۱۳۹۰ بهمن ۲۷, پنجشنبه

سیری در تفکرات آقای بهرام خراسانی (3)

بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان به زشتی برد
بهرام خراسانی
تحلیلی شتابزده از میم نون

6
(مارکسیسم) یکی از متدولوژی ‌هایی (است) که برای این کار وجود دارد، بی‌آنکه بخواهد جایگزین همه آنها شود.

• مارکسیسم در قاموس آقای خراسانی یکی از متدئولوژی ها ست، بی آنکه بخواهد جایگزین همه آنها شود.

• به این فرمولبندی عالم الدهر خراسان باید اندکی دقت کرد:
• حتی مارکسیسم ایدئولوژی زدائی شده و تا حد متدئولوژی تقلیل یافته، در قاموس ایشان، به چیزی بی بو و بی خاصیت استحاله می یابد.

• مارکسیسمی که ذره ذره وجودش از انرژی انتقاد لبریز است، مثل بچه با تربیتی سرش را پائین می اندازد و در جوار متدئولوژی های ارسطو، فرانسیس بیکن، دکارت، لایب نیتس و غیره به همزیستی مسالمت آمیز ادامه می دهد.


• مارکسیسم ـ به مثابه متدئولوژی ـ حوصله نفی متدئولوژی های پیشین و جایگزین شدن آنها را ندارد.


• عجب مارکسیسم اهلی و رام و سر به راهی است!

• عجب مارکسیسمی که کوچکترین شباهتی به مارکسیسم مارکس و انگلس و لنین ندارد!
• شاید با شنیدن اوصاف همین مارکسیسم بود که مارکس گفت:
• «من هرگز مارکسیست نبوده ام!»

• چنین مارکسیسمی جان می دهد برای تدریس در حوزه های علمیه و دانشگاه های بزرگ جهان از کهریزک و اوین تا تهران و ورامین و کاشان!

7
من نیز همچون بسیاری از ایرانیان ۷۰ سال گذشته ایران، الفبای مارکسیزم را از منابع تئوریک حزب توده آموخته ‌ام.

• حزب توده و یا حزب توده ایران؟
• وای اگر توده ای های شسته روفته بشنوند!

• آقای خراسانی هرچه در خشاب داشته، شلیک کرده و اکنون گرد و خاک بی محتوا و بی معنا بر پا می دارند:
• دیگر از رویزیونیسم، نواندیشی، ایدئولوژی زدائی و متدئولوژی ستائی مارکسیسم خبری نیست.

• اکنون عالم الدهر خراسان کراوات از گردن گشوده و به معرکه گیری آغاز کرده است.

• اکنون هدف، خام و خر کردن به اصطلاح «توده ای ها» ست که به همه چیز به غیر از توده ای شبیه اند!
• اکنون دیگر از ناسازگاری با حزب توده خبری نیست، همه چیز ظاهرا بر وفق مراد است.


• زهر ایدئولوژیکی دیری است که در اندام بیمار بکار است و فقط باید به نوازش بیمار همت گماشت تا آرام گیرد و ذره ذره قبض روح شود.


• آقای خراسانی الفبای مارکسیسم را مثل بسیاری از ایرانیان از منابع تئوریک حزب توده آموخته اند.
• اکنون این سؤال پیش می آید که اگر الفبای مارکسیسم را از منابع تئوریک حزب توده آموخته اند، نوآوری های رویزونیستی و اوپورتونیستی را از کجا آموخته اند.
• در منابع تئوریک کذائی حزب توده نه از ایدئولوژی زدائی و «بایدها و نبایدها» زدائی مارکسیسم خبری بوده و نه از تقلیل مارکسیسم تا درجه متدئولوژی.

8
اما این الفبا را بسیاری از ما در آن مدرسه و یا از دانش آموختگان سرکش آن فراگرفته ‌ایم.
گیرم معلم من، بد خط بوده و سوادش بیش از ۶ کلاس نبوده است.

• الفبای مارکسیسم را آقای خراسانی از معلمی آموخته اند که سوادش 6 کلاس بیشتر نبوده و یا بمراتب بدتر از آن، از دانش آموختگان سرکش معلم 6 کلاسه.
• البته معلم ایشان علاوه بر 6 کلاسه بودن، بد خط هم بوده است.

• آقای خراسانی که حتما با این مزه پرانی ها قصد خام و خر کردن «توده ای های ششکلاسه بدخط» را در دل نمی پروند.
• کسی که با سنگ بزرگ نواندیشی در مارکسیسم در دست، با هن و هن تمام وارد صحنه شده بود، اکنون به خام و خر کردن «توده ای های بی سر و بی سردار» شروع می کند و مرحبا و هورا درو می کند.

9
حتی دانشمندترین انسان ‌های امروزی نیز در زندگی خود روزی را پشت سر گذاشته ‌اند که "نخستین روز درس" آنها بوده و "به به چه روز خوشی" بوده است.

• هنوز هیچی نشده، دفاع از احسان طبری و حزب توده جای خود را به وراجی و چرندبافی می دهد.

• آدم از خود می پرسد که آقای خراسانی به عمد، کسی از جنس فرج سرکوهی را گیر آورده و بر سرش آوار شده و یا تصادفی در کار بوده است؟


• آیا دیواری کوتاهتر از دیوار فرج سرکوهی در دیدرس نبوده که آقای خراسانی به بالا رفتن از آن کمر بسته اند؟


• چرا فرج سرکوهی و مثلا نه محمدرضا شالگونی و یا مشد اسد سیف؟


• فرج سرکوهی اصلا نمی داند که مارکسیسم چیست.
• فرج سرکوهی گرامریست است، دستور زبانیست است.
• فرج سرکوهی آدم ها را و گرایش ها را بنا بر افعال جملات شان تجزیه و تحلیل می کند.
• او متخصص ماضی و مضارع و مستقبل و التزامی و غیره است.

10
من نمی‌دانم آقای سرکوهی هم متن درسی دوران دبستان خود را با این عنوان به یاد می‌آورند یا نه، اما من آن را به یاد دارم.

• آقای خراسانی قصد بحث با آقای سرکوهی دارند و یا قصد شوخی و تفنن دارند و می خواهند که سر به سر ایشان بگذارند؟

11
من نمی‌دانم جناب سرکوهی از روز نخست زندگی سیاسی خود کتابخوان بوده ‌اند یا اسلحه پرست، اما نیک می‌دانم که نویسندگان آن "دو جزوه نازک"، پیش از آنکه راه رهایی را در آن دو جزوه بیابند هم با "کتاب‌های قطور طبری" آشنا بوده اند، و هم به چنین کتاب‌هایی و اساساً کتابخوانی ارج می‌گذاشته‌اند.

• دست آقای خراسانی رفته رفته بیشتر رو می شود و از ششکلاسه بودن شان پرده برمی افتد:
• ایشان ظاهرا نه جزوات پویان و احمدزاده را خوانده اند و نه کتاب واره های طبری را دیده اند، خواندنش پیشکش.
• و گرنه ادعا نمی کردند که آنها «پیش از آنکه راه رهایی را در آن دو جزوه بیابند (؟) هم با "کتاب‌های قطور طبری" آشنا بوده اند و هم به چنین کتاب‌هایی و اساساً کتابخوانی ارج می‌گذاشته‌اند.»

1
• اولا لطف کنید و کتاب های قطور طبری را نام برید؟
2

• ثانیا پویان و احمد زاده راه رهایی را نه در جزوه، بلکه در مبارزه مسلحانه کذائی یافته اند.

3

• ثالثا جماعت چریک با ادبیات حزب توده همانقدر آشنا بوده اند که خود شما آشنا هستید.

4

• رابعا هشتاد درصد یاوه های کودکستانی پویان و احمدزاده بر ضد حزب توده بوده است.
• حتی پس از ترور هر پاسبانی نیز مرگ بر حزب توده یادشان نمی رفت.
• برای اینکه از بابا و مامان فئودال و تاجر خویش جز کینه و نفرت به بی همه چیزان و در رأس آنها حزب توده نیاموخته بودند.

5

• خامسا پویان و احمد زاده مخالف سرسخت آموزش تئوری و نتیجتا مخالف کتابخوانی بطور کلی بوده اند.

6

• سادسا سطح بسیار نازل سواد حضرات از انشای همین دو جزوه نعره می کشد.

12
تازه، هنوز هم به روشنی آشکار نیست که تأثیر تاریخی و اجتماعی "آن کتاب‌های قطور" و یا دیگر کتاب‌های قطور بیشتر بوده، یا آن دو جزوه نازک و حمله به یک پاسگاه پلیس یا ژاندارمری.

• وقتی کسی اندیشیدن بلد نباشد، چاره ای جز گریز زدن به صحرای کربلا نمی یابد.
• لطف کنید و بفرمایید که قبل از همه خودتان از کتب قطور طبری چه آموخته اید، بعد در زمینه تأثیر تاریخی و اجتماعی کذائی آنها داد سخن سر دهید.

13
در آن هنگام که افرادی در سن و سال آن زمان ما، از تاریکی شب می ‌ترسیدند و تنها در پناه پدر یا مادر خود برای ساده ترین کارها از بستر دور می‌شدند، کسانی چون احسان طبری، کیانوری و دیگر اعضای حزب توده ایران، آگاهی و دلیری را به نخبگان و روشنفکران بعدی جامعه ایران می‌آموختند.

• آقای خراسانی مبلغ زبردستی اند:
• برای کشف زهر مهلک پنهان در دفاعیه ایشان از احسان طبری و حزب توده باید به فرمولبندی مواعظ شان دقیق شد و مفاهیم ایشان را زیر ذره بین تحلیل نهاد:

کسانی چون احسان طبری، کیانوری و دیگر اعضای حزب توده ایران، آگاهی و دلیری را به نخبگان و روشنفکران بعدی جامعه ایران می‌آموختند.

1

• این حکم ـ بظاهر ـ در دفاع از حزب توده، طبری، کیانوری و غیره صادر می شود، ولی در باطن، به قصد فرستادن توده ای های بی سر و سردار به دنبال نخود سیاه.

2

• آقای خراسانی با معصومیت تمام، مثل ایدئولوگ های چیره دست امپریالیسم و فاشیسم، تئوری نخبگان را در کپسولی شیرین به دهن توده ای ها می نهد و لیوانی آب خنک به دست شان می دهد.

• مراجعه کنید به تئوری نخبگان، تنددباد انتقادی آقای عاطف راد در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• رهبری حزب توده به آموزش آگاهی و دلیری می پردازد، اما نه به طبقه کارگر و دهقان و پیشه ور، بلکه به نخبگان و روشنفکران بعدی جامعه ایران.

• در مفهوم «نخبگان و روشنفکران بعدی» اشاره ای موذیانه به ماهیت طبقاتی رهبری حزب توده، بطرز مستوری بسته بندی شده است:

• این بدان معنی است که رهبری حزب توده مشتی نخبه و روشنفکر بوده اند و در پی پرورش نخبگان و روشنفکران بعدی جامعه ایران.
• وای اگر روزبه و آصف و صابر و وارطان و غیره می شنیدند.

• عوامفریبی هزاران فرم دارد.

• این یکی از مستورترین و در عین حال، مؤثرترین فرم های ان است!
• گفتن همه چیز است، بدون گفتن چیزی.
3

• جالب اما مفهوم «دلیری» است که بلافاصله بعد از آگاهی بر زبان می آید.
• من تا کنون نمی دانستم که دلیری را هم می توان آموزش داد!
• ای کاش عالم خراسان شیوه آموزش دلیری را هم یادآور می شدند.

4

• اما در مفهوم «دلیری» زهر ایدئولوژیکی دیگر آقای خراسانی بسته بندی شده است:
• ظاهرا در قاموس ایشان، حق با کسی است که دل شیر دارد و سری بی ترس!
• جهان بینی لازم نیست، فقط باید سر نترس داشت!
5
• اما در زمینه آموزش آگاهی به این و آن!
• اگر طبری متونی را ازبر بود و چه بسا مثل ضبط صوت تحویل این و آن می داد، کیانوری در این زمینه ادعائی نداشت.
• کیانوری شاید یکی از بی سوادترین رهبران حزب توده بوده است.
• اشتباهات مهیب تحت رهبری ایشان، بیشک از فقر فلسفه ایشان و امثال ایشان سرچشمه می گیرد، از بیگانگی ایشان با تفکر مفهومی!

6
• اما آقای خراسانی از یک نظر حق دارند:
• توده ای ها بیشک پهلوان بوده اند.
• اندیشه مند و اندیشنده و آگاه اما نبوده اند.

• آقای خراسانی خود بهتر از هر کسی به این حقیقت امر واقف اند!
• کردوکار هرکس آئینه نظرات و نیات او ست!
• کسی به فکر فریب خردمندان نمی افتد!

14
در سال‌هایی که آقای سرکوهی و دیگران برای از سر گذراندن دوران محکومیت خود وارد زندان‌ها می‌شدند، این حضور افسران زندانی شده حزب توده ایران، و سرود "وارتان سخن بگو" بود که بر شجاعت این تازه واردان به زندان می‌افزود.

• مفاهیم این حکم آقای خراسانی باید مورد تأمل قرار گیرند:

1

• مفهوم «وارتان سخن بگو!» نشانگر آن است که آقای خراسانی از شعر شاملو درک بکلی وارونه ای دارند:
• هنر وارطان نه سخن گفتن، بلکه سکوت بوده است.

• عنوان شعر نیز نه «وراطان سخن بگو!»، بلکه «وارطان و یا نازلی سخن نگفت!» بوده است.

• اگر وارطان سخن می گفت و سکوت را می شکست، کشته نمی شد.

2

• شعر یاد شده نیز هرگز سرود نبوده است تا به فرج سرکوهی دل و جرئت و شجاعت بدهد!

3

• حضور افسران حزب توده نیز نه منبع انرژی و نیرو برای فرج سرکوهی و سرکوهی های دیگر، بلکه موی دماغ بوده است.
• افسران حزب توده در زندان برای سرکوهی ها منبع الهام نبوده اند و نمی توانستند باشند.
• افسران حزب توده ممنونتر می شدند، اگر سرکوهی ها به تحقیر و توهین علنی شان مبادرت نمی ورزیدند.

معلوم نیست که آقای خراسانی چه توده ای بوده اند که از جو ضد توده ای مسموم درون و برون زندان بی خبر مانده اند؟
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر