۱۳۹۰ بهمن ۲۹, شنبه

تمرین تفکر مفهومی (33)

شین میم شین

حافظ
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نـمرده بـه فـتوای مـن نـماز کـنید!

• معنی این بیت حافظ عبارت از این است که هر کس عاشق نیست، اگرچه بظاهر زنده است، ولی در واقع مرده است.

• از همین استدلال حافظ می توان به اهمیت تئوری عشق در قاموس او پی برد.
• عشق برای ایدئولوگ نظام بنده داری ـ فئودالی یکی از ستون های ایدئولوژیکی صرفنظرناپذیر است.

• بدون تحریف دیالک تیک عشق دفاع از خشن ترین و بی رحم ترین فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی واپسین امکان ناپذیر است.

حافظ
بر در میخانه عشق، ای ملک تسـبیح گوی
کاندر آن جا طینت آدم مخـمر می‌کـنـند.

• معنی این بیت حافظ نیز عبارت از این است که طینت آدم در میخانه مقدس عشق تخمیر می شود.

• طینت (ماهیت، نهاد، بنیاد، ذات و غیره) یکی از مقولات اساسی فلسفه سعدی و حافظ است.

• در جهان بینی سعدی و حافظ در روز الست، بفرمان خدا و به قلم قضا، بنیاد هر چیز از جماد تا انسان پیشاپیش تعیین شده است.
• بنظر آندو دوئالیسم بنیاد نیک و بنیاد بد نه در جامعه، بلکه در روز الست تشکیل یافته است:
• چیزها، پدیده ها و سیستم ها (جانوران و انسان ها) به نیک و بد جبلی و لدنی طبقه بندی شده اند و گذار در این دوئالیسم از یکی به دیگری فقط در شرایط استثنائی امکان پذیر است.

• این تئوری یکی از فاشیستی ترین و آنتی هومانیستی ترین و خردستیزترین تئوری های سعدی و حافظ است.


• طینت بنی بشر بنظر حافظ در میخانه عشق تشکیل می یابد، بسان شراب که در همانجا تخمیر می شود.
• احتمالا منظور حافظ این است که عشق یکی از خصوصیات ماهوی انسانی است.
• بدین طریق نباتات و حیوانات محروم از عشق فلمداد می شوند.

حافظ
فاش می‌گویم و از گفته خود دلـشادم
بـنده عشقـم و از هر دو جهان آزادم

• حافظ بر آن است که بندگی عشق به معنی آزادی از دنیا و عقبا ست.
• میخانه عشقی که ظاهرا محل تخمیر طینت انسانی بوده، عشقی که تعیین کننده طینت بنی بشر بوده، اکنون به برده دار بدل می شود تا رند شیراز بنده آن گردد و به برکت بندگی عشق برای دنیا و عقبا تره هم خرد نکند.

• اینجا هم اهمیت تئوری عشق بروشنی تمام عیان می گردد.

• عشق چندان مهم است که بندگی اش اکسیر رهائی از دو جهان است.

• اما آزادی از دو جهان به چه معنی است؟

• تحلیل یاوه های خردستیزان کار سهلی نیست.
• شاید منظور حافظ این باشد که بی خیال سعادت دنیوی و اخروی است و برایش فقط و فقط عشق مطرح است!

• اما این عشق چیست و نسبت به کیست؟

• عشق همیشه دیالک تیک عاشق و معشوق است.
• اگر حافظ عاشق بی غل و غش است، معشوق کدام است؟
• معشوق در فلسفه سعدی و حافظ بی نام می ماند.
• ما باید در روند تحلیل تئوری عشق آندو به کشف ماهیت معشوق نایل آییم.

حافظ
گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی است
اسیر عشق تو از هر دو عالم آزاد اسـت.

• در این بیت حافظ نیز، گدائی کوی یار مجهول الهویه از هشت خلد (1 - خلد . 2 - دارالسلام . 3 - دارالقرار . 4 - جنه عدن . 5 - جنه المأوی . 6 - جنه النعیم . 7 - علیین 8 - فردوس) مستغنی و بی نیاز است و اسیر عشقش از هر دو عالم آازد است.
• این بیت نیز بر اهمیت تئوری عشق در فلسفه حافظ دلالت دارد.

حافظ
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند
عشق است و داد اول بر نقد جان توان زد.
(دیوان حاافظ، چاپ هشتم، آذر 1352، انتشارات امیرکبیر ص 120)

• در این بیت نیز هر دو عالم فدای عشق می شود و ضمنا جانبازی درراه عشق تبلیغ و تقدیس می شود.

• تا چشم کار می کند از معشوق خبری نیست، ولی عشق به مهمترین ایدئال زندگی اعتلا می یابد.


حافظ
اگر چه مستی عشقـم خراب کرد، ولی
اساس هستی من ز آن خراب، آباد اسـت.
(دیوان حاافظ، چاپ هشتم، آذر 1352، انتشارات امیرکبیر ص 41)

• اگرچه مستی عشق به خرابی حال عاشق منجر شده، ولی باکی نیست.
• برای اینکه اساس هستی از خرابی عشق آباد است.

• اینجا نیز اهمیت بی چون و چرای عشق مطرح می شود:

• خرابی از عشق به مثابه آبادی اساس هستی تلقی می شود، بی آنکه اثبات شود.

این عشق کذائی اولا نسبت به کیست، ثانیا به چه دلیل باید خرابی از آن، به معنی آبادانی اساس و پایه هستی تلقی شود؟
ما در تمرین های بعدی به درک هرچه بیشتر تئوری عشق دست خواهیم یافت.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر