۱۳۹۰ اسفند ۵, جمعه

تمرین تفکر مفهومی (38)

شین میم شین

سعدی
( سعدی، گلستان، عبدالعظیم قریب، ص 158 ـ 160)
تا توانم، دلت به دست آرم
ور بیازاری ام، نیازارم

• سعدی در این حکم، از چند و چون تئوری عشق خود پرده برمی دارد:
• او فونکسیون عاشق و معشوق را پیشاپیش تعیین می کند:
• فونکسیون اول عاشق کذائی به دست آوردن دل دوست است!
• فونکسیون معشوق بطور بالقوه عاشق آزاری است.
• فونکسیون دوم عاشق، نشان ندادن واکنش نسبت به ستم از دست دوست است، تمکین به ستم از سوی دوست است!

• ما برای تمرین تفکر مفهومی بهتر است که این فونکسیون را مورد تحلیل قرار دهیم:

فونکسیون اول عاشق
فونکسیون اول عاشق کذائی به دست آوردن دل دوست است!

1

• وقتی کسی «به دست آوردن دل» کسی را به آماج خود بدل می کند، بطور اوتوماتیک، همه چیزهای دیگر، تحت الشعاع آن قرار می گیرند.
• در نتیجه، «به دست آوردن دل» به هدف الاهداف عاشق بدل می شود، همه چیز از خرد و کلان، از مادی و معنوی فدای «به دست آوردن دل» می گردد.

• در همین آماج استراتژیکی، پراگماتیسم سرسختی لانه دارد:

• هر چیز به نفع «به دست آوردن دل» باشد، درست و مشروع و مجاز خواهد بود.
• اینجا دیگر حقیقت، محلی از اعراب ندارد.
2

• از سوی دیگر در همین آماج استراتژیکی عاشق تحت عنوان «به دست آوردن دل»، نوعی خودستیزی بی بند و بار و بی حد و مرز برنامه ریزی شده است:
• کسی که هدف الاهدافش «به دست آوردن دل» کس دیگر باشد، به تحقیر مدام خویش تن در می دهد، چه از سوی معشوق کذائی و چه از سوی خویشتن خویش.

• چنین کسی روز به روز «فرو خواهد رفت»، بلحاظ جسمی و روحی تخریب خواهد شد، به موجودی حقیر و خوار و خفیف تنزل خواهد یافت، به تفاله ای از اشرف موجودات بدل خواهد شد که به هر دردی می خورد، مگر به درد خودرهانی و جامعه رهانی!


3

• علاوه بر این، در تز «به دست آوردن دل»، وابستگی مادی و معنوی به معشوق کذائی گنجانده شده است:
• عاشق کذائی برای رسیدن به هدف خویش حتی به سخن چینی، جاسوسی، خودفروشی،
همنوع آزاری و غیره تن در خواهد داد و به دست خود، خود را زنده بگور خواهد ساخت.

4

• در کپسول تز «به دست آوردن دل» معشوق، بطرز پوشیده و مستوری، تئوری تسلیم سعدی و حافظ گنجانده شده است:
• بدین طرق، هر ستمی از سوی «یار» کذائی توجیه می شود و نتیجتا از تئوری «عشق»، قید و بندی بر دست و پای توده های مولد و زحمتکش سر هم بندی می شود.

• فقط کافی است که مفهوم انتزاعی (مجرد) «دوست» را با خان و ارباب و شاه و ولیعهد و شهبانو و رهبر و ولی و غیره پر کنی!


• آنگاه مأمور عالیرتبه سازمان های امنیتی، شکنجه و آزار کودکی را که کتابی خوانده و یا رادیوئی شنیده، با عشق به شاه و
شیخ و رهبر و غیره نه تنها توجیه خواهد کرد، بلکه حتی در ملأ عام جار خواهد زد و بدان فخر خواهد کرد.

• وقتی ما تئوری عشق در قاموس سعدی و حافظ و غیره را یکی از گشتاورهای بسیار ارتجاعی ارزیابی می کنیم، منظورمان همین است.
• این نه عشق به معنی حقیقی کلمه، بلکه بردگی مادی و معنوی است، داروی مخدر مولتی فونکسیونال است، زهری با چندین عملکرد و تأثیر همزمان است.

سعدی
• گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت
• کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت؟

• اگر اجازه شرفیاب شدن به حضورت داده نشود، تا بر آستانه بندگی بمیرم، به کجا می توانم بروم؟

• تمیز تقاضای عاشقانه از التماس گدای حقیری در مقابل خان و سلطان و قلدری کار سهلی نیست!
• سعدی در این بیت با استفاده از مفاهیم رایج در دربار، بی پناهی خود را در صورت عدم اذن ورود و مرگ در پرستش «معشوق» به گوش دوست کذائی می رساند.

سعدی
• مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد
• که هجر و وصل تو دیدم، چه جای موت و اعادت؟

• حال که عاشق هجر و وصل دوست را دیده، دیگر مرگ و احیا و پرس و جوی روز قیامت برای چیست؟

• سعدی در این بیت دیالک تیک میراندن و زنده کردن را به شکل دیالک تیک هجر و وصل یار بسط و تعمیم می دهد.
• این نه لحن انسان خودمختار عزتمند، بلکه لحن گدای بی همه چیز است، که وصل و هجر بیگانه ای به نام دوست به معنی زندگی و مرگ او ست
• این وصف حال هیچ در دیالک تیک هیچ و همه چیز است.
• این تخریب داوطلبانه خویش به بهانه و یا در لفافه عشق است.

سعدی
• شنیدمت که نظر می کنی به حال ضعیفان
• تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت

• سنیده ام که به ضعفا نظر می افکنی.
• شنیدن این خبر همان و تب کردن و بیمار گشتن و نیازمند عیادت شدن همان!

• وقتی ما می گوییم که در تئوری عشق سعدی و حافظ دوست کذائی ایدئالیزه می شود و عاشق بسان غلام حلقه بگوشی، وابسته چشم و گوش بسته او می گردد، همین است.

• برای اینکه دوست کذائی بر عاشق نظری بافکند، عاشق کذائی خود را داوطلبانه بیمار می سازد.


• هدف الاهداف احوال پرسی دوست است و بس.

• عاشق سرتاپا تهی از شخصیت و منیت، استقلال و عزت است.

• این فضیلتی که سعدی در این بیت به معشوق نسبت می دهد، هسته واقعی دارد:
• این یکی از اداها و اطوارهای فرمال بزرگان کذائی برای عوامفریبی بوده و امروزه در مقیاس تمام ارضی انجام و تبلیغ می شود:
• شهبانوها، شاهزاده ها، هنرپیشه ها، تنیس بازها، خواننده ها، حتی صاحبان کنسرن های فحشا به عیادت بیماران ایدز می روند، برای فقرای افریقا و آسیا حتی چک چند ده هزار دلاری هدیه می کنند، کودکان شان را حتی از سر لطف به پشیزی می خرند تا بزرگ شان کنند و مثل وودی آلن با مزه همخوابه خود سازند.

سعدی
• گرم به گوشه چشمی، شکسته وار ببینی
• فلک شوم به بزرگی و مشتری به سعادت

• اگر دوست کذائی به گوشه چشمی عاشق کذائی را شکسته وار ببیند، او تصور خارق العاده بدل شدن از سعادت به فلک و مشتری خواهد داشت.
• بدشواری می توان دریافت که این غزل سعدی خطاب به خان و سلطان و قلدری است و یا خطاب به دختری است.

• از این رو ست که ما به این نتیجه می رسیم که تئوری عشق سعدی و حافظ ربط چندانی به عشق ندارد، بلکه حربه سرتاپا ایدئولوژیکی است، وسیله ای معنوی و ایدئولوژیکی برای تخریب ماهوی دیالک تیک فرود و فراز است، برای مسخ و مثله و مخدوش کردن دیالک تیک محکوم و حاکم است، توده و رهبر است، گدا و توانگر است.

• کیش شخصیت حتی از همین گنداب دیرآشنا آب می خورد.


• می توان به جرئت گفت که در کیش شخصیت، تئوری عشق سعدی و حافظ به اوج می رسد و مادیت می یابد:

• آن سان که با شنیدن نام استالین و هیتلر و خمینی و غیره اشک در چشم عشاق بی شعور حلقه می زند.

• وقتی ما از ضرورت نقد شعر سخن می گوییم، به همین دلیل است.

• برای تربیت انسان خوداندیش و خودمختار و خودآگاه باید میراث معنوی در قالب اشعار و ضرب المثل ها و غیره به تیغ تیز انتقاد سپرده شود.


در غیر این صورت، در به همان لولا خواهد چرخید و مفهوم جعلی و من در آوردی «دوست» امروز با این و فردا با آن پر خواهد شد!
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر