۱۳۹۰ بهمن ۳۰, یکشنبه

استالینیسم چیست؟ (21)

پروفسور دکتر ورنر هوفمن (1922 ـ 1969)
برگردان میم حجری

اگر کارگران به حال خود رها شوند، هرگز نخواهند توانست از حد نوسازی «ترید ـ یونیونیستی» لباس کار خود فراتر روند.
از این رو ست که کارگران به رهبران سیاسی راهنما نیاز مبرم دارند:
رهبرانی که خود را وقف بی قید و شرط امر پرولتاریا کرده باشند.
رهبرانی که نگرش تئوریکی مستدلی را در اختیار داشته باشند و بتوانند آن را با تسلط تمام بکار بندند و بسته به شرایط موجود پیاده کنند و با تکیه بر این نگرش تئوریکی مستدل، طرح کلی استراتژیکی جنبش را تدوین کنند و در اکسیون (عملیات) توده ها به کار گیرند.
(کلیات لنین، جلد 5، ص 395، چه باید کرد؟)

• از همین جا می توان به درک دو گرایش خاص استالینیسم نایل آمد:

1
گرایش اول

• در گرایش اول، برای کمک به تشکیل «شعور سوسیالیستی» مطلوب (در فقدان «وجود» مادی لازم برای آن)، زیرپایه ای ملموس و قابل فهم برای عموم به «شعور سوسیالیستی» نسبت داده می شود که هنوز وجود ندارد و در آینده باید پدید آید.
• ضمنا آنچه که قرار است، در آینده فراهم آید، به عنوان سطح «شرایط مادی» بیرونی نایله، به خورد مردم داده می شود.

• (آرزو و ایدئال در فانتزی جامه واقعیت می پوشد. مترجم)

• با نمایش تبلیغاتی مستمر مرحله رفاه عمومی، مرحله ای که هنوز به هیچوجه وجود ندارد، تلاش می شود که شکاف تاریخی موجود پر شود و ماهیت جامعه نوین واقعا موجود مولدین، در پرتو آینده ای از هر نظر مرفه برای عموم تفهیم گردد.
• شعبده بازی استالینیستی و تخمین پیشاپیش آینده، که با تفسیر هنرمندانه آمار و با تصویرسازی های بزرگوارانه و یکجانبه، هم برای مردم کشور خود و هم برای جهان خارج، مدینه فاضله مجازی می سازد، از این شکاف تاریخی میان امکان و واقعیت جامعه جوان و از نیاز به «شعوری» که از آن، حد اعلای «تکانه های تهییجی» انتظار می رود، نشأت می گیرد.
• برای این شعور باید ـ قبل از همه ـ افسانه بی چون و چرائی از «وجود» سر هم بندی شود.

2
گرایش دوم

• همزمان با گرایش اول، گرایش عام و بسیار خود ویژه استالینیسم عیان می گردد.
• دنباله روی شعور از وجود، ناگهان به وولونتاریسم رهبری خاصی بدل می شود.
• شعور توده ها، به آگاهی وابسته به «موقعیت» محدود می شود، که پیش شرط مسکوت مانده ای است.

• استالین در کتاب خود تحت عنوان «یا آنارشیسم و یا سوسیالیسم» برای توضیح رابطه وجود و شعور، کفاشی را مثال می زند که شعورش گام به گام بدنبال تغییر شرایط کارش تغییر می یابد.

• (این بدان معنی است که استالین میان وجود و شعور، نه رابطه دیالک تیکی، بلکه رابطه واره وابستگی را برسمیت می شناسد و تبلیغ می کند.
• وابستگی رابطه ای یکطرفه است و ربطی به رابطه دو جانبه و متقابل دیالک تیکی ندارد.
• استالین از دیالک تیک وجود و شعور، دیالک تیکواره همه چیز و هیچ می سازد.
• مراجعه کنید به وابستگی در تارنمای دیارة المعارف روشنگری. مترجم)

• خلق زحمتکش، زیر بار کار روزانه، هرگز نمی تواند تنها با اندیشیدن صرف به دورنمای یک آینده سوسیالیستی بزرگ، تکانه های ارادی خود را بطور مستمر نوسازی کند.
• همانطور که لنین بدرستی می آموزد، کارگران هرگز نمی توانند بطور کلی، با اتکا بر توان خویش، به چنین دورنمائی دست یابند.
• اگر کارگران به حال خود رها شوند، هرگز نخواهند توانست از حد نوسازی «ترید ـ یونیونیستی» لباس کار خود فراتر روند.
• از این رو ست که کارگران به رهبران سیاسی راهنما نیاز مبرم دارند:
• رهبرانی که خود را وقف بی قید و شرط امر پرولتاریا کرده باشند.
• رهبرانی که نگرش تئوریکی مستدلی را در اختیار داشته باشند و بتوانند آن را با تسلط تمام بکار بندند و بسته به شرایط موجود پیاده کنند و با تکیه بر این نگرش تئوریکی مستدل، طرح کلی استراتژیکی جنبش را تدوین کنند و در اکسیون (عملیات) توده ها به کار گیرند.
• (کلیات لنین، جلد 5، ص 395، چه باید کرد؟)

• تمامت آموزش لنین در زمینه نقش رهبری و سازماندهی سیاسی حزب طبقه کارگر را می توان از این بررسی سوسیولوژیکی (یعنی مبتنی بر جامعه شناسی) استخراج کرد.

• در استالینیسم ـ اما ـ این نتیجه گرفته می شود که تشکیل شعور سوسیالیستی واقعی در «توده ها» به عهده رهبر است.
• فقط رهبر است که استثنا ست و قانون عام «دنباله روی تفکر از وجود» (وابستگی یکسویه شعور به وجود. مترجم) در حقش صادق نیست.
• از این رو ست که ابتکار عمل به عهده رهبر گذاشته می شود و نقش خلاق توده ها، تنها پس از هوراکشی به رهبر و تأیید کورکورانه نظرات او و پس از تنزل آنها تا درجه غلام بی اراده گوش به فرمان، جامه واقعیت به خود می پوشد.

• یکجانبه سازی ابتکار عمل که با مستقل گشتن رهبر از پایگاه اجتماعی اش انطباق دارد، خود کوشی فرمان پذیران را ـ در نهایت ـ (درست بر خلاف نظر لنین، مبنی بر خود پروری پیشرونده مولدین) نه تنها توسعه نمی دهد، بلکه برعکس، در نطفه خفه می سازد.

• اینکه چنین رابطه ای ـ سرانجام ـ با شکوفائی و بهسازی تولید و با بلوغ مدنی خود کارگران در تضاد قرار خواهد گرفت، از قبل معلوم بود.

• اینجا هم دیده می شود که چگونه فرضیه «دنباله روی شعور از وجود» بمثابه فرضیه در عامیت منجمد و مرده خویش، غلط از آب در می آید و نتیجه معکوس می دهد.
• بدین طریق ورق برمی گردد و ایده ها و حاملین ایده ها بمثابه «نیروی محرکه» جامعه جا زده می شوند.

• (این به معنی وارونه سازی «دنباله روی شعور از وجود» است.
• متد فکری اما همان متد سابق است.
• همان متد متافیزیکی و ضد دیالک تیکی است.
• فقط در سلسله مراتب وابستگی، یعنی در رابطه واره ارباب و نوکر، نقش ها وارونه شده اند.
• قبلا وجود همه کاره بود و شعور دنباله رو کور و اکنون شعور همه کاره است و وجود هیچکاره و سرسپرده و فرمانبر. مترجم)

• بدین سان است که اوبژکتیویسم ماتریالیستی سختگیر بار دیگر در کنار سوبژکتیویسم یکجانبه قرار می گیرد و بالاخره خدمات و دستاوردهای یک دوره کامل در نظام شوروی به حساب یک فرد تنها، یک «رهبر و مراد» بزرگ گذاشته می شود.

• (لفبرور از «سوبژکتیویسم جزمگرا»، هربرت مارکوزه از «وولونتاریسم مطلقه» و ژان پل سارتر از «ایدئالیسم وولونتاریستی» سخن می گویند.
• ما در بحث پیرامون جانبداری «مارکسیستی» به این جنبه تفکر استالینیستی برخواهیم گشت.)

• عمل مخالفین ظنی و واقعی سیاست استالینیستی هم ـ همانطور که پروتوکل های دادگاه های نمایشی نشان می دهند ـ با اطمینان بی خلل ـ بمثابه گرایش سوبژکتیف ـ خدعه آمیز قلمداد می شود.
• اینجا هم از اشتباه و از تصمیمگیری عینی، دیگر حتی سخنی بر زبان رانده نمی شود.
• صحبت فقط و فقط از نیت خائنانه پیش اندیشیده بی غل و غش می شود.
• مخالفین سیاست استالینیستی بمثابه ابلیس و دار و دسته اش تلقی می شوند، که روزی ملائکه مقرب بوده اند و بعد از درگاه باری تعالی که استالین باشد، رانده شده اند.
• آنها تصویر منفی رهبر و دار و دسته رهبر تلقی می شوند، که از امتیاز اجتماعی وکالت تام بی حد و مرز به همان اندازه برخوردارند، که خود رهبر و دار و دسته اش.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر