۱۳۹۰ بهمن ۲۸, جمعه

تمرین تفکر مفهومی (31)

اگر کسی مشتی بر میزی بکوبد، میز حتی نسبت به مشت واکنش نشان می دهد و ضربه وارده را بر دست مشت زن منعکس می کند.
آن سان که دست به درد می آید!


شین میم شین


سعدی
( دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی ، ص 92 ـ 93)
• یکی را چو من دل به دست کسی
• گرو بود و می برد خواری بسی

• ز دشمن جفا بردی از بهر دوست
• که تریاک اکبر بود زهر دوست

• سعدی در این دو بیت، دیالک تیک «عشق» مورد نظر خود را تئوریزه می کند:
• کسی ـ بسان خود سعدی ـ دلش در گرو کسی دیگر بود و لذا خواری و خفت می کشید:
• به خاطر دوست از دشمن جفا می برد.
• برای اینکه زهر دوست، ضد زهر بزرگی است.

• ما برای تمرین تفکر مفهومی باید به حلاجی مفاهیم این دو بیت بپردازیم:
• «دل در گرو کسی داشتن»، «دوست»، «دشمن»، «جفا»، «خواری»، «زهر»، «تریاک»

1
مفهوم «دل در گرو کسی داشتن»

• سعدی با این مفهوم، تئوری عشق مورد نظر خود را مطرح می سازد:
• تئوری عشق در فلسفه اجتماعی سعدی و حافظ یکی از ارتجاعی ترین و مهلک ترین تئوری ها ست.
• این تئوری ارتجاعی کماکان در جامعه عقب مانده ایران رواج وسیع دارد و به تخریب شعور توده ها منجر می شود.

2
مفاهیم «دوست» و «دشمن»

• در تئوری عشق سعدی و حافظ اغلب با این دو مفهوم «دوست» و «دشمن» مواجه می شویم.

• دیالک تیک عینی عشق همیشه به شکل دیالک تیک عاشق و معشوق بسط و تعمیم می یابد.


• سعدی و حافظ اما به دیالک تیک عشق محتوای ارتجاعی ـ ایدئولوژیکی ـ طبقاتی بغرنج دیگری می بخشند:

• آنها دیالک تیک عشق را از سوئی به شکل دیالک تیک عاشق و دوست و از سوی دیگر به شکل دیالک تیک عاشق و دشمن بسط و تعمیم می دهند.

• بدین طریق عاشق کذائی زیر آتش همزمان دوست و دشمن کذائی قرار می گیرد:

• خیمه عاشق کذائی را هم توپخانه دوست در هم می کوبد و هم توپخانه دشمن.

الف

یکی را ـ چو من ـ دل به دست کسی گرو بود و می برد خواری بسی

• دل در گرو کسی داشتن، همان و خفت و خورای کشیدن همان!
• می توان گفت که سعدی در این حکم، دیالک تیک عشق را به شکل دیالک تیک ریاضت و لذت و یا به شکل دیالک تیک خفت و محبت بسط و تعمیم می دهد.
• خفت و خواری ـ بدین طریق ـ برای عشق پیش شرط تلقی می شود.

• عاشق بطور اوتوماتیک به کسی اطلاق می شود که به خاطر عشق کذائی، تن به هر خفت و خواری می دهد.


• ترفند ایدئولوژیکی سعدی و حافظ درست در همین جا ست:

• تن در دادن به خفت و خواری به آسانی آب خوردن به عشق معنی می شود و یا برعکس، عشق به معنی تحمل خفت و خواری.

• تنها شگرد طبقاتی ـ ایدئولوژیکی برای این تعریف من درآوردی از عشق و یا از خفت و خواری، تعریف دوست از نو است.

• سعدی و حافظ مقوله کذائی «دوست» را از نو تعریف می کنند:
• دوست کسی است که همه صفات جلاد خونریز قسی القلبی را در خود جمع کرده است.
• دوست کذائی کسی است که جز آزار عاشق خفتکش، سودائی در سر ندارد.

ب
ز دشمن جفا بردی از بهر دوست، که تریاک اکبر بود زهر دوست

• عاشق خفتکش اما از سوی دشمن نیز تحت ستم قرار می گیرد.

• دلیل دشمن اما برای اعمال ستم بر عاشق از چه قرار است؟

• چرا دشمن، عاشق خفتکش را که آزارش به موری هم نمی رسد، زیر آتش می گیرد؟

• خواننده باید به این سؤال باندیشد که ما بتدریج بر اساس فاکت های موجود در آثار سعدی و حافظ تشریح خواهیم کرد.

• عاشق کذائی در هر صورت از دشمن هم جفا می کشد و دم نمی زند.

• خفتکشی بدین طریق، به یکی از صفات ممیزه عاشق ارتقا داده می شود.


• موجود زنده اما طبیعتا و بطور اوتوماتیک در مقابل ستم واکنش نشان می دهد.

• خسرو روزبه ـ فیزیکدان سلحشور ـ در دفاعیات خود در بیدادگاه شاه، حتی این حقیقت امر را در مورد جمادات صادق می داند و اثبات می کند:

• اگر کسی مشتی بر میزی بکوبد، میز حتی نسبت به مشت واکنش نشان می دهد و ضربه وارده را بر دست مشت زن منعکس می کند!
• آن سان که دست به درد می آید!

• چگونه می توان از عاشق فلک زده خواست که حتی پست تر از جمادات باشد و از نشان دادن واکنش طبیعی نسبت به ستم پرهیز کند؟

• سعدی و حافظ برای این کار دست به استدلال می زنند:
• ستمکشی از دوست و دشمن هر دو به خاطر دوست است.
• چرا؟
• برای اینکه زهر دوست نه زهر، بلکه پادزهر است، تریاک است!

• این استدلال شیخ شیراز است.
• استدلالی که اصلا استدلال نیست، بلکه ادعای محض بی بنیاد است.

تحریف مقولات عشق، دوست، دشمن در فلسفه اجتماعی سعدی و حافظ به اوج می رسد.
ما این بحث را ادامه خواهیم داد.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر