۱۳۹۰ اسفند ۱, دوشنبه

سیری در شعری از بايزيد بسطامی


• روشن تر از خاموشی، چراغی نديدم
• و سخنی، به از بی‌ سخنی، نشنيدم:

• ساکن سرای سکوت شدم
• و صدره‌ی صابری درپوشيدم

• مرغی گشتم:
• چشم او از يگانگی،
• پر او از هميشگی
• در هوای بی‌ چگونگی، می‌پريدم

• کاسه‌ای بياشاميدم که هرگز تا ابد
• از تشنگی آن سيراب نشدم.
1
میم

• اگر بگوییم که تفسیرش کنید تا کاتالیزوری برای تفکر ما باشد، آزرده خواهید شد و نسبت شکسته نفسی به کسانی خواهید داد که نفس سالم که به جای خود، نفس شکسته را ـ حتی ـ به خواب هم ندیده اند.
• اگر شعر قبلی از حیدربیگی عزیز را تفسیر نکرده بودید، قسم به مقدسات، حتی حرفی برای گفتن نمی یافتیم.
• عمرتان دراز باد

• امروز شعری خواندم و این نقل قول شما را خاطرنشان شدم و اکنون شعر یاد شده:

2
عسگر آهنین
نا آشنایی
(۲۴ زانویه ۲۰۱۲)
• چرا نمی شنوی
• آنچه را نمی گویم؟

• چرا نمی خوانی
• نانوشته های مرا؟

• چقدر با تو سخن
• در سکوت
• دشوار است
• نگاه کافی نیست؟
3
علی رضا

• کم گوی و گزیده گوی چون در!
• بایزید بسطامی در قرن سوم به زبان امروز سخن گفته است، چقدر شیوا و رسا!
• تفسیر سخنان حضرت بایزید برای همچو منی شاید بی ادبی به ساحت این عارف نامدار باشد، ولی به تأسی از جناب مولانا، کلام بایزید بزرگ را که به وسعت دریا ست، به قدر تشنگی چشیدن که در توانم نیست، به ناچار مضمضه می کنم .

• این عارف بزرگ ابتدا اشاره به عظمت و شکوه خاموشی دارد که سخنوران دیگر نیز در این باب فراوان سخن گفته اند:
• موهبتی نادان را برتر از خاموشی نیست واگر این مصلحت بدانستی، خود نادان نبودی.

• مهاتما گاندی می گوید:

• «سکوت اوج تکلم است و با سکوت می توان پیام خود را به دیگران منتقل کرد.
• گاهی سکوت بیش از تمام حرف ها مقصود را بیان می کند.»

• دکتر علی شریعتی می گوید:
• «سرمایه هر دلی، حرف هایی است که برای نگفتن دارد.»

• و به تعبیر بزرگی دیگر:
• «سکوت دانا، حاصل جمع فریادهای اوست!»
• «خاموشی وسکوت باغ اندیشه است!»

• ارمغان سکوت از دیدگاه بایزید لباس صبر و مقاومت است که قامت انسان را می پوشاند و پر پرواز بی انتهای او شده و به سرچشمه جوشان حیات ازلی راه می یابد و جاودانه می شود:
• «آب کم جو تشنگی آور به دست
• تا که آبت جوشد از بالا و پست»
4
میم

• روشن تر از خاموشی، چراغی نديدم
• و سخنی، به از بی‌ سخنی، نشنيدم:

• ساکن سرای سکوت شدم
• و صدره‌ی صابری درپوشيدم

• مرغی گشتم:
• چشم او از يگانگی،
• پر او از هميشگی
• در هوای بی‌ چگونگی، می‌پريدم

• کاسه‌ای بياشاميدم که هرگز تا ابد
• از تشنگی آن سيراب نشدم.

1
روشن تر از خاموشی، چراغی نديدم

• بایزید در این حکم، دیالک تیک عینی نور و ظلمت را به شکل دیالک تیک روشنی و خاموشی بسط و تعمیم می دهد تا بلافاصله دو قطب متضاد آن را به سنت عرفا و خردستیزان دیگر در یکدیگر ذوب کند و بدین طریق فاتحه ای بلند بر دیالک تیکیت دیالک تیک یاد شده بخواند.

• آنچه از دیالک تیک نور و ظلمت و یا روشنی و خاموشی باقی می ماند، ظلمت و یا خاموشی است.
• ایشان خاموشی را ـ باز هم به سیاق عرفا ـ به دو معنی بکار می برد:
• به مثابه ضد روشنی و به مثابه ضد سخنگوئی!

• او بدون ارائه دلیل تجربی و عقلی، از برتری خاموشی نسبت به روشنی سخن می گوید.
• قلدرمنشی یکی از خصوصیات بارز اهل عرفان و همه ایراسیونالیست ها (خردستیزان) است.

2
و سخنی، به از بی‌ سخنی، نشنيدم

• بایزید در این حکم دیالک تیک عینی روشنگری و خاموشی را به شکل دیالک تیک سخنوری و بی سخنی بسط و تعمیم می دهد و بلافاصله دو قطب متضاد ان را در هم ذوب می کند و یا میان آندو علامت تساوی می گذارد.

• بطور کلی می توان گفت که اهل عرفان، در دیالک تیک عینی هستی، وحدت اضداد دیالک تیکی را مطلق و تضاد آنها را انکار می کنند.

• و با گستاخی و اراده گرائی و قلدری به تخریب دیالک تیک عینی مبادرت می ورزند.

• این مکتب فلسفی پانته ئیسم نام دارد.


• از دیدگاه پانته ئیسم میان ماده و روح، میان طبیعت، انسان و خدا حایلی وجود ندارد:
• ماده و روح، طبیعت، انسان و خدا می توانند در روند اشراق و غیره به یکدیگر بدل شوند و یا حتی هیچ شوند.

• اهل عرفان حتی گام فراتر می نهند و به انکار خدا می پردازند:

• بدون عارف خدا هیچ است!
• معرفت عارف است که به خدا خدائیت می بخشد!

• پانته ئیسم در مبارزه بر ضد فئودالیسم و کلیسای کاتولیک به مثابه واسطه میان خلق و خدا پا به عرصه وجود نهاد و علیرغم ایراسیونالیسم (خردستیزی) آشکار و عریان، در آن مرحله توسعه جامعه بشری، گرایشی مترقی بود و در تحلیل نهائی منافع طبقاتی بورژوازی انقلابی آغازین را نمایندگی می کرد.

3
ساکن سرای سکوت شدم

• بایزید پس از اعلام نظر عرفانی خویش بدان جامه عمل می پوشاند:
• پس از اثبات برتری سکوت نسبت به سخن، در خود فرو می رود و مهر سکوت بر لب می نهد.

• این گرایش چه بلحاظ نظری (تئوریکی) و چه بلحاظ عملی (پراتیکی) در آن زمان در راستای منافع طبقه بورژوازی انقلابی آغازین بود و مثبت بود.


• اما خطر و زیان، هیمشه در حفظ و توجیه و تحکیم ایده های کهنه است!

• هر دینی در زمان پیدایش خود فونکسیون اجتماعی و اقتصادی معینی به عهده داشت و مثبت بود.

حفظ و توجیه و تحکیم ادیان و هنجارها و قوانین دینی اما در زمان و مکان دیگر به ضد خود بدل می شود و نقش ارتجاعی بازی می کند.
• عرفان از این قاعده مستثنی نبوده و نیست و نخواهد بود.

• هر پله توسعه اجتماعی، شعور خاص خود را می طلبد و پدید می آورد و شعور پیشین را منسوخ می نماید.


4
و صدره‌ی صابری درپوشيدم

• کسی که فقط به اثبات برتری خاموشی نسبت به روشنی و سکوت نسبت به سخنوری دست زده بود، اکنون علاوه بر سکوت، صدره صبر هم می پوشد.
• اما در زمینه صبر حرفی در میان نبود.
• او حتی بطور سوبژکتیف ادعا نکرده بود که صبر بهتر از مبارزه است.

• ولی همیشه چنین است.

• نخست گام اول برداشته می شود و بعد بطور اوتوماتیک گام های بعدی!

• نخست سکوت و بعد تحمل و تسلیم!

• نخست گوشه گیری و عزلت گزینی و سکوت و بعد صبر و تمکین بر ستم و پرهیز از مقاومت و مبارزه!

• امروزه عرفان حتی بمراتب بدتر، دست در دست با فاشیسم و فوندامنتالیسم می رود.
• عرفان دیری است که به مثابه حربه ای زهرآگین برای توسعه و تبلیغ خردستیزی، برای نفی و تحقیر خوداندیشی و خودمختاری، مقاومت و مبارزه و آزادی اندیشه و عمل مورد استفاده فراگیر قرار می گیرد.

5
مرغی گشتم:
چشم او از يگانگی،
پر او از هميشگی
در هوای بی‌ چگونگی، می‌پريدم

• عارف بسان مرغی می گردد که فقط وحدت را می بیند و نه تضاد را!
• فقط سکون و ثبات را می بیند و نه حرکت و جنبش را.

• فقط در هوای ماورای کیفی می پرد، بی اعتنا به تحول و دگرگونی است.

• دیالک تیک عینی با وقاحت و گستاخی تمام انکار شده و همه اقطاب دیالک تیکی در هم ذوب و یکی شده اند:
• کمیت و کیفیت نیز به همین سان!

• از آن رو ست که او در هوای بی چگونگی می پرد:

• نه کیفیتی در کار است و نه کسی برای تحول کیفی تره خرد می کند.

6
کاسه ‌ای بياشاميدم که هرگز تا ابد
از تشنگی آن سيراب نشدم

کاسه ای لبریز از زهر عرفان سر کشیده می شود و به قول خواجه شیراز «خانه عقل» به «آتش میخانه» می سوزد و خاکستر می شود.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر