شین میم شین
حافظ
ما از برون شده مغرور صد فریب
تا خود درون پرده چه تدبیر می کنند
(دیوان حاافظ، چاپ هشتم، آذر 1352، انتشارات امیرکبیر ص 150)
حافظ
ما از برون شده مغرور صد فریب
تا خود درون پرده چه تدبیر می کنند
(دیوان حاافظ، چاپ هشتم، آذر 1352، انتشارات امیرکبیر ص 150)
• حافظ در این بیت بر آن است که ما (انسان ها) بیرون پرده ایستاده ایم، خودفریبانه باد به غبغب می اندازیم و خود را کاره ای می پنداریم.
• غافل از اینکه تصمیمات و تدابیر در درون پرده اتخاذ می شوند و نه در برون پرده.
• حافظ در این بیت در آن واحد ـ بی آنکه خود بداند و بتواند بداند ـ چندین شناخت افزار دیالک تیکی را بسط و تعمیم می دهد و بعد آنها را برای اثبات صحت نظر خود تخریب می کند:
1
• حافظ دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک پرده نشین و ما بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده فراز (پرده نشین) را چنان مطلق می کند که برای فرود (ما) هیچ نقشی جز سراب و خودفریبی نمی ماند.
• حافظ بدین طریق، فاتحه بلندی بر دیالک تیک فراز و فرود و یا دیالک تیک پرده نشین و ما می خواند.
• چون در داربست دیالک تیک برای هیچکاره جائی وجود ندارد.
2
• حافظ ضمنا دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک پرده نشین و ما بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن سوبژکت (پرده نشین) می داند.
• تصمیمات و تدابیر از سوی سوبژکت پرده نشین اتخاذ می شوند و به اوبژکت برون پرده (ما) ابلاغ می شوند.
• خودفریبی اوبژکت برون پرده تغییری در ماهیت امر نمی دهد:
• او اوبژکت هیچکاره باقی می ماند.
3
• حافظ ضمنا دیالک تیک جبر و اختیار را به شکل دیالک تیک پرده نشین و ما بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده جبر (پرده نشین) را چنان مطلق می کند که برای اختیار (ما) هیچ نقشی باقی نمی ماند و دیالک تیک جبر و اخیتار عملا فرو می پاشد.
• بدین طریق، «ما» سلب سوبژکتیویته (فاعلیت) می شود.
• سلب انسانیت می شود.
• چیزوراه می شود.
• تا حد آلت دست تنزل می یابد.
• اوبژکت واره می شود.
• هیچکاره و آشغال و بدردنخور می شود.
• به قول فروغ، تفاله انسان می شود.
• حال این سؤال پیش می آید و سینه سپر می کند که پرده نشین کذائی کیست که انسان را تا درجه اشیاء و اوبژکت بی شعور و بی نقش و بی تدبیر تنزل می دهد؟
• این همان سؤالی است که در تمرین قبلی خود را بسان جنی کوچک و سمج بر در و دیوار ذهن می کوبید و جواب می طلبید.
• حالا می توانیم به این پرسش پاسخ دهیم.
• پرده نشین کذائی طبقه حاکمه جامعه طبقاتی است.
• در زمان حافظ، اشراف بنده دار و فئودال و دربار است که واقعا هم در درون پرده، بدون حضور خلق اتخاذ تصمیم می کنند.
• توتالیتاریسم همین است!
• حکومت مطلقه همین است!
• شاه در درون پرده اتخاذ تصمیم می کند و خلق در برون پرده ول معطل است، هیچکاره است، مجری فرامین شاه است، نه مجری اراده خویش.
• از این رو ست که مقوله «راز» به مقوله اساسی جامعه فئودالی ـ بنده داری بدل می شود.
• راز مقوله مرکزی این فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی است.
• اسرار پشت پرده ـ قبل از همه ـ اسرار دربارها و قصور خان ها و فئودال ها ست.
• ندانمگرائی (اگنوستیسیسم) از آسمان نازل نمی شود.
• ندانمگرائی از بطن جامعه فئودالی ـ بنده داری سرمی کشد و رشد و نمو می کند.
• خلق در این فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی عملا هیچ نمی داند.
• همه چیز در این جامعه نکبت زده در کلاف سر در گم ابهام و اسرار پنهان شده است.
• بیرون کشیدن زبان غلامان دربارها و قصور خانها و فئودال ها یکی از راه های معروف حراست از اسرار درون پرده است.
• هر خان و فئودال و شاهی عملا عالم الغیبی در خطه فرمانروائی خویش است.
• ندانستن برای خلق امری عادی است.
• خلق را به صدها فرسنگی کاخ ها و قصرها و دژها و برج ها راه نمی دهند تا به اسرار دربارها و مراکز قدرت پی ببرند.
• همین پدیده است که در تئوری شناخت سعدی و حافظ در فرم شکاکیت و تردیدگرائی (اسکپتیسیسم) و ندانمگرائی (اگنوستیسیسم) تبیین می یابد و جامه فلسفی در بر می کند.
• عالم الغیبی خدای کذائی نیز ـ در تحلیل نهائی ـ انعکاس آسمانی ـ انتزاعی عالم الغیبی خدایان زمینی است و لاغیر.
• طبیعی است که فلاسفه چنین جامعه ای همه چیزها، پدیده ها و سیستم های هستی طبیعی و اجتماعی را به مثابه اسرار مگو و غیرقابل شناخت تلقی کنند.
• توده به قول حافظ تماشاچی علاف و هیچکاره است و تصمیمگیر، طبقه حاکمه پرده نشین است.
• همین دیالک تیک پرده نشین و توده در آیینه زلال آسمان منعکس می شود و فرم دیالک تیک خدای پرده نشین و بشریت برون پرده به خود می گیرد.
• بدین طریق، خدای کذائی همه چیزدان و عالم الغیب تلقی می شود و بشریت بی خبر از همه چیز و در بهترین حالت خودفریب.
• حتی تعریف خدا مبنی بر اینکه همه جا هست و هیچ جا نیست و از همه چیز هستی با خبر است، چیزی جز انعکاس وجود اجتماعی طبقات حاکمه نیست:
• هر فئودالی هزاران جاسوس در خطه خویش دارد، که چشم و گوش او هستند.
• هر فئودالی از سری ترین مسائل رعایا باخبر است.
خدا با همه صفات و خصوصیات نیک و بدش، چیزی جز انعکاس آسمانی ـ انتزاعی طبقات حاکمه با همه صفات و خصوصیات نیک و بدشان نیست!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر