درنگی
از
مسعود بهبودی
فروغ
۱
هیچوقت به جریان آب نگاه کردهای، به چینها و
رگهها.
وقتی یک سنگ را در حوضی میاندازی، دایرهها را دیدهای که با چه
حساب و فرم بصری مشخص در یکدیگر حل میشوند و گسترش پیدا میکنند؟
هیچوقت
حلقههای کندۀ درخت را تماشا کردهای که با چه هماهنگی و فرم حساب شدهای
کنار هم قرار گرفتهاند؟
اگر این حلقهها میخواستند همینطور بیحساب به
راه خودشان بروند،
آنوقت یک کندۀ درخت، دیگر یک حجم واحد نمیشد.
در تمام
اجزاء طبیعت این نظم وجود دارد،
این حساب و محدودیت وجود دارد.
تو اگر
بیشتر دقت کنی، حرف مرا خواهی فهمید.
فروغ برای اثبت رهنمود خود،
دست حریف آنارشیست و هرج و مرج طلب را می گیرد و به طبیعت می برد
و
نشان می دهد که ساختار همه چیز طبیعت، قانونمند است و نه خر تو خر.
درست به همین دلیل
همه چیز هستی قابل شناخت است.
شعر هم باید وزنمند باشد و نه دلبخواهی و میلی.
همه این نکات که فروغ ذکر می ک د،
فقط نتایج مشاهده دقتمند او نیستند.
حقایق مبرهن علمی اند.
۲
هر چیزی که به وجود میآید و زندگی
میکند تابع یک سلسله فرمها و حسابهای مشخصی است و در داخل آنها رشد
میکند.
فروغ
در این جمله، مفهم فلسفی مهم فرم را به حریف می آموزد:
فرم
یکی از مهم ترین مفاهیم فلسفی حتی در یونان کلاسیک باستان (آنتیک) بوده است.
ارسطو
خدا را عالی ترین فرم و فرم بخشنده به هستی از ذرات تا کاینات می دانست.
فروغ هم مثل ارسطو نمی داند که تعیین کننده فرم چیست.
درست به همین دلیل نمی داند که چرا پس از انقلاب سفید، بخش بزرگی از روشنفکران کشور به شکست فرم سنتی شعر روی آورده اند.
فرم
در دیالک تیک فرم و محتوا وجود دارد و نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن محتوا ست.
تعیین کننده فرم شعر و هر چیز دیگر، نه شاعر و خدا و غیره، بلکه محتوای آن چیز است.
دلیل بغرنجی سخنان هگل، محتوای مفهومی و فکری غنی و فشرده آنها ست.
سید علی می تواند یک ساعت موعظه کند،
بدون اینکه اندیشه به درد بخوری (محتوا و معنایی ) تبیین دارد.
وراجی های خلایق
به لحاظ محتوا و درونمایه، فوق العاده فقیرند.
بیشتر از فرم تشکیل یافته اند و کمتر از محتوا.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر