میم حجری
این مطلب مملو از ایرادات رنگارنگ است.
اگر چه به ظاهر علمی می نماید.
تئوری اوولوسیونی (تکاملی) داروین
ربطی به داروینیسم و نئوداروینیسم ندارد که هر دو جریانی امپریالیستی و ضد علمی و ضد خلقی و راسیستی و فاشیستی اند.
بیولوژی (زیست شناسی) علمی از علوم طبیعی و یا علم الاشیاء است.
علوم طبیعی و تجربی و جامعتی
موضوع و مفاهیم دیگری دارند
و
مسیحیت و اسلام و غیره
موضوع علوم نیستند.
مذهب
ایده ئولوژی است.
مذهب را نمی توان با علم جایگزین ساخت.
مذهب را فقط از موضع طبقاتی پرولتاریا، از موضع مارکسیستی می توان به چالش کشید و با مارکسیسم جایگزین ساخت.
هراس ارتجاع مذهبی از مارکسیسم
هم
به همین دلیل است.
تئوری اوولوسیونی (تکاملی) داروین
به دلیل دیگری، به دلیلی فلسفی ـ اسلوبی (متدیکی) برای مارکسیسم،
اهمیت داشته است.
تئوری اوولوسیونی (تکاملی) داروین
دلیلی تجربی و طبیعی برای اثبات صحت دیالک تیک کمیت و کیفیت (قانون دیالک تیکی گذار از تغییرات کمی به کیفی و برعکس)
بوده است.
ضمنا
دلیلی بر صحت وحدت مادی جهان بوده است.
انتقال «تنازع بقا» کذایی از جامعه به طبیعت
توسط داروین
را
مارکس هم به چالش کشیده است.
داروینیسم و نئوداروینیسم
با سوء استفاده از قانونی بیولوژیکیبه توجیه جامعه طبقاتی، به توجیه استثمار اکثریت زحمتکشان توسط اقلیت انگل می پردازد.
از جمادی مردم و نامی شدم:
این یعنی گذار از جماد به نبات.
داروین نمی تواند این را اثبات کند.
انگلس
(دایرة المعارف سیار)
این را ثابت کرده است.
وز نما مردم به حیوان برزدم:
این یعنی گذار از نبات به جانور
مردم از حیوانی و آدم شدم:
این یعنی گذار از جانور به انسان
از بررسی ایرادات دیگر این سخن صرفنظر می کنیم.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر