میم حجری
از
كتاب «زمينه جامعهشناسي»
مقدمه اول
شناخت
مقدمه اول
شناخت
۲
شناخت هنري
شناخت هنري
۱
با اين وصف،
آریانپور
هنرمند مانند دانشمند،
جوياي شناخت منطبق بر واقعيت است،
و
همچنان هدفي جز
تسخير واقعيت ندارد.
آریانپور
تفاوت شناخت هنری با شناخت علمی
را
و
تفاوت هنرمند با دانشمند
را
و
تعریف مفهوم فلسفی حقیقت
را
نمی داند.
به همین دلیل،
خیال می کند که هنرمند و دانشمند جویای شناخت منطبق بر واقعیت اند
و
منظورش از «شناخت منطبق بر واقعیت» حقیقت است.
این تصور غلط را آریانپور به احتمال قوی از احسان طبری دارد:
شناخت هنری بر خلاف شناخت علمی
آگاهانه و عمدی و حساب شده و اندیشیده نیست.
نمی توان تصمیم گرفت و شعر سرود.
اگر شعر آگاهانه و عمدی و حساب شده سروده شده باشد،
شعار خواهد بود و نه شعر.
به همین دلیل
بخش اعظم «اشعار»، نه شعر بلکه شعار اند.
مثال:
شهریار
حیدر بابایه سلام
را
آگاهانه نسروده است.
سرایش حیدربابایه سلام
به
شهریار
تحمیل شده است.
اگر نمی سرود، جنون می گرفت.
شعر
ثمره تقطیر روح دستخوش آشوب شاعر است.
به قول محمد زهری،
شعر آتشفشان آواز است که از نهاد شاعر می جوشد.
به طور خودپو و خودبه خودی می جوشد.
کدام واقعیت شناسی؟
خیلی از شعرا اصلا سواد ندارند.
آثار هنری که در دیواره غارها کشف می شوند و سابقه چندین هزارساله دارند،
چه بسا قبل از اینکه هنرمند قادر به تکلم و تفکر باشد، تشکیل یافته اند.
کجا و چگونه
هنرمند مانند دانشمند،
جوياي شناخت منطبق بر واقعيت بوده است،
و
همچنان هدفي جز
تسخير واقعيت نداشته است؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر