شین میم شین
باب دوم
در احسان
حکایت دهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)
بخش دوم
۱
چو نزدیک بردش، زخوان بهره ای
برآورد بی خویشتن نعره ای
شکسته دل آمد بر خواجه باز
عیان کرده اشکش به دیباچه راز
بپرسید سالار فرخنده خوی
که اشکت ز جور که آمد به روی؟
معنی تحت اللقظی:
وقتی غلام سینی غذا را به گدا برد،
از دیدنش منقلب شد و با اشک در چشم پیش اربابش برگشت.
ارباب پرسید:
دلیل اشکت چیست؟
سعدی
در این بند شعر،
برای تهییج خواننده اوج داستانش را با غریو طبل اعلام می کند.
غلام از بازشناسی گدا از خود بی خود می شود و با اشک همدردی در چشم پیش خواجه برمی گردد.
انگار قحط گدا ست و غلام برای نخستین بار در جنت فئودالی ـ بنده داری گدای پراکنده حال دیده است.
حقه بازی
هزاران فرم (رنگ و شکل و هیئت و شمایل) دارد، ولی یک محتوا،
فقط یک محتوا.
هنر کشف محتوا از ورای هزاران رنگ و شکل و هیئت و شمایل است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر