قنبر علی تابش
(۱۳۴۹)
شاعر افغانستان
شاعر افغانستان
من تمام شب
گریۀ زنی رامیشنوم
که
در آستانۀ بلخ
ماهتاب
ماهتاب
را
قرص نانی میبیند
آویخته
بر
قرص نانی میبیند
آویخته
بر
درگاه خداوند
و
و
آرزو میکند
که
که
شب دیرتر بپاید
تا سحرگاهان
گریۀ کودکان گرسنه
آرامش فرشتگان به نماز برخاسته
تا سحرگاهان
گریۀ کودکان گرسنه
آرامش فرشتگان به نماز برخاسته
را
فرو نریزد.
فرو نریزد.
من تمام شب
کنار بستر دختری اشک میریزم
که
تفنگ به دستان
حتی مرگ را هم از او دریغ داشتهاند.
حتی مرگ را هم از او دریغ داشتهاند.
من تمام شب
بر بالین زن پستان بریدهای مینشینم
که نفسهایش را میدزدد
تا
کودک شیرخوارش
بیدار نشود.
بیدار نشود.
من تمام شب
دختر نقاشی
را
تماشا میکنم
که ستارهها را کنار هم میچیند
تا برای خود وطنی بسازد.
که ستارهها را کنار هم میچیند
تا برای خود وطنی بسازد.
ناگهان اما
سپیده سر میزند
و ستاره ها دانه دانه
کوچ میکنند.
آری
من تمام شب صدای زنان وطنم
را
میشنوم
میشنوم
...
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر