شین میم شین
باب دوم
در احسان
حکایت یازدهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)
بخش دوم
۱
که شبلی ز حانوت گندم فروش
به ده برد، انبان گندم به دوش
نگه کرد و موری در آن غله دید
که سرگشته هر گوشه ای می دوید
ز رحمت بر او شب نیارست خفت
به مأوای خود بازش آورد و گفت:
مروت نباشد، که این مور ریش
پراکنده گردانم از جای خویش
معنی تحت اللفظی:
شبلی
یک گونی گندم از شهر می خرد و به ده می برد.
بعد متوجه می شود که مورچه ای در آن گونی است.
شب تا سحر خوابش نمی برد.
بعد مورچه را به لانه اش برمی گرداند.
عجب شق القمری.
شبلی لانه مورچه را چگونه در شهر پیدا می کند؟
از کجا می داند که مورچه را به لانه مورچه های بیگانه نمی برد که در جا بکشندش و بخورندش؟
سعدی
در این ابیات شعر،
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
را
به شکل دیالک تیک شبلی و مور بسط و تعمیم می دهد و از عشق بی پایان طبقه حاکمه (شبلی) نسبت به توده (مور) داد سخن سر می دهد.
آدم از شدت مورچه پرستی سعدی، ایدئولوگ سرسخت نظام جامعتی فئودالی ـ بنده داری
به وجد می آید.
این دیگر غلیان هومانیسم محض است.
بنی بشر حتی به پراکنده کردن موری از مأوای خویش حاضر نیست، چه برسد به «استوار بستن بنده و شلاق زدن بر او در ملأ عام.»
آدم بی اختیار، یاد مرغ پرستان آمریکائی می افتد
که مرغ فروشی ها و رستوران ها را به آتش می کشند.
چون از شدت ترحم به جماعت مرغ، مثل شبلی «شب تا صبح خوابشان نمی برد»،
ولی همین مرغگرایان می توانند میلیونها سیاه پوست آفریقائی را مثل حیوانات وحشی صید کنند و در مزارع پنبه و نیشکر و قهوه و غله به عنوان برده به ضرب تازیانه و شلاق به کار وادارند و یا سه میلیون ویتنامی را با خونسردی یک جلاد حرفه ای زیر بمب های ناپالم زجرکش کنند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر